مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۲۸مهر
دوباره پر شده از عطر گیسویت شب سالدوباره عطر گیسویت، چقدر امشب پریشانم کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه یا شایددرختی خسته در اعماق جنگل‌های گیلانم رها، بی‌شیله پیله، روستایی، سادۀ سادهدو بیتی‌های بابا طاهرم، عریان عریانم شبی می‌خواستم شعری بگویم، ناگهان در بادصدای حملۀ چنگیز خان آمد نمی‌دانم چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدمدر آتش خانه‌ام می‌سوخت، گفتم آه دیوانم فراوان داغ دیدن‌ها،‌ به مسلخ سر بریدن‌هاحجاب از سر کشیدن‌ها، از این غم‌ها فراوانم شمال و درد کوچک خان، جنوب و زخم و دلواری به سینه داغدار کشتۀ حمام کاشانممن آن شاهم که پیش چشم من در کاخ یک بانو، پی تحریم تنباکو، شکسته تنگ قلیانم  سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانممن آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم پر از عباس بابایی، پر از عباس دورانمگرفته شعله با خون جوانانم حنابندان که تهران تر شود تهران، من آبادان ویرانمصلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانمسراغت را من از عیسی گرفتم، بازکن در را منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانمشکوه تخت جمشید اشک شد، از چشم من افتاد از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانمبه قول من اگر سلطان رضا باشد خدا را شکر که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم
نرگس حسینی
۲۷مهر

ما توی خواب هم نمیدیدیم

که یک روز

اینقدر از نزدیک

با یک شهید

هم صحبت شویم...

نرگس حسینی
۲۶مهر
بعد از ظهر بود که رسیدیم کربلا.گفتند لباس ها را عوض نکنید برای زیارت..  مستحب است..دم غروبخاک و خلیرفتیم میدان مشک...سلام کردیم به حضرت سقا،ادب کردیم و اجازه خواستیم برای زیارت حرم ارباب..جز این،ذکری نبود برای اذن دخول....حرم ارباب بی کفن،تنها حرمی ست کهاذن دخول ندارد..تا رسیدیبا همان حالمیتوانیبه دوشرف حضور پیدا کنی..دو روز بود رسیده بودیم مشهد.هنوز چشمم سو نگرفته بود از طلایی گنبد..روی پاهام بند نبودم از بی خوابی و درد..لباس ها هم که....کاروان که رفت برای شامخیالم که راحت شد،رفتم لباس عوض کنم و بروم حرم..در اتاق بسته بود..حال نداشتم دوباره برگردم پایین و کلید بگیرم از بچه ها....به یاد آن غروب کربلابه نیت زیارت حضرت اربابراهی حرم شدم..باور کنانگارفرقی نبودبینراهی شدن برای کربلایا مشهد..
نرگس حسینی
۲۰مهر
عصری که آمده بود خانه ماندوبارهبا حسرتفایل بی کیفیتی که از روی تلویزیون ضبط کرده بود را نشانم داد و گفت که دنبالش میگردد و هرچه گشته پیدا نکرده....چند ساعتی مانده به حرکت مان.نه اتوبوس داریم و نه توفیق دعا دارم..نشستم پای پیدا کردن فایل....قبلابارها گشته بودم و پیدا نشده بود....ولی حالاپیدا شد....این فایلتمام خاطرات من و رفیقم از موقعیت شهید هاشمی ه. موقعیت هور....بغض گلو مو گرفته..نمیتونه اون همه حس رو هضم کنه..متن ش..و صدا ش..و هوا ش..برای عاقبت بخیری ما دعا کنید.و حلال کنید.
نرگس حسینی
۲۰مهر
آدمگاهیبدجور حس میکندکه به یک وصیت نامهاحتیاج دارد..توی کربلاهی رفتم جلو خلعتی بخرمهی برگشتم.هی رفتم جلوهی برگشتم..دلمتاب نمی آوردتوی زمینی که ارباب شبی کفن استخلعتی بخرد برای خودش..کاشهمان طوری...
نرگس حسینی
۲۰مهر
بعضی لذت ها هستکه تعریف کردنش برای دنیای مکتوبات سخت است.دنیای مکتوبات نمیفهمدش.حتی هرقدر که نویسنده توانا باشد..مثلاًدنیای مکتوبات هرگز نمیفهمد لذت دیدن راه رفتن یک نفر یعنی چه!وقتی از دور راه رفتنش را می بینی و قند توی دلت با هر قدم آب می شود، یعنی چه!دنیای مکتوبات واژگان کمی دارد برای بیان حس های عالم..وه! که چقدر دنیای مکتوبات با همه ی خود بزرگ بینی هایش،کوچک و حقیر است..و منچه پرتوقع ام از این دنیای الکن..!حس ها را باید در پستوی صندوقچه ی سینه ها حفظ کرد.چرا که همین حس های با معرفتند که تنور سینه ها را گرم میکنند وآنها را از آسیب زمستان شدنحفظ میکنند..توی سینه ام بمانید...24 بهمن ماه 90اندیمشکآدمگاهیبه خودشدر گذشته اشغبطه میخورد..کاشقطره ایآب رو میدادی..به حق آن روزها..به حق قلب بی ریای آدم های آن روزها..در باد میوزی که پریشان ترم کنیابری شدم نخواه که باران ترم کنیاحرام بسته بودمت از ابتدای عشقمیخواستی چقدر مسلمان ترم کنی؟هی سنگ می زنی که دلم دور تر روداصلا بعید نیست شیطان ترم کنی!در هر رگم نیاز تو تزریق میشوددر هر رگم....همیشه که بی جان ترم کنیتو انتهای یک هیجانی عجیب نیستاز این که پیش آمده ویران ترم کنی من گیج عقربه هایی که می دوندتو تیک...تیک...تیک...که حیران ترم کنی!
نرگس حسینی
۱۹مهر
استاد هرچی از دهنش در اومد گفت..نه خدایی من قیافه ام شبیه دانشجوی فلسفه است؟؟؟به من میگه تو حرف نزن فقط زبون درازی میکنی!!!من زبون درازی میکنم؟؟؟بعدم زیرزیرکی میخنده....!به جون مهران اگه حالشو نگرفتم.براش کار کدی بردیم میگه پوستی بیارید..پوستی میبری میگه چرا اینا اینقدر کثیفه..تمیز میبری میگه چرا اصلا خط نکشیدی ... خط نداره ... بی روحه...!فرم میبری میگه نه این خوب نیست ........ اینجوری خوبه.هفته بعد همونو که تایید کرده میبری میگه .. وا .. این چیه.... این شکلی خوبه ..!!(یعنی همون که خودت هفته ی قبل آوده بود..!)خب استاد ثبات شخصیت داشته باش.طرف پلان آورده توی راهروش میشه فوتبال بازی کرد میگی خوبه!!!آخه آدم حسابی مگه زمین مفته!میگم پلان چطوره استاد تایید کنید بریم سراغ زندگی مون.میگه فرمش مشکل داره. میگم استاد شما خودت هفته قبل اینو تایید کردی ..!!! میگه کی؟؟؟ من؟؟؟!!!!آقا بی خیال...ولش کن.میگه تو فقط حرف نزن.باشه من حرف نمیزنم.ولی شما م تو رو به پیغمبر ثبات شخصیت داشته باش!بعد میگه شماها چهار روز دیگه میخواید آرشیتکت شید باید این کار و کنید و اون کارو کنید.بهش میگم ولی وزارت علوم نمیخواد آرشیتکت تربیت کنه فقط میخواد کارشناس معماری تربیت کنه...میگه تو فقط به درد فلسفه میخوری برو تغییر رشته بده!!!تو دلم میگم اگه آرشیتکت یعنی مث شما شدن من همون بقالی بزنم و ماست بفروشم بهتره......این پست رو قبلا توی بلاگفا م توشته بودم.. گفتم یادی کنم از اون روزا...روزای آخر ترم 8 ...
نرگس حسینی
۱۶مهر
معمولا توی هفته ی نیروی انتظامی ،تلویزیون یه سریال درباره ی نیروی انتظامی پخش میکنه.امسال ماتادور رو ساختن.ولی به نظر حقیرکسی که این سریال رو ساخته با این فیلمنامه و این سبک کار بیشتر داره توهین میکنه به پلیس. تا تکریم!به نظرم دارن پلیس ایران رو خیلی سطح پایین در نظر میگیرن.طرح فیلم خیلی ظعیفه.اولش خیلی خوب شروع کرد.. ولی داستان فیلم اصلا خوب پیش نمیره..الکی الکی پریشب نیروی شونو زدن شهید کردن!!جلوه های ویژه شو که دیگه نگم! یادش میرفت اینجا تیر خورده توی صحنه قبل!!و الخ..به نظرم  کار  خواب و بیدار  فخیم زاده رو تکراری میذاشتن بهتر بود..این همه بودجه، بازیگر خوب، وقت ،  و آدم   صرف کاری شده که کارگردان و فیلمنامه و طرح خوبی نداره.اون آقای منتظر المهدی که طراح فیلم ه به نظرم باید روی این پروژه یه تجدید نظر اساسی میکرده...ولی افسوس...دیشب پیش یکی از بچه های نیروی انتظامی مهمان بودیممیگفت اگر میتونستن واقعیت های نیروی انتظامی رو تصویر کنن،خیلی خیلی بهتر از این میشد..خاطرات ش رو که از سیستان تعریف میکرد به مراتب از این سریال جذاب تر بود..حتی خاطرات تهران ش هم از این قشنگ تر بود!من واقعا نمیدونم چرا ماتادور اینقدر از تصویر واقعی پلیس دور ه..و چرا این روند داره تکرار میشه..کار سال پیش که حامد بهداد بازی کرده بود هم خیلی چنگی به دل نمیزد....به نظرم تنها کار قابل تامل در عرصه پلیس ، توی سالهای اخیر ،فقط هوش سیاه آقای آب پرور ه..
نرگس حسینی
۱۶مهر
بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال، هیچ از خود پرسیده‌ای که چرا اینان خود را «راهیان کربلا» نامیده‌اند، با این همه شیدایی و اشتیاق که هنوز قافله سال شصت و یکم هجری قمری به بیابان کربلا نرسیده است.مگر آنان سر مبارک امام عشق را بر فراز نیزه ندیده‌اند؟مگر شفق را ندیده‌اند که چه سان در خون نشسته است؟مگر بوی خون را نشنیده‌اند؟ … و بر علم‌هایشان نوشته‌اند: کفلفّ‌ اَرْضف کَربَلا و کفلفّ‌ یومف عاشورا!مگر کربلا از سیطره زمان و مکان خارج است که همه جا کربلا باشد و همه روزها عاشورا؟مرا ببین که در پیشگاه ولایت سخن از زمان و مکان می‌گویم! زمان و مکان نسبت است و برای آن که از جوار مطلق، از بلندای اعراف بر عالم وجود می‌نگرد، این‌جا در پیشگاه ولایت، سخن از زمان و مکان گفتن نشانف بی‌خردی است.کربلا قلب زمین است و عاشورا قلب زمان. یعنی اصلاً کربلا مطلق زمین است و عاشورا مطلق زمان، و راه‌های آسمان از این‌جا آغاز می‌شود؛ از این‌جا دروازه‌ای به عالم مطلق گشوده‌اند.می‌پرسی که از متناهی چگونه می‌توان راهی به سوی نامتناهی جست؟ این سرّالاسرار خلقت است و گویی تقدیر این‌چنین رفته است که اسرار، اگر چه به بهای سر باختن حسین علیه‌السلام، فاش شود.
نرگس حسینی
۱۳مهر
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشمکه شاعرت شده مقبول خاطرت باشمنه آهوام نه کبوتر که ضامنم باشیو یا پرنده ی صحن مجاورت باشمنه آن دلی که به معنا رسم نه آن چشمیکه مثل آینه حیران ظاهرت باشمولی ز لطف مرا هم گدای خویش بخوانکه با تو صاحب دنیا و آخرت باشمهمیشه سفره ی مهمان نوازی ات باز استاجازه میدهی ام گاه زائرت باشم؟اجازه میدهی ام گاه از تو بنویسم؟به عمر چند غزل -آه- شاعرت باشم چند وقتی است که در تدارک سفر عرفه ایم.و چند وقتی که است که به نام خانوادگی از من میپرسد که ،خب ، فلانی، از بخش فرهنگی چه خبر..؟و منهر بار توی دلم میگویم هیچ خبر..!واقعا هیچ خبر..چند بار نشستم و مرور کردم هرچه میشد که بشود و هربار دیدم کهیک جای کار میلنگد و هربار دیدم کهمن خادم نیستم..نه خادم ونه زائر..امسال زائر نیستم انگار..سالهایی که زائر بودم، این موقع ها که میشددل توی دلم نبود..چه آن سال که کلیپ طراحی کردیم و چه بعدها و حتی سال پیشکه تمام جاده ی مهران تا کرج را به این عشق آمدم که بعدش میروم پیش حضرت خورشید..امسال اماانگار یک پتکی ، چیزی خورده توی سرم..منگ منگ میزنم این روزها..نه حالی..نه هوایی..و نه حتی بویی از شرق اتاق..نکند حضرت ضامن دست از ضمانت من کشیده باشد، بس که بد قولم!!!من از این سفرامسال میترسم..از سفری که حال پابوسی نداشته باشد،میترسم.....برایم خیلی دعا کنید..
نرگس حسینی
۱۲مهر
نرگس حسینی
۱۰مهر
همیشه فکر میکردمآدمی ام که میتونم ساعت ها نشستن روی صندلی رو تاب بیارم.ولی الان خدایی نمیشه!!!یعنی یه جوری حجامت کردم که مادر بگرید..باز الان خوبه!وقت نماز خوندن که خنده ای میشم... دیدنی!اونایی که مشکل کمر دارن چی میکشن!!؟؟خدا شفای خیر بده واقعا همه شونو...
نرگس حسینی
۰۵مهر
تنها دو روز مانده به پایان زمان ثبت‌نام مسابقه یانون‌دیزاین.ثبت‌نام مسابقه مقارن با ساعات پایانی روز هفتم مهرماه ۱۳۹۲ به پایان خواهد رسید ولی شرکت‌کنندگان می‌توانند طبق تقویم اعلام شده تا تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۹۲ آثار خود را به ایمیل یانون‌دیزاین (yanondesign@gmail.com) ارسال کنند.- لازم به ذکر است مسابقه یانون‌دیزاین مسابقه‌ای تماما تحت وب است و به این ترتیب از شرکت‌کنندگان محترم اصل آثار و یا هاردکپی آثار درخواست نمی‌شود. شرکت در مسابقه بسیار راحت است و تنها کافی ست پس از ثبت نام در مسابقه، آثار خود را به یانون‌دیزاین ایمیل کنید.- تمدید مدت زمان ارسال آثار هنوز در دست بررسی است اما فرصت ثبت نام در مسابقه تمدید نخواهد شد.
نرگس حسینی
۰۴مهر
بعد از مدتی بی اینترنتی و استفاده از اینترنت دکتر سید،امروز بالاخره اکانت ما فعال شد.....این مدت که نبودم گویا گزارش های مختصر تشییع شهدا،بد جور به مذاق بعضی دوستان خوش نیامده...دوستان خیلی خودشان را به زحمت نیندازند.امروز ، در طالقان، آن سه شهید دیگر هم تشییع و تدفین شدند.و شهر ما دیگر ازین مهمانها ندارد..خیال مسئولین شهر راحت..گرچههنوز توی همین شهر نفسگیرآدم هایی زندگی میکنند که بوی شهادت از وجودشان به مشام میرسد..بوی سیب..
نرگس حسینی
۲۸شهریور
همانروز یکشنبه،گفته بودند ساعت نه صبح امروز(پنجشنبه)شهدا را از نورالشهدا کرج تشییع میکنند..در اصل بدرقه میکنند به سمت ماهدشت.- جایی که قرار است شهدا دفن شوند.-ماساعت نه صبحنورالشهدا بودیم.همین دو تا عکس برای شرح ماجرا کافی ست...شهدا را بدون بدرقه،برده بودند...آیا حق مردم این شهر نیست که بدانند توی شهرشان چندتا مهمان آسمانی دارند؟گویادیگر کسی به رأی احتیاج ندارد...البتهگویا قرار بود که دیشب هم در نوالشهدا مراسم قرائت زیارت عاشورا باشد..ما که هرچه نشستیم خبری نشد..فقطبهت بی پایان سید بود که آدم را میسوزاند..لطفا دیگه کسی درباره ی هفته ی دفاع و مخلفات ش با من چونه نزنه.عطر خوب خاطره ها....ولی بدون شهدا.
نرگس حسینی
۲۵شهریور
عکس هایی که در ذیل این گفتار به حضور میرسندتنها بخشی از عکس ها هستند.توی بعضی هاشسعی کردم طوری عکس بگیرم انگار هزاران نفر، اونجا بودن..ولی..زحمت این بنر رو شورای شهر و شهرداری کشیده بودن..بازم دستشون درد نکنه.نهادهای به ظاهر ارزشی که وقت نداشتن..یه گروهی اومده بود سنج و دمام میزد.با کلیت ش کاری ندارم.ولی بچه های با عشقی بودن..اینقدر همه چی آماده بود که شهرداری هم قبل از رسیدن آمبولانس حامل شهدا،تازه داشت نخاله های ساختمانی اطراف رو جمع میکرد.واقعا نظم شون منو کشته بود...این آقا پسراز اول که شهدا رو آوردند تا آخر، داشت با این موبایل فیلم میگرفت.اینکه او و هم نسل های او چه تصویری از شهدا دارند، مدام توی ذهنم مرور میشد..و اینکه چقدر میخوان مثل اونا بشن؟آقا نادر آمبولانس را به همین راحتی، تا جایی که باید توقف میکرد راهنمایی میکرد.جلو اش فقط من بودم و آن پسرک و یکی دو تا عکاس دیگر.همین.در سردخانه ی آمبولانس را جلو من باز کرد..توی هر آمبولانس یک تابوت.خانم ها یک تابوت را بلند کردند..یکی از خانم ها از فرط خوشحالی اینکه توانسته بود زیر تابوت شهید را بگیرد ، اشک و لبخندش بدجور قاطی شده بود..به نظرم با تقسیمات قبلی آموزش پرورش،پنجم ابتدایی یا اول راهنمایی میزد..پسرک سعی میکرد توی قابش، مردم بیشتری را جا بدهد.او هم دلش نمیخواست فضا را خلوت ثبت کند..توضیح دادن درباره بعضی عکس ها لازم نیست..اینها همان برو بچه هایی هستند که سنج و دمام میزدند..دلشان خیلی باصفا تر از بعضی آقایان بود...انگار که سردار داشت خیلی آرام به ما نگاه میکرد..روم نمیشد توی چشمهاش نگاه کنم..فقط با هر بار چکاندن شاتر یک بار میگفتم : شرمنده سید... شرمنده...دیدن سید خیر الله توی آن حال،تنها چیزی بود که حالمان را عوض کرد..مرد ، هنوز بوی جبهه میدهد..برای او جنگ تا لحظه شهادت ادامه دارد..ما مردمی هستیم که حتی بچه های این قدری مان، که سواد هم ندارند،با شهدا حرف های خصوصی دارند..داشت روی تابوت، برای شهید، نقاشی میکشید..نمیگذاشت کسی ببیند چی میکشد...صاحب خونه مونیه پیامک قشنگ برام فرستاده..خیلی ها شعر فرستادن.ولی این یکی ..میلاد مظهر یقین به خداوند و ایستادگی و سازندگی در راه حقیقت بر شما مبارک باشد..
نرگس حسینی
۲۴شهریور
ساعت حدود 3:40 بود که پیام اومد کهساعت 6 ، تشییع شهداست.خندیدم.گفتم بابا بیخیال دیگه اینقدرم قبلنا بی برنامه نبودن. شوخی ه..پیام دادم که کی اینو فرستاده..رفیقم زنگ زد.گفت منم نمیدونم توی این شهر چه خبره...زنگ زدم رده های بالاتر قصه رو پیگیر شدم.قضیه جدی بود.دو ساعت دیگهقرار بود 5تا شهید گمنام توی شهر کرج تشییع بشن.کلا دوزاریم گیر کرده بود لای در.نه اطلاع رسانی، نه خبری. هیچی . هیچی..شبکه البرز که توی غاره همیشه..  برد های سطح شهر م که تا وقتی رستوران عمو فیتیله ای ها و مدرسه عنصری و مدرسان شریف و... هست ؛ چرا برای شهدا خرج کنن..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اصلا مگه شهدا مهم ن؟مگه کار مهمی کردن؟بیخیال بابا!خلاصه رفتیم تپه نورالشهدا.توی اون سربالایی خفن، میخواستن شهید تشییع کنن.اول ش که رفتیم روی هم 20 نفر نبودیم.بیشتر ماموران عزیز نیروی انتظامی بودن.بعدش که شلوغ شد ، شدیم حدود 50-60 نفر در مجموع.با 5تا آمبولانسشهدا رو آوردن..اینقدر تعداد مون کم بودکه یه تابوت زمین موند!یه عده دوباره برگشتن و تابوت رو بلند کردن و بردن......آدم اونجا غربت و مظلومیت رو حس میکرد..اونایی که بچه کرج ن، میدونن کهبرنامه های شهر ، چقدر ضعیفه، ولی مردم شهر، عموما کاری به مسئولین بی کفایت شهر ندارن و همیشه توی این مراسما سنگ تموم میذارن..ولی ایندفعه مسئولین که دیگه گند بی کفایتی رو درآوردن، اصلا هیچ سراغی از مردم نگرفتن.یکی از همون مسئولین سوپر کفایت، به یکی از بچه ها گفته بود:که این، تشییع غیر رسمی مسئولین از شهدا بوده و برای همین هم اطلاع رسانی نشده...شرمنده ولی وای بر ما و مسئولین ماکه اینقدر خودشون رو جدا از مردم میدونن که برای خودشون تشییع جدا میگیرن...خدایی اون سرود شهدا شرمنده ایم میثم مطیعی اینجا شنیدن داره...کاشبس کفایتی این مسئولین سوپرکفایت،فقط همین بود...به قول اون بنده خداماامروزخودمون رو تشییع کردیم..شهدا که نیازی به تشییع ندارن......به یاد همه ی بچه های جامونده ی راهیاندو رکعت نماز خوندم...به یاد شب اول توی نجف..عکس هاآپلود نشد.باشه برای بعد.
نرگس حسینی
۲۴شهریور

#

اثاث خانه مان را کشیده ایم به خانه ی جدید.اینجا اینترنت نداریم فعلا.کمتر سر میزنم به شما. و دنیای مجاز.بیشتر توی دنیای واقعی م.کاش توی دنیای حقیقت باشم...  باشیم..
نرگس حسینی