۰۱مهر
پاسخ .... تویی.
پنجشنبه, ۱ مهر ۱۳۸۹، ۰۱:۲۴ ب.ظ
شب برایش یک پیامک فرستادم.توی خودم انقلابی کرده بود پیام...صبح زنگ زد.پرسید فهمیدی دیشب چه گفتی..؟به پته پته افتادم..ابعاد را گم کردم ناگهان.زمان و مکان و جرم و جسم را...همه را گم کردم..هیچی نمیگفتم..فقط بله تحویل میدادم و لبخند و تعارف..و اینکه ..نه به جان مادرم!! نفهمیدم چه شد..حسی بود که آمده بود و مانده بود موجش توی وجودم.موجش ولی نا آشنا نبود..همسایه بود انگار....گفت برو .دنبالش باش .سر این رشته را که گرفته ای برو جلو .دلش قرص بود..من ولی ،توی دلم آشوب..چشم تحویل دادم ..وهنوز..دور خودم میچرخم که چه شد!!؟..دستم بگیر ای کریم.که آرام جان ما تنها تویی..وپاسخ تمام سوال ها و سرگشتگی های ما....تنها تویی.
۸۹/۰۷/۰۱
صبحتون بخیر!
شک ..اول یه چی بگم اینا فقط یه تفکر که احیانا سطحی هست پس منو دعوا نکنی و فوش ندیا!
از کتابای دکتر شروع شد با کلمات بازی کرد شد یه نوشته قشنگ ولی دعوا راه مینداخت بجه کتاب خونا که یه خرده سرشون هم تو دینه چرا ترش میکنن؟؟وقتی میخونن
اومد خانم فرخزاد یه چندتایی چیز میز گفت به عنوان شعر ولش کن چی بودن
شاعر الکی که با کلمات بازی کنن زیاد داریم
به فکرم اومد که چرا قدیما تودینمون یه زمزمه هایی بود که مجسمه سازی بده و کفره و از این جور چیزا...گفتم قدیمیا منو نزنی !
کمی جلوتر هنوز هم بعضیا با اینکه میدونن دکتر چی گفته منظورش از این بازیای قشنگ چی بوده جبهه میگیرن و بعضیا هم نفهمیده قربون صدقه میرن کاری نداریم فهمیده بد تعبیر میکنه بماند
اینم بزار روش که میگن خدا زیباست زیبایی رو دوست داره ...
بزار ببین تا اینجارو تایید میکنی یا منو میزنی !
بقیه شم بگم