۲۵شهریور
حالا که پیش مایی..
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۳۸ ب.ظ
برگشتی به خانه.سالهاست منتظر تو بود چشم وطن.وقتی تو کنار مایی کورش هم حالش به میشود.فرش قرمز برایت انداختند.اما ..ما که میدانیمذوالقرنین هر که بودوقتی تو را مینوشتدنبال فرش قرمز نبود.حالا که آمدیبیا تا برایت بگویماین سالها بر سر مردمان چه آمده..بیا تا برایت بگویمتو را علم کرده اند و زیر سایه بلند تودنیا را فریفته اند..بیا و ببین..ذوالقرنین تو را که مینوشت هرگز گمان نمیبردروزی سازمانی بنام حقوق بشر وجود داشته باشدکه تنها کاری که نمیکندحراست از حقوق نوع بشر است..نمیخواهم خستگی به تنت بماند..اما وقتی برگشتیاز همان بریتانیایی ها بپرستا کی میخواهند نان تو را بخورندو رفیق دزد باشند..؟ازشان بپرسمردم دنیافقط همان مردم کوچه ی تونی بلر اند؟یا بچه های کوچه های غزه هم جز مردم دنیا ند؟کورش چقدر روی تو حساب باز میکرد...بمیرم برای کورش..راستی کورش هم رفته توی طرحخبر داری؟چه بگویم عزیزکه دل ما از دوست و بیگانه خون است..وقتی رییس میراث ماکج سلیقه ترین مرد تاریخ است..........حالا که پیش ماییکمی هم تو بگواز دردهای دلت..مطمئن باشبا آنکه دلمان خون استدرد دل خونت رابه گوش جان میشنویم....حتی اگر خواستیوآلزایمر نگرفته بودیبرایماناز خاطراتتبا ذوالقرنین بگو..قرآن که حسابی از او تعریف کرده...راستی قرآن، همان کتابی ستکه داعیه داران سرزمین UN حسابی حرمتش را پاس داشتند..اما چه کنند که هنوز هم گاوچرانند ورسم و رسوم را نمیدانند....ببخش.این سینهحسابی تنگ است....
۸۹/۰۶/۲۵
یعنی چقدر طول می کشد ،چند سال ِ دیگر، که بقیه ی هویت مان را هم از موزه های سرتاسر ِ جهان جمع کنیم و آنها هم خوش بیایند به سرزمینی که به آن تعلق دارند... ؟