مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۴۰۳ مطلب با موضوع «دلمشغولی ها» ثبت شده است

۰۴آبان
ترس دارم به زیادت بکشد کم شدن منبار حسرت بدهد خوشه ی آدم شدن من
نرگس حسینی
۰۳آبان
من معجزه نمیخوام رفیق من فقط یه فانوس میخوام.. فقط یه فانوس.. زیاده؟
نرگس حسینی
۲۶مهر
در باد می وزی که پریشان ترم کنیابری شدم ، نخواه که باران ترم کنیاحرام بسته بودمت از ابتدای عشقمی خواستی چقدر مسلمان ترم کنی؟هی سنگ می زنی که دلم دورتر شوداصلا بعید نیست که شیطان ترم کنیدر هر رگم نیاز تو تزریق میشوددر هر رگم... همیشه که بی جان ترم کنیتو التهاب یک هیجانی عجیب نیست!از اینکه پیش آمده ویران ترم کنیمن گیج حرف عقربه هایی که میدوندتو تیک .. تیک .. تیک .. که حیران ترم کنی!
نرگس حسینی
۲۳مهر
عازمم.. ان شالله.. فاطمه کوچولو میگه: جشن تولد امام رضا ست... میخوایم بریم حمرش...!!
نرگس حسینی
۱۷مهر
دو نفر بودند و هر دو در پی حقیقت . اما برای یافتن حقیقت یکی شتاب را برگزید و دیگری شکیبایی را . اولی گفت : " آدمیزاد در شتاب آفریده شده ، پس باید در جستجوی حقیقت دویدآنگاه دوید و فریاد برآورد : " من شکارچی ام ، حقیقت شکار من است . "او راست می گفت : زیرا حقیقت غزال تیز پایی بود که از چشم ها می گریخت .اما هرگاه که او از شکار حقیقت باز می گشت ، دست هایش به خون آغشته بود . شتاب او تیر بود . همیشه او پیش از آنکه چشم در چشم غزال حقیقت بدوزد او را کشته بود . خانه باورش مزین به سر غزالان مرده بود . اما حقیقت غزالی است که نفس می کشد . این چیزی بود که او نمی دانست . دیگری نیز در پی صید حقیقت بود . اما تیر و کمان شتاب را به کناری گذاشت و گفت : خداوند آدمیان را به شکیبایی فراخوانده است پس من دانه ای می کارم تا صبوری بیاموزم . و دانه کاشت ، سال ها آبش داد و نورش داد و عشق داد . زمان گذشت و هر دانه ، دانه ای آفرید . زمان گذشت و هزار دانه ، هزاران دانه آفرید . زمان گذشت و شکیبایی سبزه زار شد . و غزالان حقیقت خود به سبزه زار او آمدند . بی بند و بی تیر و بی کمان . و آن روز ، آن مرد ، مردی که عمری به شتاب و شکار زیسته بود ، معنی دانه و کاشتن و صبوری را فهمید . پس با دست خونی اش دانه ای در خاک کاشت . عرفان نظرآهاری
نرگس حسینی
۱۶مهر
دیروز مهمان یک دوست بودم.. مریم را هم برده بودم دوست پیدا کند.. پیدا کرد.. بعد از یکی دو ساعتی بذل خاطره، نیم ساعت آخر رسیدیم به موضوع اصلی .. خیلی وقت است دارم و داریم به امتداد یک احساس توی یک قلب فکر میکنیم.. این که چطور این احساس ماندگار شود.. و اینکه چطور این احساس گل کند.. هزار راه رفته ایم.. و هزار و یک راه دیگر مانده است.. یک جمله را همیشه یادم مانده است از یک دوست.. و آن اینکه ... تنور سینه ات اگر داغ باشد .. میتوانی تنور سینه ای را داغ کنی.. والا هر چه کنی راه به جایی نخواهد بود.. . . . و تنور سینه وقتی داغ میشود .. که درد داشته باشی.. که بخواهی.. لیلی زیر درخت انار نشست انار گل داد لیلی عاشق شد راز عاشقی همین است  کافیست انار دلت ترک بردارد(عرفان نظر آهاری)
نرگس حسینی
۱۴مهر
«و بمب‎آن گونه ماهرانه نقش شکنجه را از جسمهای شهیدان زدوده استکه سازمان حقوق بشرمدافعان بین‌المللدر غیبت گواه و سند در مرز داوریزبانشان بسته است…راه شما و ما و خلق فلسطینو راه تمام خلق‌های تحت ستم از معبر شکنجهاز معبر سکوت و سلطه‌گریبه هم پیوسته‌ستما راه را دنبال می‌کنیمو فتح با ما خواهد بود طاهره‌ صفارزاده‌
نرگس حسینی
۱۲مهر
حرف زدم..بالاخره حرف زدم..انگار قد تمام این چهار سال سبک شدم..با اینکه همه چیز را نگفتم ولی دیگر آن حرف های نگفته سرگلویم سنگینی نمیکند........با همه ی این اوصافباز هم باید انشراح بخوانی برایم..بخوان..زیاد..مداوم..همیشه..زیر لب....
نرگس حسینی
۱۱مهر
شما  هنوز داغی حالیت نیست وگرنه مردی!!شاید باورت نشه.ولی این واقعیت داره..دلم براش سوخت..یعنی واقعا توی چه هچلی افتاد..شنیدی میگن خدا برات بسازه؟خدا براش ساخته..خدا انشالله باهاش باشه..به قول خودش براش عمل کنه..نترس مرد..وگرنه اون جمله بازم یقه تو میگیره...!!نفسی اگر بودبه قول فضلا به شرط حیات(ط)..باری برداریم از زمین..کهمیدونیم..بار گرانی بر زمین مانده ست...
نرگس حسینی
۱۰مهر
توسرخ و سپید می شویمیدانم...سیبی که رسید می شوی..میدانم...
نرگس حسینی
۰۸مهر
نمی شود انگار...دست از سرم بر نمیدارد..تا میخواهم بنویسم از چیزی..از کسی..از جایی..از فکری....جاری میشود و راه نگاه قلمم را سد میکند....شاید برای بعضی ها وبعضی وقتهااتفاق های ناب..اتفاق هایی که شاید فقط یک بار توی زندگی ات پیش بیاید..کم باشند..اما ...مدتی ستدارند زیاد مشوندو مدتی ست یادآوریشان هم زیاد تر میشود..بهشت آباد...هیچوقت آنشب را فراموش نمیکنم..او برایش فقط یک سنگ بود..و سنگ را با تمام بودنشتطهیر کرد..تمام بودنش را دیدم..جان میداد روحی در کالبدی..این روزهاتمام لحظه هایم بوی بهشت میدهند..اینکدام نسیم است که می وزد....؟؟
نرگس حسینی
۰۶مهر
کهنه صرّافان دنیا از تصرّف می خورنداز عدالت می نویسند، از تخلّف می خورندمی نویسم دوستان! معیار خوبی مرده استدوستان خوب من تنها تأسّف می خورند!این که طبع شاعران خشکیده باشد عیب کیست؟ناقدان از سفرۀ چرب تعارف می خورندعاشقان هم گاه گاهی ناز عرفان می کشندعارفان هم دزدکی نان تصوّف می خورندیوسف من! قحطی عشق است، اینان را بهل!کلفت دین اند و دنیا، از تکلّف می خورندآخر این قصّه را من جور دیگر دیده امگرگ ها را هم برادرهای یوسف می خورند!کامل حس ت می کنم استاد...
نرگس حسینی
۰۵مهر
جمعهرفته بودم بهشت..عادت کرده ام همیشه وسط این خیابان بایستم..هر دو طرف را نگاه کنم..و به هر دو طرف سر بزنم..عادت دارم همیشه به خودم یاد آوری کنم بودن این خیابان را..بین آدمهای این طرف خیابان و آدمهای آن طرف خیابان شاید ظاهرا فقط چند متر فاصله باشد ولیخوب که نگاه میکنی از عرش تا فرش فاصله ست..همیشه توی این قطعه قدم میزنمو دعا میکنمهمیشه دعا میکنمبرای دوستانمبرای شماو برای خودمکه اهل این قطعه نباشیم...نه برای سنگ های شکسته اش..نه برای اینکه سایبانی ندارند..نه برای اینکه....برای اینکه آبرویی ندارند..میان اینها فقط یک خیابان فاصله نیست....هست...؟
نرگس حسینی
۰۳مهر
برگشتیم..بعد رفتنش جز اولین کاری هایی که کردم  ایمیلم را چک کردم..برایم فرستاده بودی سرزمین خفتگان..و چند عکس سنجاق کرده بودی به پنجره ی نگاهم....من و تودو نگاهیمبا دو خواستگاه..اما رفیق..و همیشه نگاهت را دوست میدارم ..چون پر است از زاویه های نو..از حرفهای نگفته..و همیشه بی غش است..و همیشه صادق....توی نگاهت اینباربهت دیدم..آنچه برای من رد شدنی بودبرای تو تکان دهنده بود....کاش بیایی رفیق..بیایی و پاسخ بهت هایت رادرسرزمینیکه تمام وطن را در خود داردجستجو کنی..کاش بیایی رفیق....اما سرزمین خفتگان.......در گوش من..در گوش ما..و در گوش تمام آنها که لحظه ای رنگ خدا را دیده اندهمیشه زمزمه کرده اند..که آنان که زنده اند، روزی میخورند..و مگر میشود که مرده باشی و روزی داشته باشی..پس آنکه زنده است، روزی میخورد..و خداوند خود، این زمزمه را در دل ما استوار کرده است..که آنان زنده اند و نزد من روزی میخورند....آنان که خفته اند ماییم..نه آنان که بر خوان نعمت خداوند نشسته اند....خوب نگاه کن..ما رفته ایم....باز همشاهد بیاورم...؟
نرگس حسینی
۰۱مهر
شب برایش یک پیامک فرستادم.توی خودم انقلابی کرده بود پیام...صبح زنگ زد.پرسید فهمیدی دیشب چه گفتی..؟به پته پته افتادم..ابعاد را گم کردم ناگهان.زمان و مکان و جرم و جسم را...همه را گم کردم..هیچی نمیگفتم..فقط بله تحویل میدادم و لبخند و تعارف..و اینکه ..نه به جان مادرم!! نفهمیدم چه شد..حسی بود که آمده بود و مانده بود موجش توی وجودم.موجش ولی نا آشنا نبود..همسایه بود انگار....گفت برو .دنبالش باش .سر این رشته را که گرفته ای برو جلو .دلش قرص بود..من ولی ،توی دلم آشوب..چشم تحویل دادم ..وهنوز..دور خودم میچرخم که چه شد!!؟..دستم بگیر ای کریم.که  آرام جان ما تنها تویی..وپاسخ تمام سوال ها و سرگشتگی های ما....تنها تویی.
نرگس حسینی
۲۸شهریور
کلنجار میرم با خودم....کدام؟..طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟طراحی شهری یا برنامه ریزی شهری؟
نرگس حسینی
۲۵شهریور
برای آن جنبش محترم که لوگویش را نمی پسندیدم دو تا لوگو فرستادم.اما چون مطمئن نشدم که بدستشان رسید یا نه میگذارمشان اینجا.
نرگس حسینی
۲۵شهریور
برگشتی به خانه.سالهاست منتظر تو بود چشم وطن.وقتی تو کنار مایی کورش هم حالش به میشود.فرش قرمز برایت انداختند.اما ..ما که میدانیمذوالقرنین هر که بودوقتی تو را مینوشتدنبال فرش قرمز نبود.حالا که آمدیبیا تا برایت بگویماین سالها بر سر مردمان چه آمده..بیا تا برایت بگویمتو را علم کرده اند و زیر سایه بلند تودنیا را فریفته اند..بیا و ببین..ذوالقرنین تو را که مینوشت هرگز گمان نمیبردروزی سازمانی بنام حقوق بشر وجود داشته باشدکه تنها کاری که نمیکندحراست از حقوق نوع بشر است..نمیخواهم خستگی به تنت بماند..اما وقتی برگشتیاز همان بریتانیایی ها بپرستا کی میخواهند نان تو را بخورندو رفیق دزد باشند..؟ازشان بپرسمردم دنیافقط همان مردم کوچه ی تونی بلر اند؟یا بچه های کوچه های غزه هم جز مردم دنیا ند؟کورش چقدر روی تو حساب باز میکرد...بمیرم برای کورش..راستی کورش هم رفته توی طرحخبر داری؟چه بگویم عزیزکه دل ما از دوست و بیگانه خون است..وقتی رییس میراث ماکج سلیقه ترین مرد تاریخ است..........حالا که پیش ماییکمی هم تو بگواز دردهای دلت..مطمئن باشبا آنکه دلمان خون استدرد دل خونت رابه گوش جان میشنویم....حتی اگر خواستیوآلزایمر نگرفته بودیبرایماناز خاطراتتبا ذوالقرنین بگو..قرآن که حسابی از او تعریف کرده...راستی قرآن، همان کتابی ستکه داعیه داران سرزمین UN حسابی حرمتش را پاس داشتند..اما چه کنند که هنوز هم گاوچرانند ورسم و رسوم را نمیدانند....ببخش.این سینهحسابی تنگ است....
نرگس حسینی
۲۲شهریور
اگر خدا بخواهد ابرهه می سوزد در  فلوریداو آب می پاشد بر سر آتشحالا از ونکور تا کشمیرمردم به خیابان ریخته اندکشیش بی کششی بودیآقای جونز!بدان خیال که سوزد کتاب در آتشدوباره ابرهه ای ریخت آب در آتشکشیش بی کششی بودی که فکر می کردیآفتاب را می توان سوزاندو ذره بین گرفتی تا پشت دست خورشید را بسوزانیخیال کردی قرآن پاک سوختنی ستخیال کردی اگر آفتاب در آتش...کشیش بی کششی بودی که کبریت کشیدی بر خودتالا برادر شیخ النجدکشیش بی کشش! از کوشش تو و ابلیستو را نصیب چه شد؟ جز عذاب در آتشهمراه ریش و ریشه ی توسبیل خنده دار تو هم  سوختچرا که:چراغ از آن خدا بود و پف از آن تو، شددعای سوختگان مستجاب در آتشپیش از تو نیزبرادران حاتم طائیرفتند وپاشیدند ودود شدنددرون چشمه ی زمزم چه می کنی استاد!بهوش باش نپاشی شراب در آتشکشیش بی کششی هستیرانده از کلیسا ومانده از معبدکتاب کفر به کف داری این نه انجیل استبرو به دشمنی این کتاب در آتشحمالة الحطب شده ای آقای جونز!می بینی چه راحت شاعران سبیل تو را دود می دهندتنها در کتاب رکوردهااحمق ترین شدیتنها دنیا به تو خندیدو شاعری سرود:نصیب نیست تو را جز همین که هیمه شویتو کم ز هیزم خشکی، بخواب در آتش!بخواب آقای جونز!پماد سوختگی فردااز تل آویو خواهد رسید!۲۳ شهریور ۱۳۸۹- دهلی
نرگس حسینی
۲۲شهریور
موتونید شاخ در بیارید!!!!!! حالا اینکه این چقدر واقعیت داره در دست بررسیه!!بنیاد جهانی ویکی پدیا، ده شخصیت بزرگ هزاره دوم را که بر جهان اثر گذاشتند، معرفی کرد. یوهان سباستین پری باخ، مدیر این موسسه اعلام کرد، به هر کدام از کشورهایی که دانشمندان آن جایزه «ویکی سال» را دریافت کنند، ده میلیون دلار جایزه اهدا می‌کند.براساس اعلام این موسسه جهانی، ده شخصیت برتر هزاره قبل چنین معرفی شدند:آلبرت اینشتین، ریاضیدان آمریکاییبیل گیتس، مخترع آمریکاییمولوی، شاعر و ترانه‌سرای اهل ترکیهزکریای رازی، دانشمند بزرگ عربحکیم عمر خیام، دانشمند بزرگ افغانیاسحاق نیوتن، دانشمند بزرگ انگلیسیابن سینا، دانشمند و پزشک عربستان سعودیفردوسی طوسی، شاعر بزرگ روسیفردریش نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانیدکتر کامران وفا، فیزیکدان بزرگ آمریکایی
نرگس حسینی