۱۷آذر
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر نشنید کس مصیبت از این جانگدازترصبحی دمید از شب عاصی سیاه تر وز پی شبی ز روز قیامت درازتر بر نیزه ها تلاوت خورشید، دیدنی ست قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر عشق توام کشاند بدین جا، نه کوفیان من بی نیازم از همه، تو بی نیازتر قنداق اصغر است مرا تیر آخرین در عاشقی نبوده ز من پاکبازتربا کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید