مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۴۰۳ مطلب با موضوع «دلمشغولی ها» ثبت شده است

۳۱ارديبهشت
توی حرموقتی بعد از نماز عید قربانفرش ها را جمع میکنندتازهواقعا باورم میشودکه شاید دیگر هیچوقت نبینمت...
نرگس حسینی
۲۶فروردين
این روزها زیاد یاد آن مادری می افتم که  رفت پیش امام صادق علیه السلام....گفت پسرم خیلی وقت است از مسافرت برنگشته خیلی نگرانم..... حضرت فرمود صبر کن پسرت برمی گردد.....رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت پس چرا پسرم برنگشت..... حضرت فرمود مگر نگفتم صبر کن؟.....خب پسرت برمی گردد دیگر..... رفت اما از پسرش خبری نشد..... برگشت ؛ آقا فرمود مگر نگفتم صبر کن؟......دیگر طاقت نیاورد....گفت آقا خب چقدر صبر کنم؟......نمی توانم صبر کنم.....به خدا طاقتم تمام شده..... حضرت فرمود برو خانه پسرت برگشته........رفت خانه دید واقعاً پسرش برگشته..... آمد پیش امام صادق گفت آقا جریان چیست؟نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود؟....... آقا فرموده بود به من وحی نازل نشده اما عند فناءالصبر یأتی الفرج...... صبر که تمام بشود فرج می آید.....این روزها روضه که می روی یک بار هم به خودت بگو هی فلانی چه طاقتی داری تو....و دعا کن برای دل آن مادری که هنوز پسرش برنگشته........................... ـ وسائل الشیعة.جلد ۱۵.باب استحباب الصبر فی جمیع الاُمور . حدیث20462متن عربی حدیث:[ 20462 ] 9 ـ الحسن بن محمد الدیلمی فی ( الارشاد ) عن الصادق ( علیه السلام ) انه جاءت إلیه امرأة فقالت : ان ابنی سافر عنی وقد طالت غیبته عنی واشتد شوقی إلیه فادع الله لی ، فقال لها : علیک بالصبر ، فاستعملته ، ثم جاءت بعد ذلک فشکت الیه طول غیبة ابنها فقال لها : ألم أقل لک علیک بالصبر ؟ ! فقالت : یا بن رسول الله کم الصبر ؟ فوالله لقد فنی الصبر ، فقال : ارجعی إلى منزلک تجدی ولدک قد قدم من سفره ، فنهضت فوجدته قد قدم ، فأتت به الیه فقالت : أوحی بعد رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ؟ قال : لا ، ولکن عند فناء الصبر یأتی الفرج ، فلما قلت فنی الصبر عرفت ان الله قد فرج عنک بقدوم ولدک .
نرگس حسینی
۱۴فروردين
سالی که گذشت راشاید نشود توی چند تا عکس خلاصه کردولی میشودبا چند تا عکسیاد کرد..تمام قاب های بسته ی این عکس ها رامیتوانیدبه انتخاب خودتانباز کنید..این قاب هاقابلیت گسستن دارند..قابلیت انتشار..بعضی عکس ها رابعضی از رفقا زحمت کشیده اند..با سپاس ویژه ازفاطمه ی عزیزمو رفیق دانشمندم، مهرناز گلچین فر.
نرگس حسینی
۲۶اسفند
باید که شیوه ی سخنم را عوض کنمشد شد، نشد دهنم را عوض کنم..آخر سالیحسابی حال و احوالم از دستم در رفته..باید خودم را هرس کنم..باید بعضی اضافه ها را ببرم..باید صاف کنم دلم را..باید صاف کند دلش را..بعضی وقتها باید خودت را مثل درخت هرس کنی،والا نمیشود درست رشد کرد..
نرگس حسینی
۱۶اسفند
میگفتدل ، خانه خداست.آشغال های دلت را بریز دور..جا باز کن برای صاحب خانه..
نرگس حسینی
۱۴اسفند
دغدغه های تودغدغه های هر لحظه ی من است....دارم پیر میشوم ودغدغه هایم هنوز جوان مانده اند....جوان نه به معنای پر انرژیاینجا جوان به معنای خام است....آخرش همن شایدعمرمکفاف دغدغه هایم را ندهد..
نرگس حسینی
۱۳اسفند
از اینجا به بعدباید دلت راپای پیادهروانه میکردی..از اینجا به بعددلت بال بال میزد..از اینجا به بعدباید با چشمهای بسته میرفتی..همیشهاز آن سمتنسیم میوزید..نسیمی که تو رادیوانه میکرد..نسیمی کهاز کربلا میوزید..از این تابلوتا کربلاپیادهفقطیک ساعت و نیمفاصله است..محال استوقتی برمیگردیمدام به پشت سرت نگاه نکنی..محال استوقتی برمیگردیهمه ی دلت راتوی صندوقچه ی سینه اتهمراه بیاوری..محال استبتوانیبوی کربلا راانکار کنی..
نرگس حسینی
۱۲اسفند
مزد تمام این روزها راروز آخرصاف گذاشت کف دستم..آن هم وقتی هنوز عرقم خشک نشده..فقط از دلم گذشته بودکه کاش میهمان شهدای معراج میشدیم..کله سحرتلفن که زنگ زداز جایم پریدم..پشت خطآقای محمودیبا همان صدای دوست داشتنی همیشگی اشبه فرمان سیّد، همه مان را به خط کرد برای رفتن به معراج.خشکم زد.شنیده بودم حمید باکری هم بین شهداست..نمیدانم چند نفر از بچه ها میدانستندکه یکی از شوکولات پیچ های جلوشان ممکن استحمید باکری باشد..با اینکه سردار باقر زاده خبر رو تکذیب کردند،ولی بودن با شهدا کلا طعم دلپذیری داره..
نرگس حسینی
۱۰اسفند
حتماًباید39 روزمرا میبرد و می آوردتا آخرشوقتی فکر میکنمدیگر سفره جمع شدهوقتی فکر میکنمدیگر تمام شد؛بیایدو خیلی لطیفزیر گوش م،نجوا کند کهبیامیخواهم با تو صحبت کنم..بیابرایت یک دنیا حرف دارم..و منمات بمانمکه چقدر طول کشیدتا بفهمم که او تمام این بیست و چهار سالمنتظرم بودهکه حرف هایش رابشنوم..راست گفته اندکه این سفره همیشه گسترده است..باید فقط دعا کنیمروزی ما در آن باشد..چقدر دیر کرده ام..آخر سفرمربی اتوبوسیک قرآن ترجمه ی فولادوند هدیه داد به چند نفرمان.
نرگس حسینی
۰۴اسفند
وقتی مرا هل داد و چسباند به دیوار..باورم شد،اینجا،چقدر تنها هستم..بین حس ت و تکلیف توقتی قرار است انتخاب کنیخیلی سخت استکه تکلیف ت را انتخاب کنی..کندن خیلی سخت شده..حتی اگر هیچکس مانع نباشد..اماباید رفت..حالا اگر نرومهمیشهدیر خواهد بود..برای مادعا کنید..
نرگس حسینی
۰۳اسفند
همیشه نمیشود روی روش های معمول حساب کردبرای گذشتن از اروندباید از روش های غیر معمول استفاده کرد..باید خودم را برای والفجر 8 م آماده کنم...
نرگس حسینی
۱۷بهمن
اگر کوه ها متزلزل شوند، تو پایدار بمان.دندان ها را به هم بفشر و جمجمه ات را به خداوند بسپارو پای ها، چونان میخ در زمین استوار کن و تا دورترین کرانه های میدان نبرد را زیر نظر گیرو صحنه های وحشت خیز را نادیده بگیرو بدان که پیروزی وعده خداوند سبحان است.نهج البلاغه خطبه 11 باید ایمان داشت..باید ایمان آورد..باید دوباره ایمان آورد..
نرگس حسینی
۱۶بهمن
برای اینکه کمتر اسراف شودظرف های نیم خورده را خالی میکرد..میگفت: اینها هم سهم پرنده ها.....میگفت:ما این چهل روز ماموریم غذایشان را تامین کنیم،بقیه سال را چه میکنند..؟بعد همانطور آرام میخندید و میگفت:همان کاری که تا قبل ما میکردند..خدا میرساند..
نرگس حسینی
۱۱بهمن
کربنبه نظرمنظر کرده ترین عنصر عالم است..چون وقتی از پس آزمایش های سخت که بر می آید،خدا از روسیاهی درش میاورد..رو سپیدش میکند..می شود، الماس..بد به حال مااگراز کربنکمتر باشیم...
نرگس حسینی
۲۹دی
حرف من همانست که بود..تا پایم نرسد به خاکباورم نمیشود..این سفربا همه ی سفرهایک فرق اساسی داردکه فقط من میدانم و کسی که کنار رگم زمزمه میکند..برای آنها دعا کنید که به سلامت برسند..برای من(ما) دعا کنید که عقل هامان بپرد..برای ما سلامت معنی دیگری دارد..
نرگس حسینی
۲۸دی
به قول سید جلالساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند... چه تلخ است قصه عادت...!با رفیقمهمیشه فکر میکنیماگر متوسلیان و صدربعد از این همه سالبرگردند...درباره ی ماچه فکر میکنند..درباره ی این سالها..محال است آدم هایی از جنس ماسیزده 59 را ببینندو به احمد متوسلیان و امام موسی صدرفکر نکنند..آخرشیک روزپرستوهای سینه اتاز سمت توکوچ میکنند..آن وقت واقعاپرستویی میشوی ..
نرگس حسینی
۲۴دی
مدام توی گوش من میخواند باید یک راه باز کنند از ایران برویم کربلا..مدام توی گوش من میخواند آدم اینطوری باید برود کربلا..پای پیاده..عاشق..همینطوری،با پای عشق..من فقط سکوت میکردم..لال میشوم این وقتها..مات میشوم این وقتها..میترکم از حسرت..رشک میورزم به آن مرد خادم ..کلمه هاش بوی اخلاص نمیداد ، خود اخلاص بود..میگفت:حسین،کشتی نجات است..ما را سوار کشتی هم نکنند ... ما به همین تخته های کشتی هم بچسبیم کافی ست..نجات می یابیم..تمام معادلات خادمی را توی ذهنم بهم ریخت..سپاسگزارم از وحید چاووش،که با یادداشت های یک پیاده اش،خاطره آقا مرتضی را توی ذهنم زنده کرد..و دل های ما را ،پیادهمسافر کربلا..کاش ما را اینطور بطلبد..
نرگس حسینی
۱۰دی

#

بدترین چیز برای رفاقتآن نگاه کشدار توستوقتی دستم را از دردپس میکشم..تمام اعتراض هاتتا ته درد م میدود..و بعد..ادامه میدهیم..
نرگس حسینی
۰۹دی
دیشب یک مهمانی جالبی دعوت بودیم با جناب هم سر.چندتا از هم دوره ای های هم سر،با هم سران شان دعوت بودند.یکی از دوستان قدیمی ام را هم آنجا دیدم بعد از سالها....آخرهای مجلس بودکه زهرا خانم جان یک موضوعی را که من داشتم در خفا به آن فکر میکردم،در گوشم متذکر شد..و آن اینکه،"توجه کردی توی این جمع همه شاهدی هستند..!!"تقریبا همه ی جمع حاضر بچه هایی بودند که چند صباحی در مدرسه شاهد درس خوانده بودند..هم پسر ها..هم دختر ها..و این شد موضوع بحث ما از تهران تا کرج..این که چه میشود که میگوییم نسل بچه شاهدی ها..و این که این بچه شاهدی ها ، امروز دارند چطور تربیت میشوند....چیزی که ما- یعنی جمع دوستان قدیمی در شاهد-مدتهاست که به آن فکر میکنیم....مدارس شاهد در زمان مایک پایگاه شاخصِ استعداد پروری بود..اما امروز متاسفانه مدارس شاهد هم درگیر رقابت کودکانه ی آموزش اند......کاش میشدرابطه ی گسسته ی نسل های فارغ التحصیل شاهد رادوبارهبرقرار کرد..
نرگس حسینی
۰۵دی
پیشنهاد میکنمکسانی که حوصله ی خوندن پست های بلند رو ندارند،کلا از خوندن این پست صرف نظر کنند.....اما بعد...دلم نمیخواهد و قصد هم ندارم که طبق روال بعضی سخنرانان ، مخاطب را پخمه فرض کنم و هرچه که دلم خواست را آنطور بگویم که در نهایت مخاطب از شدت گیج شدن، فقط سر تکان بدهد که: بله.... حق با شماست...     و توی دلش بگوید: این یارو چی میگفت؟!!!!قصه این است که ما نسل سومی های انقلاب، از نسل اولی ها و نسل دومی ها، فقط و فقط، چندتا سوال داریم..ولله که اگر جواب ما را بدهند، و منصفانه جواب بدهند، و قانع مان کنند، سمعا و طاعتا گوش به فرمانشان میشویم..!و اگر نبود پاسخی در خور.....   بگذریم از آن قسمت..اول اینکهمگر خود شما آقایان و خانم های به ظن خودتان و خودشان، مسئول - که طی فرایند های تبلیغاتی(!!) گاها با عباراتی چون: مسئول، خادم، مدیر و ... معرفی میشوند.. -   در زمان انقلاب و حیات طیبه حضرت امام (ره) دقیقا چند سالتان بود؟ که حالا اگر قرار باشد یک نفر را برای یک پست نصب (!) کنید، حاضرید مجبور بشوید مدیران سی سال خدمتِ دعوت به همکاری را از بایگانی ذهنتان بیرون بکشید، ولی به یک جوانِ با انگیزه ی کار بلدِ پر شورِ اهل علم ، اعتماد نمیکنید..مگر امام (ره) به همین شما ، که جوان بودید و بی تجربه و سری داشتید پر غوغا اعتماد نکرد...؟!و مگر مولای شما و الگوی شما به ظن خودتان و در کلام خودتان ، حضرت روح الله نیست؟؟؟!!دوم اینکهمگر شما در همان زمان جوانی تان، که سراسر پر بود از التهابات انقلاب و جنگ تحمیلی و حضور منافقین در صفوف ملت، با زبان صریح، به بیان آرا مولا و امام خود نمیپرداختید..؟؟ مگر خود شما سری پر شور و شر نداشتید..؟؟  مگر خود شما اسم پیرو خط امام را نگذاشتید روی خودتان..؟؟ و مگر آرمان تان پیوستن به انقلاب جهانی حضرت صاحب (روحی له لفداه) نبود..؟؟  و برای تحقق این آرمان در برابر هر بی مبالاتی و دشمنی با همه ی توان نمی ایستادید..؟؟!!حالا شما را چه شده که حرف های ولی فقیه فقط در بخش اخبار ساعت 22:30 باید همراه با غذا میل شود و حتما یک لیوان آب هم رویش که مبادا حرف ها را نشخوار کرده چیز به درد بخوری دستگیرتان بشود...؟!!!حالا شما را چه شده که اگر جوانی بخواهد متن صریح سخنان ره بر را برای شما بازخوانی کند، سریع داد علم ولایت مداری تان را بر سرش میکوبید ، ولی در بزنگاه عمل ، با عملکرد ناشیانه و غیر مسئولانه تان به تمام آن کلمات ، هجا به هجا ، پشت میکنید..؟؟!!شما را چه شده که غایب بزرگ اداره های ما و مسئولین ما، امام غایب(روحی له لفداه) است؟؟!!  مگر همین شما نبودید که برای تحقق آرمان انقلاب جهانی حضرتش تمام دهه ی شصت را ، نفس زدید..؟؟!!کجا رفت آن آرمانخواهی و داغی و شور و شر انقلابی تان؟؟!!مگر امام (ره) نمیگفت انقلاب مرز نمیشناسد..؟!حالا که دنیا بی دار شده، شمایان خفته اید؟!چرا نیات تان را پاک نمیکنید..؟؟!!سوم اینکهبه قول آن بزرگوار: جنگ ، جنگ است و ما از جنگ نمیهراسیم..اما گویی شما نه باور دارید که امروز جنگ، جنگ فرهنگی ست و نه حتی کک تان میگزد..!مثال محترمانه اش این است که مثل کبک سرتان را کرده اید توی برف..   تازه اگر نگوییم بعضی از خودتان، سر در آخور دشمن دارید..!شما که فریاد ولایت مداری تان گوش موجودات ساکن نپتون را هم کر کرده...   پس کجاست آن ولایت مداری تان در عمل؟؟!!   چرا راندمان مجموعه هاتان ، تهی ست..؟؟!!دشمن از پلانگتون های دریای مازندران هم نمیگذرد و ما همچنان اندر خم کوچه ای هستیم که سالهاست توی طرح تفصیلی جدید مدینه ی فاضله بزرگراه شده...کلاه تان را و کلاه مان را قاضی کنیم..بین ما و آنچه ره بر میبیند سالها که قرنها ، فاصله است...   و  با این عمل ها راه به جایی نخواهیم برد..توی نماز جمعه ها گلو پاره میکنیم که : وای اگر حکم جهادم دهد.... ...    حالا که حکم ، حکم جهاد است..حالا که جنگ ، جنگ است..حالا که شب عملیات است..چه گُلی زده ایم به گوشه ی جمال ش......گُل که چه عرض کنم..  گِل شاید زده باشیم.......چهارم اینکهشما انقلاب را دیدیدشما جنگ را دیدیدشما مرگ را در یک قدمی تان حس کردیدشما عنایت خدا را ، و فضل خدا را با چشم هاتان دیدید و با سر انگشتانتان لمس کردیدشما غدیر را در قرن خود تجربه کردیدحجت بر شما تمام شد..وای بر شمااگر اهل یقین نباشید..چرا که خداوند حجت را بر شما تمام کرد..تصمیم با شماست..نخواهید که چون بنی اسرائیل ، سرگردان باشید...نخواهید..نخواهیم..اطاله کلام این پست،صرفاذیل تمام حرفهایی ستکه این مدتبه قول حضرت آرمندکلمه به کلمه اش را توی واجگاه نگه داشته ام که مبادا حتی یک مصوت خشک و خالی اش،از حفره چاه پر درد گلویم بیرون بپرد..گرچه این ها،تنها گوشه ی ناچیزی ست از آن همه کلمه های خاموش..و اگر نبود این دستورالعمل 52-23 که مدتی ست ما را به بازی گرفته،ولله که کلمه ای نمیگفتم......اگر سهم ما در این راهفقط پیر شدن به پایش باشدما تا آخر ، ایستاده ایم.
نرگس حسینی