مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۸۲ مطلب با موضوع «با کاروان نیزه» ثبت شده است

۰۷آذر
این روزهاهیچ چیز بیشتر ازدیدننعل اسب هاییکه جلو در مغازه هامیبینم،بغضم راسنگین ترنمیکند..
نرگس حسینی
۲۸آبان
پاسخ پیام های شبانهگاهاز آنچه من میفرستمدلنشین تر است.....این روزهاکه بوی محرماز تمام سوراخ سمبه های شهر به مشام میرسدو رفقا یکی یکی دارند راهی سرزمین بلا میشونداین نیمچه مصرع،بد جور به دلم نشسته.....درهوایمهوسینیستبجزدیدنتو......هر کسبرای محرم اشزمزمه ای دارد..این روزهااینرا گوش میکنم..
نرگس حسینی
۳۰مرداد
این شب هاکه قرآن به سر می گیریمای کاشنیزه نباشیم...
نرگس حسینی
۲۸تیر
کی و کجا و چرا؟؟بگذریم......اینکه بگیمن جز "تو " کسی رو ندارم..چه فرقی داریبا اینکه بگیمن جز "تو " کسی رو نمیخوام..؟؟مرجع تو ، خداست.مهندس رهنماجواب جالبی داد.میگه دومیمث کسیه که روزه میگیره..غذا جلوشه ولی نمیخوره..البته این واقعیتیه که ما جز خدا کسی رو نداریم..ولی کسی که میگه جز تو کسی رو نمیخوام، عمیق تر به قصه رسیده.....ضمن اینکه با نظر مهندس تقریبا موافقمذکر چند مورد به نظرم ضروری ه.....وقتی یه حرفی میزنیگاهی وقتاطرف فکر میکنه،خب حالا یه چیزی گفت..!خیلی م روش حساب نکن..ولی وقتی عملی اونو بهت نشون میده،میگیایول، روی این حرف میشه حساب کرد..مث پایان نامه هامثلا یه مبانی نظری برای یه چیزی میریزیمیدی به استادروز دفاع اگر ازش خوب دفاع کنی،قبولش میکننداگه نهخب میگن این جای کار داره......اولی حالت تضرع دارهدومی حالت اعتماد . اثبات ...یه جور تقدم و تاخر هم دارند....و فکر میکنمباید اول اولی رو گفتبعد دومی رو.و بعد دوباره اولی رو......یه رابطه ی عاشقانه ام انگار توش هست.یه جورناز و نیاز..که این جداست از راز و نیاز ش..انگار باید اولی رو مولا علی علیه السلام بگهدومی رو امام حسین علیه السلام  توی کربلا بگه..چقدر اولی،  دومی شد!!!!هرکی هر نقد و نظری داره، من منتظرم..
نرگس حسینی
۲۸تیر
داشت دیگه یادم میرفت که چه چیزایی یه روز تو سرم بود..اسم شو که آوردیکم جا خوردم...بعد دیدمهمه ی ایناتوی یه امتداد ه.یه روزیچه فکرایی توی سرم بودچه توان عجیبی توی وجودم بود برای اون فکرا..خداتوفیق بدهوتوان..که بشه که بشه....انشالله.
نرگس حسینی
۲۳ارديبهشت
باید هموقتی سر حرمله را دیدلبخند بر لبان مبارکش نقش می بست..باید همرخت سیاهاز تن حرم بدر می آمد....
نرگس حسینی
۲۰فروردين
سلام بر آن قلب بی قراری کهمولایش روی آن دست گذاشتویک سال و نیمبی صداتپید...
نرگس حسینی
۰۹بهمن
رفته بود پشت خیمه ها..داشت زمین را میکند..یک گودال کوچک ..اینقدر که یک شش ماهه تویش جا بشود...
نرگس حسینی
۲۹آذر
قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام قربان آن می یی که دهندش علی الدوام قربان آن پری که رساند تو را به عرش قربان آن سری که سجودش شود قیام هنگامه ی برون شدن از خویش، چون حسین (ع)راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام این خطی از حکایت مستان کربلاست : ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام! تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام اشکم تمام گشت و نشد گریه ام خموش مجلس به سر رسید و نشد روضه ام تمامبا کاروان نیزه به دنبال، می روم در منزل نخست تو از حال می رومتمام شد در شب دوازدهم محرم سال ۱۴۲۳ هجری برابر با دوازدهم فروردین ماه ۱۳۸۱ شمسی.علیرضا قزوه
نرگس حسینی
۲۸آذر
تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه آن یوسفی که تشنه برون آمدی زچاه جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام برگشته ای و می نگری سوی قتلگاه امشب، شبی ست از همه شب ها سیاه تر تنها تر از همیشه ام ای شاه بی سپاه با طعن نیزه ها به اسیری نمی رویم تنها اسیر چشم شماییم، یک نگاه! امشب به نوحه خوانی ات از هوش رفته ام از تار وای وایم و از پود آه آه بگذار شام، جامه ی شادی به تن کند شب با غم تو کرده به تن، جامه ی سیاه!بگذار آبی از عطشت نوشد آفتاب پیراهن غریب تو را پوشد آفتاب
نرگس حسینی
۲۷آذر
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود تنها تر از مسیح، کسی بر صلیب بود سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود! مولا نوشته بود : بیا ای حبیب ما تنها همین، چقدر پیامش غریب بود مولا نوشته بود : بیا، دیر می شود آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود مکتوب می رسید فراوان، ولی دریغ خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه اش اما حبیب، جوهرش « امن یجیب» بودیک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود
نرگس حسینی
۲۶آذر
از شرق نیزه، مهر درخشان بر آمده ست وز حلق تشنه، سوره ی قرآن بر آمده ست موج تنور پیرزنی نیست این خروش طوفانی از سماع شهیدان بر آمده ست این کاروان تشنه، ز هر جا گذشته است صد جویبار، چشمه ی حیوان بر آمده ست باور نمی کنی اگر از خیزران بپرس کآیات نور، از لب و دندان بر آمده ست انگشت ما گواه شهادت که روز مرگ انگشتری ز دست شهیدان در آمده ست راه حجاز می گذرد از دل عراق از دشت نیزه، خار مغیلان بر آمده ستچون شب رسید، سر به بیابان گذاشتیم جان را کنار شام غریبان گذاشتیم
نرگس حسینی
۲۵آذر
باران می گرفته، به ساغر چه حاجت است؟دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است؟ آوازه ی شفاعت ما، رستخیز شد در ما قیامتی ست، به محشر چه حاجت است؟کی اعتنا به نیزه و شمشیر می کنیم؟ ما کشته ی توایم، به خنجر چه حاجت است؟ بی سر دوباره می گذریم از پل صراطتا ما بر آن سریم، به این سر چه حاجت است؟ بسیار آمدند و فراوان، نیامدند من لشکرم خداست، به لشکر چه حاجت است؟ بنشین به پای منبر من، نوحه خوان، بخوان!تا نیزه ها به پاست، به منبر چه حاجت است؟در خلوت نماز، چو تحت الحَنَک کنم راز غدیر گویم و شرح فدک کنم
نرگس حسینی
۲۴آذر
در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست!شد شعله های العطش تشنگان، بلند باران تیر آمد و بر چشم ها نشست تا گوش دل شنید، صدای ( الست ) دوست سر شد (بلی)ی تشنه لبان می الست ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مستباران می گرفت و سبو ها که پر شدند در موج تشنگی، چه صدف ها که دُر شدند
نرگس حسینی
۲۳آذر
خون می رود هنوز ز چشم تر شما خرمن زده ست ماه، به گرد سر شما آن زخم های شعله فشان، هفت اخترند یا زخم های نعش علی اکبر شما؟آن کهکشان شعله ور راه شیری است یا روشنان خون علی اصغر شما؟دیوان کوفه از پی تاراج آمدند گم شد نگین آبی انگشتر شما از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا گل داد (نور ) و ( واقعه ) در حنجر شما با زخم خویش، بوسه به محراب می زدید زان پیشتر که نیزه شود منبر شماگاهی به غمزه، یاد ز اصحاب می کنی بر نیزه، شرح سوره ی احزاب می کنی
نرگس حسینی
۲۲آذر
از دست رفته دین شما، دین بیاورید! خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید! دست خداست، این که شکستید بیعتشدستی خدای گونه تر از این بیاورید! وقت غروب آمده، سرهای تشنه را از نیزه های بر شده، پایین بیاورید! امشب برای خاطر طفل سه ساله ام یک سینه ریز، خوشه ی پروین بیاورید!گودال، تیغ کند، سنان های بی شمار یک ریگزار، سفره ی چرمین بیاورید! سرها ورق ورق، همه قرآن سرمدی ست!فالی زنید و سوره ی یاسین بیاورید!خاتم سوی مدینه بگو بی نگین برند! دست بریده، جانب ام البنین برند!
نرگس حسینی
۲۱آذر
ای زلف خون فشان توام لیلة البرات وقت نماز شب شده، حی علی الصلات از منظر بلند،ببین صف کشیده اند پشت سرت تمامی ذرات کائنات خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق از مشک های تشنه وضو می کند، فرات طوفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟ خاک تو نوح حادثه را می دهد نجات!بین دو نهر، خضر شهادت به جستجو ست تا آب نوشد از لبت، ای چشمه ی حیات ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست ما بی تو چشم بسته و ماتیم و در مماتعشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا
نرگس حسینی
۲۰آذر
کو خیزران که قافیه اش با دهان کنند آن شاعران که وصف گل ارغوان کنند از من به کاتبان کتاب خدا بگو تا مشق گریه را به نی خیزران کنند بگذار بی شمار بمیرم به پای یار در هر قدم دوباره مرا نیمه جان کنند پیداست منظری که در آن روز انتقام سرهای شمر و حرمله را بر سنان کنند یارب، سپاه نیزه، همه دستشان تهی ست بی توشه اند و همرهی کاروان کنند با مهر من، غریب نمانند روز مرگ آنان که خاک مهر مرا حرز جان کنندبا پای سر، تمامی شب، راه آمدم تنهایی ام نبود، که با ماه آمدم
نرگس حسینی
۱۹آذر
بعد از شما به سایه ی ما تیر می زدند زخم زبان به بغض گلوگیر می زدند پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت آنان که خیمه گاه مرا تیر می زدند این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر می زدند غوغای فتنه بود که با تیغ آبدارآتش به جان کودک بی شیر می زدندماندند در بطالت اعمال حجشان محرم نگشته تیغ به تقصیر می زدند در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان بر عشق، چار مرتبه تکبیر می زدند هم روز و شب به گرد تو بودند سینه زن هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می زدنداز حلق های تشنه، صدای اذان رسید در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید
نرگس حسینی
۱۸آذر
فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید در بر گرفته مویه کنان مشک را فرات چشم فرات در ره او اشک بود و اشک زان گونه اشک ها که مرا هست با فرات حالی به داغ تازه ی خود گریه می کنی تا می رسی به مرقد عباس، یا فرات از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فراتاز طفل آب، خجلت بسیار می کشم آن یوسفم که ناز خریدار می کشم
نرگس حسینی