۲۵شهریور
در حاشیه ی تشییع شهدا در تپه نور الشهدا
دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۳۵ ب.ظ
عکس هایی که در ذیل این گفتار به حضور میرسندتنها بخشی از عکس ها هستند.توی بعضی هاشسعی کردم طوری عکس بگیرم انگار هزاران نفر، اونجا بودن..ولی..زحمت این بنر رو شورای شهر و شهرداری کشیده بودن..بازم دستشون درد نکنه.نهادهای به ظاهر ارزشی که وقت نداشتن..یه گروهی اومده بود سنج و دمام میزد.با کلیت ش کاری ندارم.ولی بچه های با عشقی بودن..اینقدر همه چی آماده بود که شهرداری هم قبل از رسیدن آمبولانس حامل شهدا،تازه داشت نخاله های ساختمانی اطراف رو جمع میکرد.واقعا نظم شون منو کشته بود...این آقا پسراز اول که شهدا رو آوردند تا آخر، داشت با این موبایل فیلم میگرفت.اینکه او و هم نسل های او چه تصویری از شهدا دارند، مدام توی ذهنم مرور میشد..و اینکه چقدر میخوان مثل اونا بشن؟آقا نادر آمبولانس را به همین راحتی، تا جایی که باید توقف میکرد راهنمایی میکرد.جلو اش فقط من بودم و آن پسرک و یکی دو تا عکاس دیگر.همین.در سردخانه ی آمبولانس را جلو من باز کرد..توی هر آمبولانس یک تابوت.خانم ها یک تابوت را بلند کردند..یکی از خانم ها از فرط خوشحالی اینکه توانسته بود زیر تابوت شهید را بگیرد ، اشک و لبخندش بدجور قاطی شده بود..به نظرم با تقسیمات قبلی آموزش پرورش،پنجم ابتدایی یا اول راهنمایی میزد..پسرک سعی میکرد توی قابش، مردم بیشتری را جا بدهد.او هم دلش نمیخواست فضا را خلوت ثبت کند..توضیح دادن درباره بعضی عکس ها لازم نیست..اینها همان برو بچه هایی هستند که سنج و دمام میزدند..دلشان خیلی باصفا تر از بعضی آقایان بود...انگار که سردار داشت خیلی آرام به ما نگاه میکرد..روم نمیشد توی چشمهاش نگاه کنم..فقط با هر بار چکاندن شاتر یک بار میگفتم : شرمنده سید... شرمنده...دیدن سید خیر الله توی آن حال،تنها چیزی بود که حالمان را عوض کرد..مرد ، هنوز بوی جبهه میدهد..برای او جنگ تا لحظه شهادت ادامه دارد..ما مردمی هستیم که حتی بچه های این قدری مان، که سواد هم ندارند،با شهدا حرف های خصوصی دارند..داشت روی تابوت، برای شهید، نقاشی میکشید..نمیگذاشت کسی ببیند چی میکشد...صاحب خونه مونیه پیامک قشنگ برام فرستاده..خیلی ها شعر فرستادن.ولی این یکی ..میلاد مظهر یقین به خداوند و ایستادگی و سازندگی در راه حقیقت بر شما مبارک باشد..
۹۲/۰۶/۲۵