مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۰۱مهر

پاسخ .... تویی.

پنجشنبه, ۱ مهر ۱۳۸۹، ۰۱:۲۴ ب.ظ
شب برایش یک پیامک فرستادم.توی خودم انقلابی کرده بود پیام...صبح زنگ زد.پرسید فهمیدی دیشب چه گفتی..؟به پته پته افتادم..ابعاد را گم کردم ناگهان.زمان و مکان و جرم و جسم را...همه را گم کردم..هیچی نمیگفتم..فقط بله تحویل میدادم و لبخند و تعارف..و اینکه ..نه به جان مادرم!! نفهمیدم چه شد..حسی بود که آمده بود و مانده بود موجش توی وجودم.موجش ولی نا آشنا نبود..همسایه بود انگار....گفت برو .دنبالش باش .سر این رشته را که گرفته ای برو جلو .دلش قرص بود..من ولی ،توی دلم آشوب..چشم تحویل دادم ..وهنوز..دور خودم میچرخم که چه شد!!؟..دستم بگیر ای کریم.که  آرام جان ما تنها تویی..وپاسخ تمام سوال ها و سرگشتگی های ما....تنها تویی.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۷/۰۱
نرگس حسینی

نظرات  (۳)

سلام

صبحتون بخیر!
شک ..اول یه چی بگم اینا فقط یه تفکر که احیانا سطحی هست پس منو دعوا نکنی و فوش ندیا!
از کتابای دکتر شروع شد با کلمات بازی کرد شد یه نوشته قشنگ ولی دعوا راه مینداخت بجه کتاب خونا که یه خرده سرشون هم تو دینه چرا ترش میکنن؟؟وقتی میخونن
اومد خانم فرخزاد یه چندتایی چیز میز گفت به عنوان شعر ولش کن چی بودن
شاعر الکی که با کلمات بازی کنن زیاد داریم
به فکرم اومد که چرا قدیما تودینمون یه زمزمه هایی بود که مجسمه سازی بده و کفره و از این جور چیزا...گفتم قدیمیا منو نزنی !
کمی جلوتر هنوز هم بعضیا با اینکه میدونن دکتر چی گفته منظورش از این بازیای قشنگ چی بوده جبهه میگیرن و بعضیا هم نفهمیده قربون صدقه میرن کاری نداریم فهمیده بد تعبیر میکنه بماند
اینم بزار روش که میگن خدا زیباست زیبایی رو دوست داره ...
بزار ببین تا اینجارو تایید میکنی یا منو میزنی !
بقیه شم بگم
ولش کن نهایتا میزنی دیگه..
من نمیدونم چرا اینقد ازت میترسم

آره خلاصه من با شعرا مشکل پیدا کردم !یه معلم عربی داشتیم یه آیه برام گفت که یادممم نمیاد کجای قرآنه ولی باشه پیداش میکنم راجع به همین میگفت اصلا راشون اشتباهه شعرا !!!

چرا دکتر مرتد بود از دید بعضیا !!!حقیقت رو کار ندارم من اصلا قبول ندارم این طرز تفکر رو من میگم چرا باید اینجوری فکر کنن!!
چی باعث میشه یه چی اشتباه معنی تداعی کنه
اونوقت اون چیزه به نظرم اشتباهه
البته برا من فرخزاد زیاد مهم نیست سهراب همین طور شاید خیلی دیگهها ولی همینا برا کسایی میشن الگو
درستم که نمی گیرن خب اصلا اشتباه میرن
خودم الان گیج شدم نفهمیدم از اولش قرار بود چی بگم اینا رو نوشتم
خب من دارم به این موضوع فکر میکنم که ما مسئول نوشتن هامون هستیم نوشته هامونم تا انوقتی که تو دفتر مون لای کتابامونه رسالتی نداره شاید فقط یه حرف باشه که اونم باز نمیشه روش حساب کرد قسم خوردن خدا به قلم یه خرده نوشتن رو سخت میکنه !
ولی وقتی این نوشتهه از برا دل بودن در میاد میره برا چاپ مشکل صدبرابر میشه
یه خرده برام سخته بگم میخام اینو بگم بازی با کلمات گناه داره دیگه !هر باززی که بازی نیست که ما اینقد بازی میکنیم خودمم میگما نمی دونم دارم دیونه میشما اه !

همش اینجوری نمیشه که ماداریم با هممه چی بازی میکنیم بعضی وقتا اونا میشن مجسمه نمی دونم چی که خیلیهم قشنگه دیگه کسی جرات نمی کنه بگه یه زمانی ما این جوری فکر میکردیم که شایدم اشتباه بوده اصلا ریشش چی بوده چرا بوده الکی بوده واقعا چیزی بوده یه زمانم میایم یا کلمات بازی میکنیم دوسه نفرم به کشتن میدیم به هیچ جایی هم نمیرسیم
یه زمانیم از همین بازیا میشه میره براموولا یارو ندیده عاشق مولای ما میشه !
نمیدونم راه اشتباه رفتن شعرا یعنی چی خب همه که یه جور شعر نمیگن کلی بودن ش یعنی چی
خدا اصلا نیاز نداره نیازمند نبوده اونوقت نیاز از سر غنی یعنی چی
خب من الان گیج شدم

ببخشید سرت رودرد اوردم بعدا اگه مو نزدی میام بقیه شم میگم