۲۸آذر
بند سیزدهم
يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۸۹، ۰۳:۱۴ ق.ظ
تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه آن یوسفی که تشنه برون آمدی زچاه جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام برگشته ای و می نگری سوی قتلگاه امشب، شبی ست از همه شب ها سیاه تر تنها تر از همیشه ام ای شاه بی سپاه با طعن نیزه ها به اسیری نمی رویم تنها اسیر چشم شماییم، یک نگاه! امشب به نوحه خوانی ات از هوش رفته ام از تار وای وایم و از پود آه آه بگذار شام، جامه ی شادی به تن کند شب با غم تو کرده به تن، جامه ی سیاه!بگذار آبی از عطشت نوشد آفتاب پیراهن غریب تو را پوشد آفتاب
۸۹/۰۹/۲۸
یک نگاه
یک نگاه !