مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۵۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

۰۷فروردين
نشسته بودیم لب گودال پر از آب قتلگاه..با هم راجع به نگاه حوزه و دانشگاه به فرهنگ عمومی بحث میکردیم..بحث بالا گرفته بود و دیگر یادمان رفته بود که در کدام بُعد مکانیم....یکهو دیدم دارد میدود...هروله..هروله میکند..دیدمش.. ولی به بحث ادامه دادم..او هروله میکرد و ما همچنان بحث میکردیم من باب رویکرد حوزه و دانشگاه به فرهنگ عمومی..او هروله میکرد و ما همچنان گیر ورود به جامعه بودیم..او هروله میکرد و ما همچنان سر خط...یکهو حواسم را جمع کردم دیدم دور ششم را هم زده و دیگر فقط او نیست که طواف میکند..بچه هم شروع کرده بودند..اول سلانه سلانه..و بعد سریع...مثل هروله....بحث را رها کردیم...انگار که خبط کرده باشیم...دور هفتم را که زد،ایستاد به نماز..و بچه ها هنوز هروله میکردند.....ما توی قلب عاشقی رزمنده هابازهم داشتیم به روشهای غلط خودمان ،دنیا را سبک سنگین میکردیمکه چطور وارد بطن آدم های جامعه شویم..و او..بدون دو دوتا- چهار تای ما..بدون حساب و کتاب ما..با اخلاصش..بچه ها را محرم کرده بود..نمازش که تمامصورتش خیس ِ خیس بود.....از قتلگاه بیرون زد..بی آنکه با کسی حرفی بزند....نزدیک سه راهی،مرد دوربین بدستاز او پرسیده بودچرا؟و او فقط گفته بود30 سال استکه دنبال گمشده ام هستم... و یک روز پیدایش میکنم......اخلاصاخلاصاخلاصگمشده ی بحث ما اخلاص بود..و گمشده ی او  ......؟؟؟؟!!!
نرگس حسینی
۰۷فروردين
مدتهاست روی صفحه ی اول وبلاگی که معمولا میخواندمش یک متن جا خوش کرده..متنی که هر وقت میخوانمش، نوار زندگی مرا با دور تند از جلوی چشمهام میگذراند...من اینطور بودم...اینطور شدم..چه طور بشوم ، خدا میداند....متن اصلی در عطش شکن ..در ادامه ی مطالب هم میتوانید بخوانیدش..
نرگس حسینی
۰۶فروردين
سلام دوست عزیز سال جهاد اقتصادی مبارک.اگه شما هم میخواهید جهاد کنید این مطالب رو کامل بخونید. این فرصت را از دست ندهید:مقاله1:کسب درامد قانونی با سایت کلیک ایرانی توباکس:نحوه کار:این سایت در سازمان ارشاد اسلامی ثبت شده و تا حالا 9000 کاربر فعال دارد.پس خیالتان از بابت پرداخت پورسانتتان راحت باشد.پس زودتر عجله کنید و به 9000 نفری بپیوندید که میخواهند از اینترنت در ایران کسب درامد کنند.شک نداشته باشید که شما هم میتونید این کارو انجام دهید.اصلا سخت نیست.چون این سایت فارسیه و مراحل کار بسیار ساده استاز نوشتن بقیه متن معذورم...!!!
نرگس حسینی
۰۶فروردين
فکر  بلبل همه  آن است که گل  شد یارشگل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی  همه آن نیست  که عاشق بکشندخواجه  آن است  که  باشد  غم خدمتگارشجای آن است که خون موج زند در دل لعلزین  تغابن  که   خزف  می‌شکند  بازارشبلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبوداین همه  قول  و غزل  تعبیه  در   منقارشای  که  در  کوچه  معشوقه  ما  می‌گذریبر  حذر باش  که  سر  می‌شکند  دیوارشآن سفرکرده که صد قافله دل همره  اوست         هر  کجا  هست  خدایا  به  سلامت  دارشصحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دلجانب  عشق  عزیز  است  فرو  مگذارشصوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاهبه  دو  جام  دگر  آشفته  شود  دستارشدل حافظ  که  به دیدار تو  خوگر شده بودناز  پرورد  وصال  است  مجو   آزارش
نرگس حسینی
۰۵فروردين
یکی ز گوشه نشینان زخم روشن اوسلام ما برساند به شام پیرهنش...
نرگس حسینی
۰۵فروردين
سر در وبگاه را عوض کردم ..ماهی گذاشتم.البته ماهی از لحاظ تاریخی هیچ ربطی به نوروز ندارد..!و همین 400-500 سال اخیر به مملکت آریایی ما نزول اجلال کرده اند..یعنی بعد از مراودات فرهنگی ما با کشور دوست و رفیق فابریک مان در عرصه واردات : چین.ماهی قرمز برای آنها نماد زندگی ست..البته ولش نمیکنند توی تنگ !میریزندشان توی رودخانه که بندگان خدا از غم دوست در این میکده دق نکنند....خلاصه ماهی را گذاشتمنه برای سفره هفت سین..برای زنده بودنش....راستیتوی بعضی شهرهابعد از 13ماهی ها را میریزند توی یکی از حوض های بزرگ پارک های شهری..اگر فرصت کردیدحتما این ماهی هایتان را از مرگ نجات بدهید..ثواب دارد به مولا..
نرگس حسینی
۰۵فروردين
سلام رفیق ...شش تا کاروان رفتیم کانال کمیل..عین شش تایش قتله گاه پر از آب بود..عین شش تایش ، بغض راه گلویم را گرفت..آخر همیشه توی گودال دو رکعت گپ میزدم با خدا و مرزوقینش..بار آخر که داشتیم بر میگشتیمباز هم نشد که حتی آن دو رکعت را جای دیگر زمزمه کنم..گفتم حسابی دست مرا با این دوربین گذاشته اید توی حنا..من را بی نگاه چند دقیقه بطلبید..نشدنشد که نشد....برگشتیم..شهر چنگ انداخته بود به گلویم..حالم حسابی بد بود..فرو نمیرفت بغض..انگار مانده بودند سر دلم تمام دو رکعتی ها....زد و دوباره دعوت مان کردند..بی هوا..جلسه پشت جلسه..خودمان را آماده کرده بودیم دستپر برویم..اینبار ولیحسابی حالم را جا آوردند..تمام اطلاعاتی که برداشته بودم بد سکتور شد..صفر هارد دیسک باز نشد تا بفهمم توی قانون خدا ،همه چیز فقط وقتی عمل میکند که ما رمیت اذ رمیت را خوانده باشی..من رفتم و یک فاطمه و یک دوربین..و باز حکایت نگاه و نشانه و مهمانی....کانال فتح المبین زیر باران مثل ماهی بودیم در ساحل..که راه نمیابد به رود..راه مان ندادند توی کانال..گفتم عیبی نیستانشالله کانال کمیلرسیدیم کنار کانال کمیل..هر چه چشم می انداختم کسی سمت گودال نبود..کانال ریخته بود..کانال مهمان نمیپذیرفت..دیگر باورم شد داریم میلنگیم..مدتها توی دشت نشستم ..سنگ وا کندم با خودم..سنگ واکندم..سنگ وا کندم..به غروب که رسیدیمنگاهمان را حتی به قنوت مغرب نپذیرفتند..کاروان ناباورانه حرکت کرد به سمت اهواز..و بزرگترین اول وقت عمرم، از دهن افتاد....از ادامه اش بگذریم..که چه شد در یادمان کربلای5و چه شد در یادمان والفجر مقدماتیو چه شدو چه شد......سیلی را ما هم خوردیم رفیق..اما خوب نگاه به تمام سفرتنشانه ها همه جادر انتظار تو اندکه آنها را دریابی..باید نقشه خوانی کنیم....باید برای نوشتناول خوب ببینیمخوب بخوانیموخوب دل بدهیم..ایمان دارمراه را نشانمان میدهد.....نشانه ها فراموشت نشود...
نرگس حسینی
۰۵فروردين
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیتُه وَ مَن عَلی دِیتُه وَ اَنَا دِیتُه؛ هرکس من را طلب می‌کند می‌یابد مرا، و کسی‌که مرا یافت، می‌شناسد مرا، و کسی‌که من را دوست داشت، عاشق من می‌شود و کسی‌که عاشق من می‌شود، من عاشق او می‌شوم و کسی‌که من عاشق او بشوم، او را می‌کشم و کسی‌که من او را بکشم، خون‌بهایش بر من واجب است، پس خون‌بهای او من هستم. آن کس که تو را شناختجان را چه کند؟فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟دیوانه کنیهر دو جهانش بخشیدیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟...باید آن کس بشویم...
نرگس حسینی
۰۴فروردين
آنها که بار اولشان استاول خودشان را عقب میکشند..جلو نمی آیند..برایشان کمی تازگی دارد..انگار که به یک موجود جدید رسیده اند..میخواهند اول از دور نگاهش کنندو بعد کشفش کنند..او ولیخیلی خاکی تر از این حرفهاست..خودم شاید2-3سال طول کشیدتا کشفش کنم..کلا آدم دیرگیری هستم....به قولیاولین ارتباط بچه هااولین بست بچه ها با اوتوی اتوبوس هاست....و یا توی صف نماز جماعت....توی اتوبوس اصرار دارد بایستد..اصرار داردعصا دستش نگیرد....ساعتهاایستادهبدون عصابا یک پا..بچه هااو را مثل تمام مقاومت و ایستادگی جنگ میبینند....و برای مناومثل مسجد جامع خرمشهر است....سیدیک خصلت دیگر هم دارد..میخنددهمیشه.....به ما میگوید "دشمن"ما هم که کم نمی آوریم..همینطور که داشت  به ما میگفت دشمنو منطقه را توضیح میدادتوی اتوبوستوی راه فکه-اهواز،ازش عکس گرفتم..میگفت : داری چکار میکنی گردن شکسته؟!و من میخندیم و میگفتم :هیچی آقا سید! شما ادامه بدهید...شانس آوردم دور بودموگرنه میکروفن راطبق عادت معهود توی سرم میکوفت!!میکروفن آقا سیداز مال همه آش و لاش تر است..بس که شوخی شوخی میکوبدش به این طرف و آنطرف!!..برایم عجیب استچطور تا حالا زنده مانده..آدمی که بارهاتوی دل مرگ رفته..
نرگس حسینی
۰۴فروردين
باید بنویسم از سفر..و الا بیشتر گمانم بر بی مصرف بودن م در سفر محکم میشود..این ها هم که مینویسمخیلی آش دهن سوزی نیست..فقط حرف هایی استاز سر بی خودی..که اگر نگویمشانواژه دانممیترکد از حجمشان..وای که بعد از سفرچقدر حرف های نگفته و ننوشته میماند..کاش بشود یک روزتمامشان راآنطور که باید،نوشت...
نرگس حسینی
۰۳فروردين
دارم تازه میفهممکه چرابه تومیگوییمامام زمان.آخر توامام مکان نیستیتوامام زمانی..برای همین استکه زمان ما بی توعقیم است..وتا به سوی تونشتابیمابتر خواهیم ماند..قرن هادر جستجوی توبه غلطمکانرا زیر و رو کردیم..چه،که تو پیشوای "زمان" یوماآنچنان بی خیال خود را به سیالیت زمانسپرده ایمکهطبیعی ستتو رافراموش کنیم..آنان که خود را به زمان سپرده اندو به قول آقا مرتضیبا زمان رفته اندهرگزبه تونمیرسند..تنها توبُعد زمان رابدست داری..وماآنروزکهزمان رابه سوی توبگذرانیمبه تومیرسیم....برای زمان مادعا کنای پیشوای "زمان" ارواحنا له الفداه
نرگس حسینی
۰۳فروردين
در هر رگم...همیشهکهبیجان ترم کنی...لاحول و لا قوة الا بالله..بگیر دستی راکهجز توامیدی ندارد...
نرگس حسینی
۰۳فروردين
در هر رگمنیاز تو تزریق میشود...بچه هنوز تب دارد..بایدببریمش از این کاروان..به سید رحمان بگوبین نماز ظهر و عصرتوی حرم ارباببرای بچه دعا کند..
نرگس حسینی
۰۳فروردين
اصلا بعید نیستکهشیطان ترم کنی...سالهابه جهل گذشتتا تو را یافتم..امروز کهگمان کردمتو را یافته امفهمیدمکه تا توهزاران منزلفاصله دارم..
نرگس حسینی
۰۳فروردين
هی سنگ میزنیکهدلمدورتر شود...این باراگربرانیمقطعادر حسرتحلاوتیکه در کاممچشاندیمیمیرم..
نرگس حسینی
۰۳فروردين
میخواستیچقدرمسلمان ترم  کنی..این روزهاجرات نمیکنمتوی آینهنگاه کنم..میترسمتو رانبینم...
نرگس حسینی
۰۳فروردين
احرام بسته بودمتاز ابتدای عشق...تا پاسی از شببا هم گپ میزنیم..نمیدانم فقطچراآخرشچشممخون می افتد..
نرگس حسینی
۰۳فروردين
ابری شدمنخواهکه باران ترم کنی..سید مرتضیجلالشریعتیکاوهصیادشجاعیعلامهرضابانی مسعودقزوهابراهیمیفاطمه...ومنچهکوچک...
نرگس حسینی
۰۳فروردين
در باد میوزیکه پریشان ترم کنی...نفست را حبس کن.5 دقیقه.نمیشود.ته ش میتوانم 50ثانیه نفسم را حبس کنم.بعدش باید که نفس بکشم.خب نفس بکش.فقط یک مشکل هست،هوایی نیست..بی هوااگر میتوانی نفس بکشیبسم الله...
نرگس حسینی