۲۴آذر
بند نهم
چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۸۹، ۰۴:۱۰ ق.ظ
در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست!شد شعله های العطش تشنگان، بلند باران تیر آمد و بر چشم ها نشست تا گوش دل شنید، صدای ( الست ) دوست سر شد (بلی)ی تشنه لبان می الست ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مستباران می گرفت و سبو ها که پر شدند در موج تشنگی، چه صدف ها که دُر شدند
۸۹/۰۹/۲۴
مکن ای صبح طلوع...........