مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۴۰۳ مطلب با موضوع «دلمشغولی ها» ثبت شده است

۲۷آذر
لبخند را انگار گره زده اند به اشک هاشنمیفهمیدی حالش را وقتی که لبخنده میزد و با سرعت از جلوی دوربین رد میشد،" ما همه ی عشقمون امام حسینه... اینا رم جمع میکنیم به عشق امام حسین علیه السلام..."کلی حرف های تلخ دارم این روزها..کلی گله و گلایه..کلی..ولیبعضی وقتهاآدم یکهو خشک میشود جلوی یک حرکت..یعنی دهنت بسته میشود..امشب اخبار 20:30 یک گزارشی از برگزاری مراسم عزای حضرت سید الشهدا در لندن پخش میکرد..میگفت پلیس لندن گفته :این تنها گردهمایی خیابانی ست که بعد از آن خیابانها از قبل، تمیزتر میشود....و تو فکر کن که بعد از آن چه تصویری بود...؟...یک عده لباس عزا به تنآشغالهای خیابان را جمع میکردند..فقطبه عشق اباعبدالله..تو تمام نشانه ها را جلو پای آدم میگذاری..من انگار کورم ولی..یادش بخیرزویا پیرزاد یه کتاب داشت با این عنوانچراغ ها را من خاموش میکنم..
نرگس حسینی
۲۵آذر
نمیدانم چرا این روزهاصدای آوینی توی گوش هایم مثل یک صدای ممتد میپیچدکه با آن صدای محزون میگوید:قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد.... و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب کنید ، قافله در راه است .
نرگس حسینی
۲۵آذر
این سفربا همه ی سفرهای این چند سال فرق داشت..مثل سفر مشهدکه با همه ی مشهد های این چند سال فرق داشت..باید تسلیم بود و رضا.....برای منی که ذاتا آدم زیاده خواهی هستم،تسلیم بودن و رضایت داشتن،خیلی سخت کنار هم جمع میشوند..درس سختی ست..و قطعا آزمونی سخت تر در پی دارد..این عکس هاگزارشی ست تصویریو البته اجمالیبر سفر شش روزه ی ما به سرزمین طلای سیاه و دل های سپید..اینهاخارهای روبروی یکی از آسایشگاه های پادگان محل استقرار بچه هاست..خدا کند توی پای کسی نرود..حسینیه را دارند از نو تجهیز میکنند..یک تغییرات اساسی هم دارند توی ظاهر و پلانش میدهند..این لامپ خسته آخرین روزهایی ست که روی این سرپیچ نفس میکشد..از بچگی از جوشکاری خوشم می آمد..خصوصا به خاطر این صحنه..بعضی آدم ها باید گمنام بمانند..لذت شاندر گمنامی شان نهفته ست..انگار ، نام در برابرشان گم میشود..دبستانی بود ده کلاسه..با تجهیزاتی نسبتا مناسب..تا چند سال دیگر این شیر های آب،هر روز با کلی دانش آموز طرف است،که میخواهند تشنگی شان را با جرعه ای فرو بنشانند..بهترین و مهیج ترین نقطه برای هر معمار و عکاسی،پشت بام است..لذتی دارد روی بام بودن..عکاس ها بهتر میفهمند..مدرسه شان تازه تعطیل شده بود..از مدرسه تا ده شان کلی راه را باید پیاده میرفتند..بعد از سالهااین اولین بار بود که با فراغ بال دانیال نبی صلی الله علیه را زیارت کردم..از تمام راهیان نور این سفر، فقط همین ذغال ها نصیب من بود..الحمدلله که همین قدرش هم رسید..الباقی همه بازدید بود..
نرگس حسینی
۱۸آذر
با بچه ها،یک جمله ای داریمکه معمولا اینطور وقت ها میگوییم.." تا پایت به خاک اهواز نرسیده ، باور نکن که آمده ای..."حالا قصه ی ماست.....حلال کنید..چه پایم رسید..چه نرسید.....همیشه وقت رفتن،به خودم میگویمشاید آخری باشد..صفحه کلید فارسی را از روی برد کنده ام!!قدر این پست را بدانید ...کلی جهاد کرده ام تا نوشته شده!!تازه بدون موس...!!
نرگس حسینی
۱۵آذر
بچه هاشام غریبان راطور دیگری دوست دارند..هر چه از تمام سال آرزو جمع کرده اندمیریزند پای شمعیو سوختنش را به تماشا مینشینند..زیباترین لحظه محرم برای خیلی هامانهمان شب شام غریبان های کودکی ست....توی شهر ماخانه ای هستپر از بچه هاییکه یک دنیا آرزوهای قشنگ دارند..از بردن تیم مورد علاقه شان در دربی جمعه،تا..................................................................امشبآنهابزرگوارانهآرزوهایشان رابا ماقسمت کردند..برایمفرستادی" طفل یتیمی ز حسین گم شده..."..خدا رحمت کنهمادرمهمیشه میگفتشام غریبانهمه ی شمع ها رانذر گم شده ها کن..نذر آنها که سختی  میبینند..نذر آنها که یتیم اند..نذر آنها که توی پایشان خار میرود....اینها را میگفت..لبش را میگزید..زیر لبش میگفت:آخر آنجا تاریک بود..پر بود از خار..تازه هم یتیم شده بود..پایش هم که برهنه بود..میگفت:به یاد تاریکی و یتیم ِ گمشده ی حسین علیه السلام شمع روشن کن..شام ، غریب بود..تا آنکه با زینب سلام الله علیها آشنا شد...
نرگس حسینی
۱۳آذر
محتوای این پست حذف شد..این روزها برای ماو راهیان سرزمین نورخیلی دعا کنید....مدتی شاید نباشم..
نرگس حسینی
۰۳آذر
امام علی علیه السّلام:مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَلیَکُن تَدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم؛ کسى که خود را پیشواى مردم قرار داده، باید پیش از آموزش دیگران، خود را آموزش دهد و پیش از آن‏که دیگران را با زبان، ادب بیاموزد، باکردارش ادب آموزد و البته آموزش دهنده و ادب‏آموز خود بیش از آموزگار و ادب‏آموز مردم، شایسته تجلیل است. (غرر الحکم، ح ۷۰۱۶)»
نرگس حسینی
۰۱آذر
دلم میسوزد همیشهبرای موش ها..خصوصا آن دستهکه موظف اندبرای خدمت به بشریتدر آزمایشگاه ها،تلف شوند......کاشواقعا موضوع،فقطخدمت به بشریت باشد..و نه بی تدبیری..و نه خودخواهی..و نه...
نرگس حسینی
۲۷آبان
گفته ای آمدنی نیست اگر آماده نباشیم..قالت فاطمة ( علیها السلام ) : قال رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) : ” مثل الإمام مثل الکعبة إذ تؤتی و لا تأتی ” .از حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) روایت شده که رسول خدا فرمودند : امام همچون کعبه است که باید به سویش روند ، نه آنکه ( منتظر باشند تا ) او به سوی آنها بیاید.
نرگس حسینی
۲۴آبان
یک بوک مارکهایی دارمکه گاها فرصت داشته باشم مینشینم و همه شان را چک میکنمنزدیک 200 تا لینک است..امشب فرصت کرده ام!تو فکر کن !توی دومین لینک یکهو از خنده پکیدم!!!مسبب اش هم کسی استکه مدام سعی میکند یک اتفاق را برای من طبیعی جلوه بدهدو نمیشود.دلم برایش سوختتتتتت...شما خودتان لینک را ببینید..شاید این عکس زندگی مشترکمان را به چالش بکشد!!!
نرگس حسینی
۲۳آبان
هم دوره ای های من و بچه های محله ماندر آن سالها،باید یادشان باشد..توی مدرسه سلمان فارسییک دختری بود که روی ویلچر مینشست..از این ویلچرهای موتور دار...روی دسته ی راستیک اهرم داشتکه به وسیله این اهرمویلچر به هر سمتی که او میخواست هدایت میشد..هر وقت میدیدمش بی اختیار مادامی که میتوانستمبه او خیره میشدم..از من بزرگتر بود..و از روحیه و برخوردش با دیگران،از او برمی آمد که انسان خودساخته ای باشد....مدتها بعد از دبیرستان ندیدمش..اصلا یادم رفته بود چنین آدمی توی خاطره های من وجود دارد..تا اینکه محرم سال پیش دیدمش..ویلچرش پیشرفته تر شده بود..مسیر سه راه گوهر دشت تا میدان سپاه را داشت ، تنها ، به سرعت ، با همان ویلچر طی میکرد، آن هم ساعت 5ونیم صبح..!داشت میرفت برای زیارت عاشورا....انگار یک سطل آب یخ ریختند روی من..از خودم خجالت کشیدم..از تنبلی خودم....توی آن سرما،روی ویلچر،تنها،فقط به عشق پنجمین معصوم.....چند روز پیش باز هم دیدمش..باز هم همانطور ساعی.....نمیدانم چراولی دیدن این آدماز همان روزهای دبیرستانبرای من یک انرژی خاص داشت..و یک حس خاص..شاید نه فقط به خاطر اینکه روی ویلچر مینشست..و نه فقط برای اینکه توی هر دستش، فقط سه تا انگشت داشت..و نه فقط به خاطر آن تلاش عجیبش..و نه فقط به خاطر خلق کریمش....نه..شاید همه ی اینها هست..  و نیست.....مدتی ستدرس خواندن تعطیل شده..کتاب خواندن تعطیل شده..مقاله خواندن تعطیل شده....از بی همتی خودملجم میگیرد....همت بلند آن دخترو طبع بلندشاین روزهامدام یادم می آید..ما چرا شکر نعمت بجا نمی آوریم؟
نرگس حسینی
۲۲آبان
به دعوت دوستان در دانشگاه آزاد کرجمهمان اکران فیلم شکارچی شنبه و بعدش هم پای صحبت های کارگردان فیلم بودیم...بعضی وقتها آخر فیلماز اینکه وقتم را گذاشته ام پای فیلماز خودم لجم میگیرد.خصوصا اگر فیلم پر از خشونت باشد..ولی این بار اینطور نبود.نه تنها بدم نیامد،خوشم هم آمد.و از فیلم بیشتر، صحبت های پرویز شیخ طادی بود که مرا راغب تر کرد..اگر میخواهیم در سطح دانش آموزی و دانش جویی کاری کنیمباید اکران و نقد این فیلم را در برنامه شان بگذاریم..خصوصا حالا..فیلم،روایت مستندی استاز زندگی یک خاخام یهودی..گرچه نصف فیلم را با چشمهای بسته دیدم- چون غالبا توان دیدن صحنه های کشتار را ندارم!-ولیروایت این قصه در قاب آیینه ی جادوجسارتی را در خود داردکه حتی با چشمان بستهمیتوان آنرا حس کرد.فیلم خالی از خلل نیست.ولی اینکه بالاخره یک نفر جرات کرد در این سطح باب جهاد سینمایی را در این روزها باز کند،خودش کلی تبارک الله دارد..نگاه فرهنگی و جهادی کارگردانحتی بیشتر از فیلم به دلم نشست..جنس نگاهش را دوست دارم:عارضه فرهنگی شبیه آمار خودکشی و طلاق نیست که آشکار باشد..
نرگس حسینی
۲۱آبان
گفته بودم از شهر کتاب خوشم نمیادبعضی ها فکر میکنند دارم دکمه بازی در میارم..!نه به خدا!آخه شما نگاه کن..این عکس یکی از طبقات بخش خارجی ه.بخش کتب معماری.توی این بخش کتابهای جالبی ارائه شده بود.شاید از بخش فارسی هم جذاب تر.جمعه که به سرم زده بود برم با این رفیق دانشمندم یکمی قدم بزنم،و البته از حلیم یه جای دیگه هم موندم،و حتی از صبحانه خونه-!-بعد از کلی پیاده روی و صحبت درباره یه عالمه موضوع ،از سرعت نور گرفته،تا جهان های موازی ونگاه به واژه ها در ترسیم جامعه ی دینی و ماتریالیستی - ذیل واژه شهروند- ...........یه سری هم زدیم به غرفه ی کتب معماری بخش خارجی..اگر خوب دقت کنید میبینید که کتاب معماری ایران در دوره اسلامی،دقیقا کنار معماری اروپا در دوره سبک گوتیک قرار گرفته......توی نگاه اول به عنوان کسی که هیچی از معماری نمیدونه ، چی فکر میکنید؟خبطبیعیه که فکر میکنید هر دو کتاب چون درباره ی بناهای نیایشگاهی هستند، کنار هم قرار گرفتند.و دقیقا از همینجاست که داد من میره هوا!!!!!!!!!!!!..سبک گوتیک در اروپا، به اختناق، وحشت، و خشونت دین در برابر مردم شهره ست..دلیلش هم واضحه..چون در اوج دوره ی قرون وسطی بوده..و اصلا نیازی نیست که من الآن بخوام توضیح بدم که توی قرون وسطی رابطه ی مردم و دین، چطور بوده..!اگر برای کسی سواله که چطور بوده، بره مطالعه کنه- ؟!-..ولی دقیقا توی دوره اسلامیکه اوج شکوفایی فرهنگی ش توی ایران بودهرابطه ی مردم با دین، کاملا متفاوته....شما وقتی وارد یه کلیسای سبک گوتیک میشی از ترس ممکنه خودتو خیس کنی..!ولی وقتی وارد مسجد شیخ لطف الله - برای مثال- میشی، سرشار از آرامشی..آرامشی که فضا داره به تو میده، نه اینکه تو به فضا آرامش بدی!!..توی هردو تحت تاثیر فضایی، ولیخدای سبک گوتیک، یه خدای خشن ِ وحشتناکِ بیرحم  ِ بدون رافت ه.. که تکون بخوری میبردت جهنم!ولی خدای دوره ی اسلامی، یه خدای مهربان ِ مملو از آرامش ِ رئوفِ بخشنده ست.. که حتی بهت اجازه نمیده، جز خودش، جلوی یه بنده دیگه به گناه ت اعتراف کنی ، که مبادا کرامت انسانی ت خدشه دار بشه!...حالا من اینا رو درباره ی معماری و نگاه سبک ها میدونم،اون کسی که میاد فقط رد میشهو حتی زحمت ورق زدن کتاب رو به خودش نمیدهدرباره ی این دوتا کتاب چی فکر میکنه؟..از اون بدتر،اگه یه خارجی که با فرهنگ ما آشنایی نداره،برحسب احتمال یک در میلیارد،بیاد و این دوتا رو کنار هم ببینه،درباره ی معماری ما در دوره ی اسلامی چه فکری میکنه..؟...جنگ نرم همین چیزای ساده ست..لازم نیست شونصدتا نمایشگاه براش برگزار کنیم، بی نتیجه......خانم ها..آقایان..به اطراف دقت کنید....بهترین تخریب،بد دفاع کردنه..برای اطلاعات بیشتر درباره ی فلسفه ی هنر در دوره ی اسلامیپیشنهاد میکنمکتب دکتر سیّد حسین نصر رو بخونیم، گرچه خالی از خلل نیست.و البته نگاهی موشکافانه داشته باشیم، به دست نوشته ها و مقالاتسیّد مرتضی آوینی.
نرگس حسینی
۱۷آبان

#

تا تو مراد من دهیکشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسیمن به خدا رسیده ام....تا رضا نشوی،حسین نخواهی شد..
نرگس حسینی
۰۷آبان
وقتی دلشوره داری.. دعا میکنی.. وقتی دعا میکنی.. یعنی خدایی داری.. . . . دلشوره دارم..
نرگس حسینی
۰۱آبان
بچه که بودمکارم این بود که هرشب با مادربزرگم بروم مسجد..مسجد کمی دور بود از خانه،ولی بزرگترین تفریح روزهای کودکی بود، مسجد رفتن...بعد از نماز عشا معمولا آقایی می آمد پشت میکروفن و دعا میخواند برای مریض ها...یک عبارتی میگفت که توی آن عوالم بچگی ملتفت ش نمی شدم.."مریض منظور، خصوصا مریض منظور"هی فکر میکردم این "منظور" دقیقا کیست که هر شب برایش دعا میکنند...؟!عجب مریضی سختی دارد که هر شب برایش دعا میکنند و خوب نمیشود..!!چقدر هم تاکید دارند روی او...   لابد آدم خیلی خوبی ست... و خلاصه این " مریض منظور " ، برای ما حکایتی بود...بزرگتر که شدم و فهمیدم منظور از " منظور " کیست؟!  ، و دوزاری کجم افتاد،علاوه بر ذکر دعاگاهیبا بچه ها به شوخی به هم اشاره میکردیم..که یعنی خدا شفایت بدهد فلانی...!!...حالا مدتهاست، عمل مبارک مسجد رفتن را ترک کرده ام..ولی واقعا این یکی-دو روزه دلم میخواست به یاد آن روزها، یکی برای من، به عنوان " مریض منظور " ، دعا کند...بعضی مریضی ها جز امراض حساب نمیشوند،ولیتا ویروسش نیت کند از بدن نقل مکان کند،پدر طرف را در می آورد....حالا حکایت ماست..ویروس مذکور ، خیلی ضیغی تر از آن است که بخواهد مرا با این هیبت -!-  بیندازد..ولی ویروس بد پیله ایست...کل دیروز مرا خواباند..امروز هم با هم کلی آسته آسته رفتیم.....ذاتا حوصله ی مریض شدن ندارم..باید خوب شود.....برای مریض ها دعا کنید..خصوصا مریض منظور...
نرگس حسینی
۲۶مهر
آدم وقتی تازه میرسد،فاصله بین هتل تا حرمانگار هزار سال میشود..تمام راه باید لا حول ولا قوه الا بالله خواند تا به تو رسید......بی تاب لحظه ای هستمکه توی خیابان امام رضاایستاده ام روبروی بارگاه توو سعی میکنم بغضم را آرام آرام بخورم و تمام اشک هایم را بگذارم برای صحن انقلاب..از مشرق اتاق منهر روزنسیم خنکی میوزد..
نرگس حسینی
۲۰مهر
حالا تو بیا دو ساعت برای فلانی توضیح بده که پدر بیامرز اگر برای فلان کار طلبه ی کار بلد بیاوری ، خودش میشود قدرت نرم تو..حالا تو بیا شیرفهمش کن..وقتی طرف فقط به فکر خودش است نه دانش آموز ،و نه اعتقادی دارد به جنگ فرهنگی و نه اعتقادی دارد به قدرت نرم،و نه اینکه میشود با همین بچه ها که از نظر تو دیوار راست را میروند بالا ، کار فرهنگی توپ کرد،و ..و..و..چه توقعی ست که او بفهمد...بعضی وقتها دعا می کنم کاش اینقدر که دم از امام _ره_ میزنیم ،حداقل سر سوزن ،جان خودم فقط سر سوزن، بیشتر نه-!-مثل او فکر میکردیم و عمل میکردیم..به جان تو،به جان خودم،آنوقت کارمان خیلی جلوتر بود..همین حالا به نظر تو ما چند تا شهید همّت بالقوه داریم..؟و من ایمان دارمکه وعده الهی حق است..ما باید بخواهیم..قومی که بخواهدمیتواند..این روزها که صحبت از کار فرهنگی و جنگ فرهنگی و قدرت نرم داغ داغ است، دیدن این صحنه ها برای من،حسابی دلچسب است..کاش بعضی ها بفهمند..عکس، سفر اخیر ره بر است به سرزمین پهلوانان؛ کرمانشاه.
نرگس حسینی
۱۸مهر
دیشب زنگ زده بودمیگفت فکر این قصه ها نباش..ساعت ها را بشمار..لحظه ها را..می گفت این نیز بگذرد....فقط یک جمله گفتم..رفت توی فکر..گفتم همیشه میگذرد،اینکه چطور بگذرد مهم تر است.....حالا چند ساعتی مانده..برای چطور گذشتنش دعا میکنم..برای خشت اول..
نرگس حسینی
۱۷مهر
آدم با خودش فکر میکندچنین شبی چقدر حرف میتواند برای گفتن داشته باشد..فکر میکند چقدر دعا و نیایش دارد..فکر میکند ...فکر میکند ......
نرگس حسینی