مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۱۹آبان
اگر هر روز عاشورا و هر زمان کربلاست، هنوز هم صحنه نبرد پا برجاست.و ندای هل من ناصراً ینصرنی بگوش می رسد.و هنوز هم شمر رجز می خواند و هنوز هم چهره اش عیان است.شاید اگر یاران حق اندکند، با حسین ماندن را توان ندارند.اگر با حسین بمانی، فردا بهشت از آن توست؛ و گرنه، همان تاریکی شب تو را بس که بهترین راه گریز است.(لینک فایل قابل چاپ)
نرگس حسینی
۱۸آبان
امام تازه تکبیر گفته بودند که تیر به پاهای سعید خورد. ایستاده بود پیش رو و دستها را به دو طرف تن باز کرده بود.به خدا قسم اگر بگذارم به حسین در نماز تیر بزنید.حمد میخواندند که تیر به شکمش خورد. رکوع رفته بودند که دستهایش.سجده رفته بودند که سینه اش. سجده دوم بود که دست دیگرش.تشهد میخواندند که چشمهایش.سلام میدادند که فرو افتاد.5. سعید بن عبدالله الحنفی
نرگس حسینی
۱۸آبان
حلقه هنر در نظر دارد تا در ایام سوگ‌ حماسه‌ی حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع)، نمایه‌‌ای از آثار هنری عاشورایی در طول هفت روز در قالب هفته‌ی هنر عاشورایی حلقه هنر، برگزار کند. این هفت روز به هفت قالب هنری مستفل اختصاص پیدا کرده است که برمبنای آثار هنری تولیدی در ۹ دوره برگزاری سو‌گ‌واره هنر و حماسه هیئت هنر تنظیم شده اند. این هفت قالب عبارت‌ند از : ۱- موسیقی،‌ ۲- گرافیک، ۳- عکس، ۴- سینما و موشن‌گرافیک، ۵- صنایع دستی و حجم، ۶- تئاتر، ۷- نقاشی و تصویرسازی. برنامه‌ی روزهای هفته هنر عاشورایی با الگویی شبیه به برنامه حلقه هنر خواهد بود. هنرمندان پس از ارائه آثار خود در گفت‌گویی صمیمی بر روی سن حلقه هنر، پیرامون هنر عاشورایی صحبت می‌کنند. هنرمندانی که علاقه‌مند هستند تا در کنار آثار هیئت هنر در نمایه هفته هنر عاشورایی آثار خود را نیز ارائه دهند و لازم است با ایمیل حلقه هنر یعنی  circleofart@gmail و یا شماره تلفن دبیرخانه حلقه هنر یعنی ۶۶۵۹۶۹۳۲ (فقط صبح‌ها) ارتباط برقرارکنند.مکان برگزاری هفته هنر عاشورایی حلقه هنر: تهران، خیابان ولی‌عصر، روبه‌روی بزرگ‌مهر، دانش‌گاه هنر، پردیس هنرهای کاربردی، سالن فارابیزمان برگزاری هفته هنر عاشورایی حلقه هنر: دوم تا دهم آذرماه ۱۳۹۲ به استثنای پنج‌شنبه و جمعه / ساعت دو و نیم بعدظهر الی پنج‌ و نیم بعدظهر به دوستان و علاقه‌مندان تان اطلاع دهید. ۹ سال تولیدات هنری هیئت هنر به همراه مجموعه‌ای از آثار عاشورایی دیگر هنرمندان باید که در قالبی حرفه‌ای و پرشور نمایه شود.....
نرگس حسینی
۱۷آبان
آقای نتانیاهوبرو و برای همه ی دوست های سلفی ات تعریف کنکه اگر شیعه اراده کندلحظه ای تو و آن حرام زاده ها رازنده نخواهد گذاشت..ما جملگی عباس ایم..مطمئن باش ما با موشک های فرزندان شهیدمانتو را نابود خواهیم کرد تاآرزوی حاج حسن مقدم محقق شود..آقای نتانیاهوسگ هایت را جمع کن.
نرگس حسینی
۱۷آبان
قامت کمان کند که دوتا تیر آخرشیک دم سپر شوند برای برادرشخون عقاب در جگر شیرشان پر استاز نسل جعفرند و علی این دو لشکرشاین دو ز کودکی فقط ایینه دیده اندآیینه ای که آه نسازد مکدرشواحیرتا که این دو جوانان زینبند؟یا ایستاده تیغ دو سر در برابرشبا جان و دل دو پاره جگر وقف می کندیک پاره جای خویش و یکی جای همسرشیک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاشمشغول عطر و شانه زدن دست دیگرشچون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبرچشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرشزینب به پیشواز شهیدان خود نرفتتا که خدا نکرده مبادا برادرش...زینب همان شکوه که ناموس غیرت استزینب که در مدینه قرق بود معبرشزینب همان که فاطمه از هر نظر شده استاز بس که رفته این همه این زن به مادرشزینب همان که زینت بابای خویش بوددر کربلا شدند پسرهاش زیورشگفتند عصر واقعه آزاد شد فراتوقتی گذشته بود دگر آب از سرش...حمید رضا برقعی
نرگس حسینی
۱۷آبان
سر اسب را کج کرده بود و بی صدا از فاصله ی دو سپاه گذشته بود،فکر کرده بود خیلی خوب اگر پیش برود می بخشندش و میگذارند با بقیه ی هفتاد و دو نفر بجنگد...وقتی هم گفت: « خوش آمدی! پیاده شو، بیا نزدیک!» نتوانست.یاد این افتاد که آب را خودش سه روز پیش رویشان بسته.گفت: « سواره میمانم تا کشته شوم.»میخواست چشم تو چشم نشوند. اصلا حساب این را نکرده بود که بیایند سرش را بگیرند روی زانو.خون های پیشانی اش را با انگشت پاک کنند. باز دلشان راضی نشود.دستمال خودشان را ببندند دور سرش.در خواب هم نمیدید بهش بگویند: « آزادمرد، مادرت چه اسم خوبی رویت گذاشت.»
نرگس حسینی
۱۶آبان
«فایده»، کلمه ای این همه بی معنی نشده بود که ظهر آن روز شد.مرد گفت: « پسر رسول! با تو عهد کرده بودم تا فایده دارم بمانم.» پسر رسول نشسته بود کنار تن خونی آخرین نفری که رفته بود میدان و سر و رویش غرق خاک و عرق بود.مرد گفت: « تنها دو تن از یارانت مانده اند. پایان معلوم شد.»پسر رسول چیزی نگفت. صدای مرد آهسته تر شد:« در ماندن من سودی نیست آقا! بگذارید بروم.»پسر رسول سر بلند نکرد. فقط گفت:« کاش زودتر رفته بودی.»لحنش ناگهان نگران شد: « اسبی نمانده. از این سپاه عظیم چطور پیاده میگذری؟»از همانجا که نشسته بود، کنار تن خونی آخرین یار،دید که مرد سود و زیان، اسبش را پیشتر لابلای خیمه ها پنهان کرده،دید که مرد سوار شد و دید که دور شد.3. ضحاک بن قیس مشرقی
نرگس حسینی
۱۵آبان
گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هستباشد محل نده قسم مرتضی که هستوقتی قسم به معجر زینب قبول نیستچادر نماز حضرت خیر النسا که هستیک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنمبیرون مکن مرا تو از این خانه جا که هستاز درد گریه تکیه نده سر به نیزه اتزینب نمرده شانه دار الشفا که هستقربانیان خواهر خود را قبول کنگیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هستگفتی که زن جهاد ندارد برو برولفظ«برو»چه داشت برادر؟بیا که هستخون را بیا به دست دو قربانی ام بکشتو خون مکش به دست عزیزم حنا که هستگفتی مجال خدمتشان بعد از این دهماز سر مرا تو باز مکن کربلا که هستگفتی که بی تو سر نکنم خوب!نمی کنمبعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست
نرگس حسینی
۱۵آبان
به آنکه طناب دور گردنش می انداخت، به آنکه به اسیری او را سوار اسب میکرد،به مردی که تازیانه بالا برده بود تا تنش را سیاه کند، به مردمی که ایستاده بودند به تماشا،به هر کسی که آنجا بود التماس میکرد:« به حسین بگویید مسلم گفت نیا! مسلم گفت نیا.»به زنی که دلش رحم آمده بود و آبش داده بود،به رهگذرانی که نمیشناخت، حتی به بچه ها میگفت.شمشیر بالا برده بودند گردنش را بزنند، به مردمی که پائین دارالاماره منتظر ایستاده بودند سرش بیفتد پائینالتماس میکرد:« یکی را روانه کنید به حسین بگوید که نیا!»2. مسلم بن عقیل
نرگس حسینی
۱۵آبان
دارم مبحث مساجد جامع را میخوانم در شهرسازی دوره اسلامی.مسجد جامع جایی ست که مهمترین اتفاقات شهر در آن رخ میداده.مسجد جامع قلب شهر است..ولی برای ورود به مسجد جامع باید از مدخل ورودی آن گذشت.و مدخل ورودی چه خصوصیاتی دارد..مدخل معمولا یک هشتی ست که از دو طرف به حیاط راه دارد.بین این دو ورودی یک دیوار استکه این دیوار شرایط منحصر به فردی دارد..این دیوار پر و خالی ست..یعنی نور از آن رد میشود.و فرد میتوند قبل از ورود کامل به فضای مسجد نمایی از حیاط آن را ببیند..هشتی مسجد به لطف این دیوار تبدیل به یک فضای بینابین میشود..فرد نه کاملا درون مسجد است و نه بیرون..داشتم فکر میکردم به بدن..به قلب..به اینکه اگر بخواهی وارد قلب بشویجایی که حرم خداست،بهتر است چنین فضای بینابینی داشته باشی..
نرگس حسینی
۱۴آبان
نرگس حسینی
۱۴آبان
امام آمدند دم خیمه اش. دنبالش فرستاده بودند و نیامده بود.به فرستاده گفته بود به آقا بگو عذر دارم نمی آیم. امام دلشان رضا نشدو خودشان آمدند صدایش کنند.گفت: « آماده ی مرگ نیستم آقا! اسب قیمتی ام مال شما»نگاهی کردند که از شرم لال شد: « اسب ات را نمیخواهیم.»چشم از او گرفتند خیره شدند به خاک:« از اینجا دور شو که فریاد غربت ما را نشنوی.که اگر بشنوی و نیایی...»سوار اسب قیمتی اش به تاخت رفت و دور شد.1. عبید الله بن حر
نرگس حسینی
۱۳آبان
پای نامه صد و چهل هزار امضا بود. نوشته بود: « بشتاب. ما چشم به راه تو هستیم.»نوشته بود: « برای آمدنت آماده ایم و دیگر با والیان شهر نماز نمیخوانیم.»نوشته بود: « میوه ها رسیده و باغ ها سبز شده. منتظرت هستیم.»نامه در دستهایش، وسط بیابان روبروی سپاهی که راهش را بسته بودندایستاد: « کسی را کشته ام خونش را بخواهید؟ مالی را برده ام؟ کسی را زخمی کرده ام؟»بی دلیل هلهله کردند. گفت: « مردم کوفه مرا دعوت کرده اند. این نامه ها...»صداهای بی معنی و نامفهوم درآوردند تا صدایش نرسد.جلوتر آمد تا صورتهایشان را ببیند و ناگهان ساکت شد:« شبث بن ربعی؟! حجار بن ابجر؟! قیس بن اشعث؟!»اسم ها همان اسم های پای نامه بود.
نرگس حسینی
۱۲آبان
داشتیم دنبال وسایلمان توی یک جای مگو میگشتیمکه یکهواین بسته آمد توی دستم.چندتایی ش را با اجازه ی صاحب خانه برداشتم و شد روزی محرم امسال من و شما..مجلس تنهاییچند روضه ی خیلی کوچک استبه همت سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و فرهنگسرای خانواده.به قلم فاطمه شهیدیتصویر میثم موسویو گرافیک شاپور حاتمی.باشد که حضرت ارباب بپذیرد..
نرگس حسینی
۱۱آبان
آنچه می خوانید گزیده ای است از فیلمنامه ی زیبای « روز واقعه »نوشته ی « بهرام بیضائی » ، که فیلم آن را بارها از تلویزیون دیده اید .عبدالله جوانی است نصرانی که تازه مسلمان شده ، و در روز عروسی با راحله صدای یکی را می شنود که دیگران نمی شنوند .دهنه دار           [...]تو حسین ِ علی را چه می دانی ؟عبدالله              او پیشوای راحله است ، و همینم بس !دهنه دار           آه آری ، هنوزم این سخن در گوش است که فرمود ما برایبرداشتن بند آمدیم نه بند نهادن .سرداری از فاتحان ایران بر جمل می خندید ؛ و حسین ِ علیاو را به فریاد گفت بر تو باید گریست که جای جنگ با ستمبه جای ستمگر نشسته ای !عبدالله              [ گُم در اندیشه ] از او بسیار می گویند ؛ و آن ها که می گویند                       چرا خود چون او نیستند ؟. . .صدای یکی       [ مویان ] در وادی وحشت ، فردا مسیح بر صلیب می رود !عبدالله از جا کنده می شود –عبدالله              این چه کنایه است با من ؟زید                    جوان با تو کسی کنایه نگفت .عبدالله              یکی از شما نبود که حرفی از صلیب گفت ؟سینی بزرگ خرما و مویز و رطب می گردد . راحله نگران . تصویر پیرمرد –پیرمرد               در کوفه مرگ ارزان است . آری ؛ در کوفه مرگ رایگان می بخشند !دیگری              چگونه می توان راه کوفه بر وی بست ؟جوان بی تاب     در کوفه چنانش راه می بندند که بپرسی چگونه باید گشود !. . .یک مهمان         وای اگر دیگرش نبینیم و ندانیم برای چه رفت .. . .مهمان بی تاب   [ از جا کنده می شود ] ننگ است ! ما در خانه ی یاران راحت نشسته ایم و او در چندراهه ی غریبِ بیابان می نگرد !* * *
نرگس حسینی
۰۸آبان
نه صبر هست ما رانه دلنه تاب هجرانماییم و نیمه جانیآن همبه لب رسیده..این بیت راسال نودایام راهیاناز پیش تولیدتا بهار سال بعدشروزی هزار دفعهتکرار میکردم..حالایکهودلمهوایش را کرد..درستامشب،که دنیاتنگشده..و دارددیوارهایش رااز همه ی جهات جغرافیایی اشبه قلبمنزدیک تر میکند..تاتنگ تر شودحومه ی فضای تنفس م.....شنیده بودیممیت روی زمین نمیماند.ولیاین بندگان خدااز فردای عید قربانماندند روی زمین..تا دیروز که بالاخره دفن شدند....برای پدر و مادرشانفقط صبر دعا میکنم..دل مهوای روضه کرده..
نرگس حسینی
۲۸مهر
قبل از ازدواج هر وقت بچه ها بعد از ساعت11پیام میدادند که بزن فلان شبکه و فلان برنامه رو ببین،مثل یه نوار ضبط شده یه جواب داشتم."بعد از ساعت 11، اینجا خاموشی ه.."بعدش هم کلی دلم میسوخت که فلان برنامه را از دست دادم..!!حاج خانم ما برنامه ی ثابتی برای زندگی دارد.1ساعت قبل از نماز صبح بیدار میشود و بعد از نماز صبح و دعاها و نمازهایش باز 1 ساعتی میخوابد.بعد از صبحانه- که باید، تاکید میکنم، باید، همه ی حاضران در خانه در آن شرکت کنند- به کارهای آن روزش میرسد..مثلا کلاس قران یا جلسه قدیم تر ها خیاطی و الخ..تا نیم ساعت قبل از اذان ظهر. که هرطور هست میرود مسجد. - نماز ظهر مسجد هم حکایتی دارد... از بس به امام جماعت گفتند، تا نماز ظهر را دایر کردند..-بعد می آید خانه و همراه با نجم الدین شریعتی و برنامه ی شبکه 3 اش نهار میخورد.بعد از اتمام نهار و کارهای مربوط به آن تلویزیون نگاه میکند.و در همین حین چرت میزند...ساعت 1ربع به 4 ، چای دم میکند.حدود 4 تا 4ونیم ، چای میخورد.و بعدش بسته به کارهای آن روز پیش میرود تا اذان مغرب ، که حتما میرود مسجد.بعد از مسجد هم که خانه و شام و یکی دوتا سریال وساعت 10ونیم هم خودمان پیشنهاد میدادیم که برود بخوابد..چون دیگر چشمهاش بسته میشد..و عملا در ساعت 11 او خواب بود.و چون با روشن بودن هر چراغی در خانه و شنیدن هر صدایی ولی با ولوم1 ، ممکن بود بدخواب شودو بدخواب شدنش مساوی بود با 1 هفته مریضی؛ما ترجبح میدادیم مثل آدم یا بخوابیم و یا اگر کاری داریم با نور موبایل و بدون صدا انجام دهیم!!اینها را گفتم که چه بگویم!!!؟؟؟مدتی ست که صدا و سیمااکثر برنامه های ظاهرا ارزشی و با رویکرد سبک زندگی خود را به ساعات پایانی شب موکول کرده..درست مثل فیلمهای 14- و 18- !!!!اگر کسی بخواهد به سنت صحیح اسلامی عمل کندعملا این برنامه های تلویزیونی را اصلا نخواهد دید.اگر واقعا قرار است به سبک زندگی پرداخته شوداین برنامه ها باید در ساعاتی پخش شوند که چشم های مخاطب ، آلبالو گیلاس نچینند!!!واقعا هدف این برنامه ها جز قضا شدن نماز صبح،چه چیز دیگری هستند؟حقیقتازنده باد زندگی و برنامه های دیگر سبک زندگی در نیمه های شب به دنبال چه سبکی از زندگی هستند؟پ ن 3 آبان 92 :احساس میکنم دیگه خیلی توی دنیای وب کاری برای انجام دادن ندارم...کسل کننده شده..جدول 2 با همه ی اراجیف ش از اینجا بهتره..یا حتی جدول های Nگانه ی مبحث 19..شایدکم بشه سر زدنم..تا وقتی که حرفی باشه که طلب حضور داشته باشه..حلال کنید.یا حق
نرگس حسینی