مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۸مهر
قبل از ازدواج هر وقت بچه ها بعد از ساعت11پیام میدادند که بزن فلان شبکه و فلان برنامه رو ببین،مثل یه نوار ضبط شده یه جواب داشتم."بعد از ساعت 11، اینجا خاموشی ه.."بعدش هم کلی دلم میسوخت که فلان برنامه را از دست دادم..!!حاج خانم ما برنامه ی ثابتی برای زندگی دارد.1ساعت قبل از نماز صبح بیدار میشود و بعد از نماز صبح و دعاها و نمازهایش باز 1 ساعتی میخوابد.بعد از صبحانه- که باید، تاکید میکنم، باید، همه ی حاضران در خانه در آن شرکت کنند- به کارهای آن روزش میرسد..مثلا کلاس قران یا جلسه قدیم تر ها خیاطی و الخ..تا نیم ساعت قبل از اذان ظهر. که هرطور هست میرود مسجد. - نماز ظهر مسجد هم حکایتی دارد... از بس به امام جماعت گفتند، تا نماز ظهر را دایر کردند..-بعد می آید خانه و همراه با نجم الدین شریعتی و برنامه ی شبکه 3 اش نهار میخورد.بعد از اتمام نهار و کارهای مربوط به آن تلویزیون نگاه میکند.و در همین حین چرت میزند...ساعت 1ربع به 4 ، چای دم میکند.حدود 4 تا 4ونیم ، چای میخورد.و بعدش بسته به کارهای آن روز پیش میرود تا اذان مغرب ، که حتما میرود مسجد.بعد از مسجد هم که خانه و شام و یکی دوتا سریال وساعت 10ونیم هم خودمان پیشنهاد میدادیم که برود بخوابد..چون دیگر چشمهاش بسته میشد..و عملا در ساعت 11 او خواب بود.و چون با روشن بودن هر چراغی در خانه و شنیدن هر صدایی ولی با ولوم1 ، ممکن بود بدخواب شودو بدخواب شدنش مساوی بود با 1 هفته مریضی؛ما ترجبح میدادیم مثل آدم یا بخوابیم و یا اگر کاری داریم با نور موبایل و بدون صدا انجام دهیم!!اینها را گفتم که چه بگویم!!!؟؟؟مدتی ست که صدا و سیمااکثر برنامه های ظاهرا ارزشی و با رویکرد سبک زندگی خود را به ساعات پایانی شب موکول کرده..درست مثل فیلمهای 14- و 18- !!!!اگر کسی بخواهد به سنت صحیح اسلامی عمل کندعملا این برنامه های تلویزیونی را اصلا نخواهد دید.اگر واقعا قرار است به سبک زندگی پرداخته شوداین برنامه ها باید در ساعاتی پخش شوند که چشم های مخاطب ، آلبالو گیلاس نچینند!!!واقعا هدف این برنامه ها جز قضا شدن نماز صبح،چه چیز دیگری هستند؟حقیقتازنده باد زندگی و برنامه های دیگر سبک زندگی در نیمه های شب به دنبال چه سبکی از زندگی هستند؟پ ن 3 آبان 92 :احساس میکنم دیگه خیلی توی دنیای وب کاری برای انجام دادن ندارم...کسل کننده شده..جدول 2 با همه ی اراجیف ش از اینجا بهتره..یا حتی جدول های Nگانه ی مبحث 19..شایدکم بشه سر زدنم..تا وقتی که حرفی باشه که طلب حضور داشته باشه..حلال کنید.یا حق
نرگس حسینی
۲۸مهر
دوباره پر شده از عطر گیسویت شب سالدوباره عطر گیسویت، چقدر امشب پریشانم کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه یا شایددرختی خسته در اعماق جنگل‌های گیلانم رها، بی‌شیله پیله، روستایی، سادۀ سادهدو بیتی‌های بابا طاهرم، عریان عریانم شبی می‌خواستم شعری بگویم، ناگهان در بادصدای حملۀ چنگیز خان آمد نمی‌دانم چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدمدر آتش خانه‌ام می‌سوخت، گفتم آه دیوانم فراوان داغ دیدن‌ها،‌ به مسلخ سر بریدن‌هاحجاب از سر کشیدن‌ها، از این غم‌ها فراوانم شمال و درد کوچک خان، جنوب و زخم و دلواری به سینه داغدار کشتۀ حمام کاشانممن آن شاهم که پیش چشم من در کاخ یک بانو، پی تحریم تنباکو، شکسته تنگ قلیانم  سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانممن آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم پر از عباس بابایی، پر از عباس دورانمگرفته شعله با خون جوانانم حنابندان که تهران تر شود تهران، من آبادان ویرانمصلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانمسراغت را من از عیسی گرفتم، بازکن در را منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانمشکوه تخت جمشید اشک شد، از چشم من افتاد از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانمبه قول من اگر سلطان رضا باشد خدا را شکر که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم
نرگس حسینی
۲۷مهر

ما توی خواب هم نمیدیدیم

که یک روز

اینقدر از نزدیک

با یک شهید

هم صحبت شویم...

نرگس حسینی
۲۶مهر
بعد از ظهر بود که رسیدیم کربلا.گفتند لباس ها را عوض نکنید برای زیارت..  مستحب است..دم غروبخاک و خلیرفتیم میدان مشک...سلام کردیم به حضرت سقا،ادب کردیم و اجازه خواستیم برای زیارت حرم ارباب..جز این،ذکری نبود برای اذن دخول....حرم ارباب بی کفن،تنها حرمی ست کهاذن دخول ندارد..تا رسیدیبا همان حالمیتوانیبه دوشرف حضور پیدا کنی..دو روز بود رسیده بودیم مشهد.هنوز چشمم سو نگرفته بود از طلایی گنبد..روی پاهام بند نبودم از بی خوابی و درد..لباس ها هم که....کاروان که رفت برای شامخیالم که راحت شد،رفتم لباس عوض کنم و بروم حرم..در اتاق بسته بود..حال نداشتم دوباره برگردم پایین و کلید بگیرم از بچه ها....به یاد آن غروب کربلابه نیت زیارت حضرت اربابراهی حرم شدم..باور کنانگارفرقی نبودبینراهی شدن برای کربلایا مشهد..
نرگس حسینی
۲۰مهر
عصری که آمده بود خانه ماندوبارهبا حسرتفایل بی کیفیتی که از روی تلویزیون ضبط کرده بود را نشانم داد و گفت که دنبالش میگردد و هرچه گشته پیدا نکرده....چند ساعتی مانده به حرکت مان.نه اتوبوس داریم و نه توفیق دعا دارم..نشستم پای پیدا کردن فایل....قبلابارها گشته بودم و پیدا نشده بود....ولی حالاپیدا شد....این فایلتمام خاطرات من و رفیقم از موقعیت شهید هاشمی ه. موقعیت هور....بغض گلو مو گرفته..نمیتونه اون همه حس رو هضم کنه..متن ش..و صدا ش..و هوا ش..برای عاقبت بخیری ما دعا کنید.و حلال کنید.
نرگس حسینی
۲۰مهر
آدمگاهیبدجور حس میکندکه به یک وصیت نامهاحتیاج دارد..توی کربلاهی رفتم جلو خلعتی بخرمهی برگشتم.هی رفتم جلوهی برگشتم..دلمتاب نمی آوردتوی زمینی که ارباب شبی کفن استخلعتی بخرد برای خودش..کاشهمان طوری...
نرگس حسینی
۲۰مهر
بعضی لذت ها هستکه تعریف کردنش برای دنیای مکتوبات سخت است.دنیای مکتوبات نمیفهمدش.حتی هرقدر که نویسنده توانا باشد..مثلاًدنیای مکتوبات هرگز نمیفهمد لذت دیدن راه رفتن یک نفر یعنی چه!وقتی از دور راه رفتنش را می بینی و قند توی دلت با هر قدم آب می شود، یعنی چه!دنیای مکتوبات واژگان کمی دارد برای بیان حس های عالم..وه! که چقدر دنیای مکتوبات با همه ی خود بزرگ بینی هایش،کوچک و حقیر است..و منچه پرتوقع ام از این دنیای الکن..!حس ها را باید در پستوی صندوقچه ی سینه ها حفظ کرد.چرا که همین حس های با معرفتند که تنور سینه ها را گرم میکنند وآنها را از آسیب زمستان شدنحفظ میکنند..توی سینه ام بمانید...24 بهمن ماه 90اندیمشکآدمگاهیبه خودشدر گذشته اشغبطه میخورد..کاشقطره ایآب رو میدادی..به حق آن روزها..به حق قلب بی ریای آدم های آن روزها..در باد میوزی که پریشان ترم کنیابری شدم نخواه که باران ترم کنیاحرام بسته بودمت از ابتدای عشقمیخواستی چقدر مسلمان ترم کنی؟هی سنگ می زنی که دلم دور تر روداصلا بعید نیست شیطان ترم کنی!در هر رگم نیاز تو تزریق میشوددر هر رگم....همیشه که بی جان ترم کنیتو انتهای یک هیجانی عجیب نیستاز این که پیش آمده ویران ترم کنی من گیج عقربه هایی که می دوندتو تیک...تیک...تیک...که حیران ترم کنی!
نرگس حسینی
۱۹مهر
استاد هرچی از دهنش در اومد گفت..نه خدایی من قیافه ام شبیه دانشجوی فلسفه است؟؟؟به من میگه تو حرف نزن فقط زبون درازی میکنی!!!من زبون درازی میکنم؟؟؟بعدم زیرزیرکی میخنده....!به جون مهران اگه حالشو نگرفتم.براش کار کدی بردیم میگه پوستی بیارید..پوستی میبری میگه چرا اینا اینقدر کثیفه..تمیز میبری میگه چرا اصلا خط نکشیدی ... خط نداره ... بی روحه...!فرم میبری میگه نه این خوب نیست ........ اینجوری خوبه.هفته بعد همونو که تایید کرده میبری میگه .. وا .. این چیه.... این شکلی خوبه ..!!(یعنی همون که خودت هفته ی قبل آوده بود..!)خب استاد ثبات شخصیت داشته باش.طرف پلان آورده توی راهروش میشه فوتبال بازی کرد میگی خوبه!!!آخه آدم حسابی مگه زمین مفته!میگم پلان چطوره استاد تایید کنید بریم سراغ زندگی مون.میگه فرمش مشکل داره. میگم استاد شما خودت هفته قبل اینو تایید کردی ..!!! میگه کی؟؟؟ من؟؟؟!!!!آقا بی خیال...ولش کن.میگه تو فقط حرف نزن.باشه من حرف نمیزنم.ولی شما م تو رو به پیغمبر ثبات شخصیت داشته باش!بعد میگه شماها چهار روز دیگه میخواید آرشیتکت شید باید این کار و کنید و اون کارو کنید.بهش میگم ولی وزارت علوم نمیخواد آرشیتکت تربیت کنه فقط میخواد کارشناس معماری تربیت کنه...میگه تو فقط به درد فلسفه میخوری برو تغییر رشته بده!!!تو دلم میگم اگه آرشیتکت یعنی مث شما شدن من همون بقالی بزنم و ماست بفروشم بهتره......این پست رو قبلا توی بلاگفا م توشته بودم.. گفتم یادی کنم از اون روزا...روزای آخر ترم 8 ...
نرگس حسینی
۱۶مهر
معمولا توی هفته ی نیروی انتظامی ،تلویزیون یه سریال درباره ی نیروی انتظامی پخش میکنه.امسال ماتادور رو ساختن.ولی به نظر حقیرکسی که این سریال رو ساخته با این فیلمنامه و این سبک کار بیشتر داره توهین میکنه به پلیس. تا تکریم!به نظرم دارن پلیس ایران رو خیلی سطح پایین در نظر میگیرن.طرح فیلم خیلی ظعیفه.اولش خیلی خوب شروع کرد.. ولی داستان فیلم اصلا خوب پیش نمیره..الکی الکی پریشب نیروی شونو زدن شهید کردن!!جلوه های ویژه شو که دیگه نگم! یادش میرفت اینجا تیر خورده توی صحنه قبل!!و الخ..به نظرم  کار  خواب و بیدار  فخیم زاده رو تکراری میذاشتن بهتر بود..این همه بودجه، بازیگر خوب، وقت ،  و آدم   صرف کاری شده که کارگردان و فیلمنامه و طرح خوبی نداره.اون آقای منتظر المهدی که طراح فیلم ه به نظرم باید روی این پروژه یه تجدید نظر اساسی میکرده...ولی افسوس...دیشب پیش یکی از بچه های نیروی انتظامی مهمان بودیممیگفت اگر میتونستن واقعیت های نیروی انتظامی رو تصویر کنن،خیلی خیلی بهتر از این میشد..خاطرات ش رو که از سیستان تعریف میکرد به مراتب از این سریال جذاب تر بود..حتی خاطرات تهران ش هم از این قشنگ تر بود!من واقعا نمیدونم چرا ماتادور اینقدر از تصویر واقعی پلیس دور ه..و چرا این روند داره تکرار میشه..کار سال پیش که حامد بهداد بازی کرده بود هم خیلی چنگی به دل نمیزد....به نظرم تنها کار قابل تامل در عرصه پلیس ، توی سالهای اخیر ،فقط هوش سیاه آقای آب پرور ه..
نرگس حسینی
۱۶مهر
بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال، هیچ از خود پرسیده‌ای که چرا اینان خود را «راهیان کربلا» نامیده‌اند، با این همه شیدایی و اشتیاق که هنوز قافله سال شصت و یکم هجری قمری به بیابان کربلا نرسیده است.مگر آنان سر مبارک امام عشق را بر فراز نیزه ندیده‌اند؟مگر شفق را ندیده‌اند که چه سان در خون نشسته است؟مگر بوی خون را نشنیده‌اند؟ … و بر علم‌هایشان نوشته‌اند: کفلفّ‌ اَرْضف کَربَلا و کفلفّ‌ یومف عاشورا!مگر کربلا از سیطره زمان و مکان خارج است که همه جا کربلا باشد و همه روزها عاشورا؟مرا ببین که در پیشگاه ولایت سخن از زمان و مکان می‌گویم! زمان و مکان نسبت است و برای آن که از جوار مطلق، از بلندای اعراف بر عالم وجود می‌نگرد، این‌جا در پیشگاه ولایت، سخن از زمان و مکان گفتن نشانف بی‌خردی است.کربلا قلب زمین است و عاشورا قلب زمان. یعنی اصلاً کربلا مطلق زمین است و عاشورا مطلق زمان، و راه‌های آسمان از این‌جا آغاز می‌شود؛ از این‌جا دروازه‌ای به عالم مطلق گشوده‌اند.می‌پرسی که از متناهی چگونه می‌توان راهی به سوی نامتناهی جست؟ این سرّالاسرار خلقت است و گویی تقدیر این‌چنین رفته است که اسرار، اگر چه به بهای سر باختن حسین علیه‌السلام، فاش شود.
نرگس حسینی
۱۳مهر
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشمکه شاعرت شده مقبول خاطرت باشمنه آهوام نه کبوتر که ضامنم باشیو یا پرنده ی صحن مجاورت باشمنه آن دلی که به معنا رسم نه آن چشمیکه مثل آینه حیران ظاهرت باشمولی ز لطف مرا هم گدای خویش بخوانکه با تو صاحب دنیا و آخرت باشمهمیشه سفره ی مهمان نوازی ات باز استاجازه میدهی ام گاه زائرت باشم؟اجازه میدهی ام گاه از تو بنویسم؟به عمر چند غزل -آه- شاعرت باشم چند وقتی است که در تدارک سفر عرفه ایم.و چند وقتی که است که به نام خانوادگی از من میپرسد که ،خب ، فلانی، از بخش فرهنگی چه خبر..؟و منهر بار توی دلم میگویم هیچ خبر..!واقعا هیچ خبر..چند بار نشستم و مرور کردم هرچه میشد که بشود و هربار دیدم کهیک جای کار میلنگد و هربار دیدم کهمن خادم نیستم..نه خادم ونه زائر..امسال زائر نیستم انگار..سالهایی که زائر بودم، این موقع ها که میشددل توی دلم نبود..چه آن سال که کلیپ طراحی کردیم و چه بعدها و حتی سال پیشکه تمام جاده ی مهران تا کرج را به این عشق آمدم که بعدش میروم پیش حضرت خورشید..امسال اماانگار یک پتکی ، چیزی خورده توی سرم..منگ منگ میزنم این روزها..نه حالی..نه هوایی..و نه حتی بویی از شرق اتاق..نکند حضرت ضامن دست از ضمانت من کشیده باشد، بس که بد قولم!!!من از این سفرامسال میترسم..از سفری که حال پابوسی نداشته باشد،میترسم.....برایم خیلی دعا کنید..
نرگس حسینی
۱۲مهر
نرگس حسینی
۱۰مهر
همیشه فکر میکردمآدمی ام که میتونم ساعت ها نشستن روی صندلی رو تاب بیارم.ولی الان خدایی نمیشه!!!یعنی یه جوری حجامت کردم که مادر بگرید..باز الان خوبه!وقت نماز خوندن که خنده ای میشم... دیدنی!اونایی که مشکل کمر دارن چی میکشن!!؟؟خدا شفای خیر بده واقعا همه شونو...
نرگس حسینی
۰۵مهر
تنها دو روز مانده به پایان زمان ثبت‌نام مسابقه یانون‌دیزاین.ثبت‌نام مسابقه مقارن با ساعات پایانی روز هفتم مهرماه ۱۳۹۲ به پایان خواهد رسید ولی شرکت‌کنندگان می‌توانند طبق تقویم اعلام شده تا تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۹۲ آثار خود را به ایمیل یانون‌دیزاین (yanondesign@gmail.com) ارسال کنند.- لازم به ذکر است مسابقه یانون‌دیزاین مسابقه‌ای تماما تحت وب است و به این ترتیب از شرکت‌کنندگان محترم اصل آثار و یا هاردکپی آثار درخواست نمی‌شود. شرکت در مسابقه بسیار راحت است و تنها کافی ست پس از ثبت نام در مسابقه، آثار خود را به یانون‌دیزاین ایمیل کنید.- تمدید مدت زمان ارسال آثار هنوز در دست بررسی است اما فرصت ثبت نام در مسابقه تمدید نخواهد شد.
نرگس حسینی
۰۴مهر
بعد از مدتی بی اینترنتی و استفاده از اینترنت دکتر سید،امروز بالاخره اکانت ما فعال شد.....این مدت که نبودم گویا گزارش های مختصر تشییع شهدا،بد جور به مذاق بعضی دوستان خوش نیامده...دوستان خیلی خودشان را به زحمت نیندازند.امروز ، در طالقان، آن سه شهید دیگر هم تشییع و تدفین شدند.و شهر ما دیگر ازین مهمانها ندارد..خیال مسئولین شهر راحت..گرچههنوز توی همین شهر نفسگیرآدم هایی زندگی میکنند که بوی شهادت از وجودشان به مشام میرسد..بوی سیب..
نرگس حسینی