مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۴۰۳ مطلب با موضوع «دلمشغولی ها» ثبت شده است

۲۱شهریور
تا حالا خشک شدی؟چقدر بد خشک شدی ؟نه خدایی خوب فکر کن جواب بده....خوب فکر کن....فکر کردی؟..خشک شدم..قرار بود زنگ بزنم حال و احوال طرف رو بپرسم...طرف مرده بود...فردا اگر مرده بودم.. حلال کنید.
نرگس حسینی
۱۸شهریور
دفاع کردم.تمام شد..مرد میگفت..مومن کسی است که از کار مهمی فارغ میشود و به کار مهم دیگری میپردازد..کار مهم سراغ ندارید؟می خواهم مومن شوم...
نرگس حسینی
۱۷شهریور
به قول دکتر موسی خانی..ای بامن  و پنهان چو دلاز دل سلامت میکنمتو کعبه ای هر جا رویقصد مقامت میکنمهرجا که هستی حاضریاز دور برما ناظریشب خانه روشن میشود....چون ذکر نامت میکنم..........نفس های آخرش را میکشد..دعایش کنید..برای همیشه اش..برای آن سوگند نصفه و نیمه اش...برای آن لباس که وامدار مردی در نخستین روز شهریور است.....دعایش کنید...
نرگس حسینی
۱۷شهریور
پنجره این هفته زوم کرده روی اندیشه های جلال!باید برم پیدا کنم مجله شو..!
نرگس حسینی
۱۳شهریور
سفره را دارند جمع میکنند.. مردم دارند با پلاستیک و ظروف یکبار مصرف آنچه می توانند از سفرا برمیدارند.. به عنوان تبرک..  نگه میدارند... باشد برای روز مبادا.. باشد برای روزهای بی رمضان...... آنها که قدر این مهمانی را میدانند ، حسابی ناراحت اند و دلشان گرفته.. ولی حارث حسابی خوشحال است.. دارد مدارم خط های روی دیوار زندانش را میشمرد.. و حساب روزهای رفته و روزهای باقی مانده را می کند.. از حالا دارد توی فکر پلیدش ، نقشه میکشد برای آدمهایی که امشب تا سحر بیدار بودند.. قند توی دل حارث آب میشود که تا آخر هفته ی دیگر آزاد میشود. و مومنین حسابی حالشان گرفته است که سفره جمع میشود.. « این شبها که باقی مانده تا میشود ، ذخیره کنید...»    این را یکی از آن ته داد میزند... . . مهمانها دلشان نمی خواهد بروند.. نمیشود تمدیدش کنی خدا؟؟؟
نرگس حسینی
۰۸شهریور
مولاى من!خلیفه نیستى‏سلطان همفقط امام اول مظلومانى‏و جاى پنج سالمى‏شد که پنجاه سال حاکم باشى‏مى‏شد که شامات راچون دندانى کند و پراکندکه سهم بچه‏هاى ابوسفیان باشدو در امارت کوفهکارى هم به «ابن‏ملجم» و «قطام» داد.مى‏شد هر سالبه هند و پارس‏به چین و ماچین دعوت شدسلطان رومبه افتخار حضورت برپا کندچیزى شبیه همین ضیافت‏هاى شام‏در تالارهاى آیینه و مرمرو پشت درهاى بستهمى‏شد حسین و حسن را با خود همراه کردیکى مشاور اعظم‏یکى وزیر خزانه‏دارى کل‏مى‏شد کارى کردکه جعده هم مشاورت امور بانوان را عهده‏دار باشدیا کاره‏اى که زهر نریزدیا نهحکومت ایران هم مى‏شد که سهم حسن باشدحکومت عراق، سهم حسین‏حتى عقیل را مى‏شد سه چهار سالى‏با حقوق ارزى آن روزبه اندلس فرستادمى‏شد محمد حنفیهسفیر سازمان ملل باشدمانند این پسرخاله‏هاکه تا هنوز و تا همیشه سفیرند!مى‏شد کنار رود فراتکاخى سبز ساخت‏براى تابستان‏هاسرى به بغداد زدبر بالاى کوه ابوقبیس‏کاخى سپید داشتچیزى شبیه کاخ سعدآبادشبیه کاخ ملک فهدکاخى بلندتر از خانه خدامى‏شد که بعد خودبه فکر پادشاهى فرزندان بودمثل همین ملک حسین و ملک حسنمثل همین حیدر على‏اف‏و اف بر این دنیا...مى‏شد که امام على بود وبا تمام جهان ارتباط داشت‏مثل همین امام على رحمانفمى‏شد با خانم رایس دست دادمى‏شد انبان خویش را پر کرداز شیر مرغ و جان آدمیزاداز وعده و وعیدو افطارى داد از بیت‏المال‏و جامه‏هاى اطلس و ابریشم پوشیدبا میمون و سگ بازى کردرقاصه‏هاى روم را دعوت کردبا چشم‏بندى و آتش‏بازىشب را به صبح رسانددر برج‏هاى دوبى سهمى داشت‏و در بازار بورس، دستى...نشست بالاى تختى وکلاهى از مروارید و زر بر سر گذاشت‏یا دست کمهر روز یک اسب پیش‏کش قبول کردیک شمشیر مُرصّعکه نام تو بر آن حک شده باشداین تحفه‏ها از هند استآن جامه‏ها از روماین فرش‏هاى ابریشمین از ایران ...جشنى بگیربگو که شاعران قصیده بخوانندشب را زود بخوابکه کاترینا و سونامى در راه است‏براى کندن چاهبه بردگان سیاه فرمان بده‏به شرکت‏هاى چند ملیّتى‏براى بردن نان فرصت نیست‏این را به سازمان غله و نان بسپار!این وقت شب‏نشسته‏اى و به من لبخند مى‏زنى‏مى‏دانماین‏گونه شعرها خوب نیستنداما مولاى من!آن کفش‏هاى وصله‏دار هممناسب پاى حضرت حاکم نیست!علیرضا قزوه‏
نرگس حسینی
۰۷شهریور
امشب باید بمانم اینجا.بمانم و کار کنم.بمانم و طرحی نو در اندازم.بمانم و تنهایی الغوث بگویم....هیئت من امشب هنزفری ست...امشب شب قدر است...شبی از هزار ماه بالاتر
نرگس حسینی
۰۷شهریور
به منظور حل کردن مسائل و معضلات پایان نامه م و فقط به خاطر علم به فیلترینگ ارشاد عاجزانه التماس مینکم سر جد تون این سایت های ارایه کننده ی دیتیل های سازه های خاص رو فیلتر نکنید!!!!!!!!!!!!بابا آخه پل و استدیوم و چندتا ساختمون که دیگه مشکل اخلاقی و سیاسی نداره که!خسته شدم بس که همه چی فیلتره...شیطونه میگه برم یه وی پی ان بخرم خلاص.شور گندشو مسخره کردن..!!!!!
نرگس حسینی
۰۶شهریور
من از خرما به سلمان دادن این قوم دانستمکه بعد از چندصد سال عاشقی، یک لحظه شیرین است
نرگس حسینی
۰۶شهریور
دل را به خدا پیوند بزنید. راهش معلوم است: ترک گناه، انجام واجبات، به‌خصوص نماز و به‌ویژه در اول وقت و با حضور قلب، بعد هم مستحبات از انس با قرآن تا نافله و نماز شب.
نرگس حسینی
۰۵شهریور
حالم حسابی گرفته بود... یه حالی که فقط به خاطر یه پایان نامه ی بی مرجع بهم نریخته بود..  یه حالی که فقط به خاطر نقره داغ شدن از یه رفیق بهم نریخته بود.. یه حالی که فقط به خاطر برگشتن یه خاطره که مث یه قهوه ی تلخ توی زندگی م جریان داره بهم نریخته بود.. یه حالی که بهم ریخته بود و هیچ کار نمیتونستم براش بکنم.. یه حالی که حتی نمیتونستم تو اون لحظه با کسی قسمتش کنم.. حتی نمیتونستم بجز تو به کسی بگمش.. حتی نمیتونستم... تازه باید وانمود میکردم که قصه اون جوریه که شما فکر میکنید.. نباید نمک میزدم به یه زخم قدیمی که سر باز کرده بود اونم وسط حال بد من و اون.. تو نمیدونی چقدر سخته .. تو .. . . داشت حالم بد میشد از اینهمه بد فهمی.. داشت حالم بد میشد از این همه پوچی .. داشتم میخوردم خودمو... . داشتم میسوختم از این .... . . که یهو بازم صدام زدی.. بهم گفتی ...       آهای ... بنده من.. بنده ی خود خودم.. آروم.. تند نرو.. توی یه وبلاگ یه چیزی خوندم که یه حالی شدم.. اونو واسه چی نوشته بود نمیدونم .. فقط حال منو ...  حال خراب منو تکون داد.. هنوزم میخوام گریه کنم.. ولی این اشک ..   اشک دو ساعت پیش نیست.. این حال ... حال دو ساعت پیش نیست.. . . . براش دعا کنید.. برای وقتی که ازش سوال میکنند.....
نرگس حسینی
۰۳شهریور
در دردها، ” دوست” را خبر نکردن خود یک عشق ورزیدن است. تقیه ی درد، زیباترین نمایش ایمان است. به محبت خلوصی می بخشد که سخت شیرین است. رنج تلخ است اما هنگامی که تنها می کشیم تا دوست را به یاری نخوانیم ، برای او کاری می کنیم و این خود، دل را شکیبا می کندو طعم توفیق می چشاند … (دکتر علی شریعتی)
نرگس حسینی
۲۸مرداد
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا«از همان کوچه که سر می‌شکند دیوارش»باز در حالت مستی گذری بود مرارقص زلف سر نی دیدم و با خود گفتم: بین هفتاد و دو سر کاش سری بود مراهیچ پروا دلم از دغدغه‌ی راه نداشتچون تو ای عشق! اگر همسفری بود مراپیشتر زانکه رسد مرگ، بمیری، هنر استکاش، ای کاش! که روزی هنری بود مرا
نرگس حسینی
۲۷مرداد
خواندنم که تمام شد متوجه شدم تمام صورتم خیس شده..و این برای آدمی مث من که به سختی تحت تاثیر چیزی قرار میگیره عجیب بود..احساسش اینقدر ناب و خالص و خاص بود که.......خودتون بخونید نمیتونم شرح بدم...
نرگس حسینی
۲۷مرداد
رمضان کشتی نوح است نمانید شماترسم آن است که  خود را نرسانید شمابادبان های شب قدر چنین می گوینداین زمان جانب خورشید برانید شماهمه رفتند، همه جانب خورشید شدندهان بیایید اگر سوخته جانید شماسوی آن گنبد و گلدسته سبز ازلیچون کبوتر همگی دل بپرانید شمادل من مرده هلا زنده دلان شب قدربر دلم فاتحه ای تازه بخوانید شماشب هجران است اشکی بفشانید ز دلروز میدان است اسبی بدوانید شماوقت آن است که جانی بکشانید به اوجدم آن است که روحی بدمانید شمااز جوان پیری ما هیچ مگیرید سراغدمتان گرم که پیران جوانید شمامرحباتان که در این دور هدرها و هباگرد خورشید ازل در دورانید شمادرد ما دلشدگان را بسرایید به شعرداد ما سوختگان را بستانید شماگاه افطار و سحر سفره نورید و دعاچون سحرگاه رسد بانگ اذانید شماتا نمانیم در این غمکده جز با غم همشب افتادن جان است بمانید شماهفت پشتم همه از تیره باران بودندهمم از  طایفه اشک بدانید شماپدرم بود یکی آتش  دلتنگ و غریبچون سیاووش پدر را پسرانید شمامادری دارم از خاک که بر زانوی اودم مردن سر من را بنشانید شماخواهری دارم از رود که هنگام وداعدر پی اش یک چند اشکی بفشانید شمابادها با من دلتنگ برادر بودندای همه ابر که در باد نهانید شماهمسری دارم از آیینه دلش روشن ترمثل آیینه پر از نور بمانید شمادختری دارم از جنس غزل، عطر عسلزنده باشید اگر دخترکانید شماما در این غمکده ها دست به کاری نزدیمکاش و ای کاش که کاری بتوانید شما***روزهایی که گذشتند دلم غلغله بودای که فردای زمین را نگرانید شماتن یاران وطن پر شده از شعله و زخمباز بر زخم چرا زخم زبانید شماگوسپندید؟ نه! گرگید؟ نه! ماندم که که ایدنه امیرید شمایان، نه شبانید شماآه و صد آه یکی قصه نخواندید ز دردحیف و صد حیف یکی نکته ندانید شماای فسوسا که به دنبال مقام افتادیدای دریغا که پی نام و نشانید شماحاجتی هست اگر مردن ایمان شماستچه کسی گفته که محتاج به نانید شماهان ببینید در آیینه که تصویر که اید؟هم از آیینه بپرسید کیانید شمااز هیاهوی شما چشم وطن آب نخوردما شنیدیم که صاحب نظرانید شما!!این و آن راه به فردای هدایت بردندای دریغا که نه اینید و نه آنید شمانکند گم شده از دست شما خاتم عمربر چه عهدید شما  در چه زمانید شماظاهرا گرچه به دل غصه غیبت داریددر پس پرده تزویر نهانید شماگرچه گفتید به دشنام مرا ابن فلانمن نگویم که فلان ابن فلانید شماهمزبانید ولی محرم بیگانه شدیدمهربانید ولی تلخ دهانید شما شاعرانید ولی از غم مردم دوریدنه بدیع و نه معانی نه بیانید شمانیست در شعر شما هیچ امیدی به فروغبی خبر از غم و درد اخوانید شمابیش از این از ستم خلق خدا دم مزنیدبا همه همهمه ها بی همگانید شماما اگر بار گران بود گذشتیم و گذشتای دریغا که همه بار گرانید شماخاک ایران نسب از خون سیاوش داردآتش افروزانا در چه گمانید شمانکند راز دل سوختگان فاش شودنکند نامه به بیگانه رسانید شمامهره نرد هوس، بازی تان خواهد دادتا به کی مضحکه هرهیجانید شمایا از این دمدمه خود را به کناری بکشیدیا از این وسوسه خود را برهانید شماخاکریزی ست که یکباره فرو می ریزدبازگردید که در خط امانید شما***هله یاران منا دشمن جانی نشویدخصم را بر سر جایش بنشانید شماهین بهار رمضان است به دل پردازیدگردی از جان و دل خود بتکانید شماکاش صافی شود از دُرد، دل و دین شمارمضان آمده عین رمضانید شماصبح اگر کشتی این قوم به جودی بنشستاز منش نیز سلامی برسانید شما
نرگس حسینی
۲۱مرداد
چند وقت است چراغ شب من کم سوسترمضانی بوزان در دل من، یا دوست یا چراغ رمضان! در من روشن باشمن کی ام غیر چراغی که شرارش اوست دیگران در طلب دیدن ابرویشبر سر بام شدند و روی من این سوستدیگران در طلب ابروی ماه اوحجّت شرعی من رؤیت آن گیسوستهر کجا می گذرم حلقه ی آن زلف استهر کجا می نگرم گوشه ی آن ابروستماه من  زمزمه در زمزمه پیش چشمماه من آینه در آینه رو در روستماه را دیدم و گفتم که صباح الخیر ماه را دیدم و گفتم چه خبر از دوست؟گفت من نیز به تنگ آمده ام از خویشگفت من نیز برون آمده ام از پوستتشنگانیم ولی تشنه ی دریاییمدر پی تشنگی ما همه جا این جوسترمضان فلسفه ی گم شده ی بودارمضان زمزمه گم شده ی هندوسترمضان هر رمضان بر لب ما حق حقرمضان هر رمضان در دل ما هوهوستگفت و آیینه ای از صبح و سلام آوردگفتمش هر چه که از دوست رسد نیکوستغنچه ی روزه ما در شب عید فطرباز خواهد شد اگر این همه تو در توسترودی از آینه کن جان مرا، یا عشقرمضانی بوزان در دل من، یا دوست
نرگس حسینی
۱۹مرداد
آماده شدی؟ . . اومدی؟؟ . . . بدو دیگه.... . . مهمونی شروع شدا..... . . همه رفتنا....
نرگس حسینی
۱۸مرداد
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز.............
نرگس حسینی
۱۸مرداد
زمانه ای ست که گل پوست می کنند اینجاخوشا به ذوق تماشاگر گلاب فروش
نرگس حسینی