بدون موس، کار کردن با لپ تاپ واقعا ستم است...خدا نصیب کافر نکن...گرگ بیابان که ، هیچ...چند شب است خواب درست نرفته ام.مغزم گریپاج کرده..حالم خوش نیست..این آدمهایی که چند شب نمیخوابیدند توی هوای جنوب،خدایی چطور تاب می آوردند..آدم مخ ش انگار که دیگر کار نمیکند..من که اگر بودم میگفتم، بی خیال مملکت... بگذار بخوابیم..صبح ادامه میدهیم...!!!خدایی اما!میشد اینجوری مقاومت کرد؟دارم این روزها فکر میکنم،اینقدر که افه ی مقاومت در میآوریم،چقدر واقعا، داریم برایش، توی راهش پیش میرویم..هرچی خودم را برانداز کردم، دیدم من فقط با مقاومت، عکس یادگاری گرفته ام..مقاومت شده تندیسی که میشود ،آنرا برنزی ساختیا نقره اییا طلایی..بی روح است ، فقط.عمل نیست.همین است که اثر ندارم .همین است که اثر نداریم.حالا هزار بار بنشین و بگو فلان کار را بکن.فلان کار را نکن.اثر ندارد .تندیس گرا شده ایم.یک استادی داشتیم که میگفت، معماری فلانی را قبول ندارم چون تندیس گراست.میگفتیم قشنگ است که استاد...!مگفت فقط قشنگ است متاسفانه.فضایش روح ندارد.و معماری یعنی هنر به ادراک رساندن یک فضا.میگفت برای همین است که معماری ایران،یک معماری فاخر است و همه با آن حس راحتی دارند.چون هر کس به وسع ظرفش میتوانداداراک کند آن فضا را.و فضا در نهایت به تو بار مثبت ارائه میکند.ولی معماری تندیس گونه،برای فضاهای شهری خوب است..اما برای پرسوناژ انسانی اش خیلی جای مناسبی نیست......نفی نمیکرد.فقط میگفت ،ما که چنین فضاهایی را درک کرده ایم،ادراک فضایی آن فضاها،برایمان کوچک است.همیشه میگفت این ساختمانها فقط برای تماشا خوب اند..نمیشود تویشان زندگی کرد..نمیشود رو ی حس تعلق فضا ، حساب باز کرد...حالا قضه ما اینجاست..که شده ایم ، آدم هایی که فقط تندیس اند..و تندیس گرا..