مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۹ مطلب با موضوع «نظم» ثبت شده است

۱۶مرداد
نمی شود که گذشت از غزل ترانه ی تواز آبشار رها در مسیر شانه ی تو دو چشم نه، دو نگاه رسیده تا خورشیدچه قدر خاطره دارد نگارخانه ی تو بهار مختصری از نفس کشیدن توستخوشا به حال درختی که زد جوانه ی تو چه حس ممتد دوری ست می وزد بر منکه تا همیشه بگیرد دلم بهانه ی تو سپرده ام تن خود را به جاده کولی وارکه گم شوم همه جا از پی نشانه ی تو تو آفتابی و من پابرهنه پای دلمنمی شود که بیایم به آستانه ی تو تو را به حال خودت می گذارم اما عشقچگونه می رسد آخر شبی به خانه ی تو؟ مدتی نخواهم بود.دعا کنیدتوان از دست رفته ام برگردد..
نرگس حسینی
۱۲مرداد
با این همه جداییدنیا ادامه داردتلخ است و سخت ومبهماماادامه داردمجنوناگرچهچندیستدست از جنون  کشیده ستلطفاًبه او بگویید:"لیلا ادامه دارد........"گاهی باید بگذرد.گاهی باید بگذری.چه دیر میفهمیم.چه دیر ..کاشوقتی باشد..فرصتی..مجالی..مسابقه ی میهن بلاگ مدتی ست ذهنم را به خودش مشغول کرده.شاید نه برای شرکت در مسابقهکه برای مرور خودمچیزهایی بنویسم..سال 84 برای من سال خاصی بود.رفقای نزدیک قدیم شاید یادشان باشد..سالی که ورق زندگی ام را با انصراف از دانشگاهم چرخاندم..گرچه من از خودم اراده ای نداشتم..و خدا بود که داشت همه چیز را مدیریت میکرد..شاید اگر مانده بودم در آن محیطحالا کس دیگری بودم..ولیبه یکباره دستم را گرفتو کشاند دنبال خودش..تا اینجا..
نرگس حسینی
۲۸آبان
قرآن نخوان فراز سکوت مناره ها دیگر امید نیست به این استخاره ها!برنیزه ها اذان خداحافظی نگودرگوش های زخمی بی گوشواره ها آه ای یقین بی سر و بی دست درسماعابروی آفریده برای اشاره ها!طاقت نمانده دیدن لبخند نیزه را با کاروان زخمی لبخند پاره ها بادی که بوی خون تو را در میان نهادیک باره با مشام غمین سواره ها،لالایی وداع شبانگاه خوانده درآغوش ساکت و تهی گاهواره ها ...پشت مسیر رفته جا مانده روی خاک یغمای پیرهن به تن خوش قواره هااین نعش های سوخته، ققنوس های مستآیا دوباره می رویند از شراره ها؟درآسمان ظلمت گم کرده آفتابخورشید را چگونه ببینیم دوباره؟ها؟اما سرک کشید زگودال قتلگاهخورشید رو به سوسوی تلخ ستاره ها ... سودابه مهیجی
نرگس حسینی
۱۵آبان
گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هستباشد محل نده قسم مرتضی که هستوقتی قسم به معجر زینب قبول نیستچادر نماز حضرت خیر النسا که هستیک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنمبیرون مکن مرا تو از این خانه جا که هستاز درد گریه تکیه نده سر به نیزه اتزینب نمرده شانه دار الشفا که هستقربانیان خواهر خود را قبول کنگیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هستگفتی که زن جهاد ندارد برو برولفظ«برو»چه داشت برادر؟بیا که هستخون را بیا به دست دو قربانی ام بکشتو خون مکش به دست عزیزم حنا که هستگفتی مجال خدمتشان بعد از این دهماز سر مرا تو باز مکن کربلا که هستگفتی که بی تو سر نکنم خوب!نمی کنمبعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست
نرگس حسینی
۱۱ارديبهشت
شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...نوشت نام تو را، نام آشنایی که -پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کردنوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شدنوشت فاطمه هفت آسمان مزین شدنوشت فاطمه تکلیف نور روشن شددلیل خلق زمین و زمان معین شدنوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته استغزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته استنوشت فاطمه تعریف دیگری داردز درک خاک مقام فراتری داردخوشا به حال پیمبر چه مادری دارددرون خانه بهشت معطری داردپدر همیشه کنارت حضور گرمی داشتبرای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشتچرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیستو شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیستو جای صحبت این شاعر زمینی نیستو شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیستخدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو راگمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو راکه گرد چادر تو آسمان طواف کندو زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کندملک ببیند و آنگاه اعتراف کندکه این شکوه جهان را پر از عفاف کندکتاب زندگی‌ات را مرور باید کردمرور کوثر و تطهیر و نور باید کرددر آن زمان که دل از روزگار دلخور بودو وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بوددرون خانه‌ی تو نان فقر آجر بودشبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بودبهشت عالم بالا برایت آماده استحصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده استبه حکم عشق بنا شد در آسمان علیعلی از آن تو باشد... تو هم از آن علیچه عاشقانه همه عمر مهربان علی!به نان خشک علی ساختی، به جان علیاز آسمان نگاهت ستاره می‌خواهماگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم-به یاد آن دل از شهر خسته بنویسمکنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسمشکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسمو پیش چشم تو با دست بسته بنویسمبه شعر از نفس افتاده جان تازه بدهو مادری کن و این بار هم اجازه بدهبه افتخار بگوییم از تبار توایمهنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایماگر چه ما همه در حسرت مزار توایمکنار حضرت معصومه[س] در کنار توایمفضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست"کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست"شکوه وصف تو را این قلم چه می فهمد وجود داشتنت را عدم چه می فهمد دل سیاه، صفای حرم چه می فهمد حضور مادری ات را شلمچه می فهمدشده ست نام تو سربند هر جوان شهید تبسم تو تصلای مادران شهید...
نرگس حسینی
۰۲ارديبهشت
میشود پرده چشمم پر کاهی گاهیدیده ام هر دو جهان را به نگاهی گاهیوادی عشق بسی دور و دراز است ولیطی شود جاده صد ساله به آهی گاهیاقبال
نرگس حسینی
۱۰بهمن
امشب تمام عاشقان رادست بسر کنیک امشبی با من بمان بامن سحر کنبشکن سر من کاسه ها و کوزه ها راکج کن کلاه دستی بزن مطرب خبر کنگلهای شمعدانی همه شکل تو هستندرنگین کمان را بر سر زلف تو بستندتا طاق ابروی بت من تا به تا شددُردی کشان پیمانه هاشان را شکستندیک چکه ماه افتاده بر یاد تو و وقت سحراین خانه لبریز تو شد شیرین بیان حلوای تر..تو میر عشقی عاشقان بسیار داریپیغمبری با جان عاشق کار داری..
نرگس حسینی
۲۴شهریور
عاشقی دردسری بود نمی دانستیمحاصلش خون جگری بود نمی دانستیمپر گرفتیم ولی باز به دام افتادیمشرط بی بال و پری بود نمی دانستیمآسمان از تو خبر داشت ولی ما از توسهممان بی خبری بود نمی دانستیمآب و جاروی در خانه ما شاهد بوداز تو بر ما گذری بود نمی دانستیماین همه چشم به راهی نگرانم کردهخود این هم نظری بود نمی دانستیم
نرگس حسینی
۱۹شهریور
دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردمبه دریا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردمچه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودمتمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردمنه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابماگر مى شد همه محراب را میخانه مى کردماگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقیقت زدحقیقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردمچه مستى ها که هر شب در سر شوریده مى افتادچه بازى ها که هر شب با دل دیوانه مى کردمیقین دارم سرانجام من از این خوبتر مى شداگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردمسرم را مثل سیبى سرخ صبحى چیده بودم کاشدلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم
نرگس حسینی
۲۳شهریور
اجازه میدهی ام گاه زائرت باشم؟
نرگس حسینی
۰۵شهریور
جاده مانده است و من و این سر باقی ماندهرمقی نیست در این پیکر باقی ماندهنخل ها بی سر و شط از گل و باران خالیهیچ کس نیست در این سنگر باقی ماندهتوئی آن آتش سوزنده ی خاموش شدهمنم این سردی خاکستر باقی ماندهگرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده استباز شرمنده ام از این سر باقی ماندهروزو شب گرم عزاداری شب بوهاییممن و این باغچه ی پرپر باقی ماندهشعر طولانی فریاد تو کوتاه شده استدر همین اسب و همین خنجر باقی ماندهپیش کش باد به یک رنگی ات ای پاک ترینآخرین بیت در این دفتر باقی ماندهتا ابد مردترین باش و علمدار بمانبا توام ای یل نام آور باقی ماندهسعید بیابانکی
نرگس حسینی
۰۹ارديبهشت
مختار!راهی نمانده استهمین امشب  از سریال بیرون بزن
نرگس حسینی
۰۴ارديبهشت
گر بگذری ز خاکم و گویی تو را که کشت فریاد خیزد از کفنم آرزوی تو
نرگس حسینی
۱۸فروردين
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیمگر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم چون دلارام می‌زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که نادانیم تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم تازه تازه دارم میفهمم این شعر را...تازه تازه..و من چه دیر میفهمم...
نرگس حسینی
۱۷فروردين
این کوه هااین ابرها و رودها و دریاهاپایان بهتری از ما دارندحتی این بادهاشاعرانه تر از مارفتار می کنندو زودتر از ما بخشیده می شوندو این که رشک می برمبه شاعرانگی باران...
نرگس حسینی
۰۶فروردين
فکر  بلبل همه  آن است که گل  شد یارشگل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی  همه آن نیست  که عاشق بکشندخواجه  آن است  که  باشد  غم خدمتگارشجای آن است که خون موج زند در دل لعلزین  تغابن  که   خزف  می‌شکند  بازارشبلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبوداین همه  قول  و غزل  تعبیه  در   منقارشای  که  در  کوچه  معشوقه  ما  می‌گذریبر  حذر باش  که  سر  می‌شکند  دیوارشآن سفرکرده که صد قافله دل همره  اوست         هر  کجا  هست  خدایا  به  سلامت  دارشصحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دلجانب  عشق  عزیز  است  فرو  مگذارشصوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاهبه  دو  جام  دگر  آشفته  شود  دستارشدل حافظ  که  به دیدار تو  خوگر شده بودناز  پرورد  وصال  است  مجو   آزارش
نرگس حسینی
۰۵فروردين
یکی ز گوشه نشینان زخم روشن اوسلام ما برساند به شام پیرهنش...
نرگس حسینی
۱۹اسفند
...سرم را مثل سیبى سرخ صبحى چیده بودم کاشدلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم
نرگس حسینی
۰۸بهمن
به نیزه می‌کشد دائم سرش رادل از برگ گل نازک‌ترش رابه بوی لاله، گنجشک غریبیتبرُّک می‌کند بال و پرش را
نرگس حسینی
۲۸آذر
آنقدر پیش طفل تو خیرات ریختندنان های خشک خانه شان هم تمام شد...
نرگس حسینی