مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

۳۱شهریور
بازگشت پیروزمندانه ی پیکسون 12 را به آغوش گرم خانواده، دوستان، و به ویژه خودم تبریک و شاد باش عرض میکنم!
نرگس حسینی
۲۸شهریور
فعلا گوشی م گم شدهکسی کاری داشت اینترنتی در خدمتم..شماره منزل رو هم که اونایی که باید داشته باشن دارن.توی آخرین پیامک داشتم درباره ی طاقت بحث میکردم.نمیدونم خدا میخواد طاقت منو بسنجه؟
نرگس حسینی
۲۸شهریور
خدا مشتی خاک را برگرفت . می خواست لیلی را بسازد ، ازخود در او دمید . و لیلی پیش از آنکه باخبر شود ، عاشق شد .سالیانی است که لیلی عشق می ورزد . لیلی باید عاشق باشد .زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد ، عاشق می شود .لیلی نام تمام دختران زمین است ، نام دیگر انسان .خدا گفت : به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید .آزمونتان تنها همین است : عشق . و هر که عاشق تر آمد ، نزدیک تر است . پس نزدیکتر آیید ، نزدیکتر .عشق ، کمند من است . کمندی که شما را پیش می آورد . کمندم را بگیرید .و لیلی کمند خدا را گرفت .خدا گفت : عشق ، فرصت گفتگو است . گفتگو بامن .بامن گفتگو کنید.و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد.لیلی هم صحبت خدا شد .خدا گفت : عشق ، همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند . و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند.
نرگس حسینی
۲۴شهریور
عاشقی دردسری بود نمی دانستیمحاصلش خون جگری بود نمی دانستیمپر گرفتیم ولی باز به دام افتادیمشرط بی بال و پری بود نمی دانستیمآسمان از تو خبر داشت ولی ما از توسهممان بی خبری بود نمی دانستیمآب و جاروی در خانه ما شاهد بوداز تو بر ما گذری بود نمی دانستیماین همه چشم به راهی نگرانم کردهخود این هم نظری بود نمی دانستیم
نرگس حسینی
۲۳شهریور
امروز این رفیق مون یه اس ام اس ی فرستاد که ای امانما چرا هیچ حرکتی نمیکنیم وفقط نشستیم زیر نویس شبکه ها رو میخونیم..منم که این چند روز درگیر کارهای شخصی م بودم واصلا تلویزیون ندیده بودم به هر نحوی بود پیچیدم به بازی..ظهر رسیدیم خونه، از خاله پرسیدم چه خبره...؟برام تعریف کرد..الان اومدم خونه،سرچ کردم ببینم چه خبره....نمیدونم شما فیلم رو دیدید یا نه.ولی واقعا شرم آوره..سم باسیل، نویسنده و کارگردان این فیلم به روزنامه وال استریت ژورنال گفته‌است که «فیلم با کمک مالی بیش از ۱۰۰ یهودی با اعطای ۵ میلیون دلار و با شرکت ۶۰ هنرپیشه و ۴۵ نفر پشت صحنه در سه ماه ساخته شده‌است».
نرگس حسینی
۲۱شهریور

#

یکی به من بگهمن این همه دفتر و کتاب و جزوه و مجله و کاغذ و نقشه و کاست رو چیکار کنم؟؟؟
نرگس حسینی
۲۰شهریور
سرپا ایستاده وسط دفترهی رژه میرود از این ور به آن ور..بهش میگم:برو بشین روی صندلی پشت میز.بهم میگه:نه!!!! ( خیلی با حالت عقب نشینی!)من پشت میز...  نه!من حتی برای درس خوندن توی مدرسه هم که قراره پشت میز بشینم احتیاط میکنم یه وقت بعدا توهم برم نداره!!!میز شما که خیلی میزه...آدم توهم برمیداره.....یاد روزهای اول خودمان افتادم..به شوخی بهم میگفتیم فلانی بپا میز نگیردت..یا خودم که دیگه از همه بیشتر گندش را در آورده بودم!   از روی صندلی بلند نمیشدم..تمام کارها را از روی صندلی انجام میدادم...حتی با صندلی راه میرفتم..میگفتم حب این صندلی مرا گرفته... حرفش را هم نزنید ولش کنم!!!...حرف های آن روز مابرای بعضی ها شاید خیلی طنز بودولیبرای بعضی ها هم خیلی گران آمد..بعضی هاییکه خودشان مصداق بودند....همه ی عمرم دعا میکنمبرای خودمو شماحب هیچ صندلی ایبیشتر از حب امیرالمومنین علیه السّلام توی دل آدم نشیند..و هیچ مقامی برای آدمبزرگتر از خدا نباشد..که والا وای بر ما و روزگار ما..
نرگس حسینی
۲۰شهریور
یک نفر هم حواسش باشد برای او بس است...او آخر خیلی توفیر دارد..سپاس جداگانه،یعنی این از آن مدالی که دور گردن توست با ارزش تر است..
نرگس حسینی
۱۹شهریور
دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردمبه دریا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردمچه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودمتمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردمنه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابماگر مى شد همه محراب را میخانه مى کردماگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقیقت زدحقیقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردمچه مستى ها که هر شب در سر شوریده مى افتادچه بازى ها که هر شب با دل دیوانه مى کردمیقین دارم سرانجام من از این خوبتر مى شداگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردمسرم را مثل سیبى سرخ صبحى چیده بودم کاشدلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم
نرگس حسینی
۱۸شهریور
همیشه دوست داشتم جواب این سؤالو بدونم: توی کشورایی که جمعه تعطیل نیست بازم غروب جمعه دلگیره؟...
نرگس حسینی
۱۷شهریور
بعضی حرف ها را فقط میشود ریخت توی قاب چشم ها..قابی که دارد سر ریز میکند..خصوصا وقتیحرف از کسی باشد که تو جز تصویر نگاهتنتوانیچیز دیگری بگویی..حتی در آن میاننتوانی سرت را بالا بگیری..توی حرف های مردچیزی بودمثل حرارت گداختن..سینه ام مدتهاستمیگدازد از این خبر..شاید برای مننبا عظیمهمین باشد..و فقط تو میفهمی من چه حالی دارم..و من حتیتو را هم نمیفهمم......به گلو نشسته و نمیرود...گفتقبل از آنکه به حریم راهت دهندمَحرم شو...برای مَحرم شدن،مُحرم لازم است..مُحرم، شهرالعشق است..و من مانده امکه چگونهباید این تن راکه وقتی خط بر میدارد صدایم به هوا میرودپیش کسی برمکه مثل آینه تکثیر شده..اینهفتصدمین پست این وبلاگ است...
نرگس حسینی
۱۷شهریور
چند وقتی است غلام رضا ها و عبدالحسین ها اسم بچه هایشان را می گذارند امیر حسین و امیر رضا...
نرگس حسینی
۱۲شهریور

#

شب گر رخ مهتاب نبیند سخت استلب تشنه اگر آب نبیند سخت استما نوکر و ارباب تویی مهدی جاننوکر رخ ارباب نبیند سخت است
نرگس حسینی
۱۱شهریور
امکان ارسال پاسخ برای نظرات خصوصی وجود ندارد.
نرگس حسینی
۱۱شهریور
روی عکس کلیک کنید..مطالب پست اول.
نرگس حسینی
۱۱شهریور
این مدت که نبودمگویا اینجا اتفاقاتی افتاده..دوستان ماجرایی را پیگیر بوده اند و من کاملا بی اطلاع..گرچه این روزها از خودم هم کاملا بی اطلاعم چه رسد به دنیای وب..و شرمنده ی بروبچه ها... و رفقای قدیمی..از لطف همه هم ممنونم..مشعشع فرمودید..با اون دوستی که اسمش رو ذکر نکردهو نظر گذاشته، چند کلمه صحبت دارم.اول اینکه مطالب شما رو درباب رفتار خودم، و نه شخصیتم،خوندم.نمیدونم چقدر منو میشناسی؟رابطه ما با هم چی بوده؟واینکه چند وقته همدیگه رو ندیدیم؟ قصد جواب دادن هم ندارمفقط یه توضیح کوچیکی میدم برای یادآوری خودم...خیلی آدم مغروری هستم.حق با توه.اینقدر مغرورم که میگم مغرورم.من هرگز نمیتونم اون چیزی که هستم رو تماما بنویسم..طوری که تو بفهمی..نه تو ..   هر کس.اگر احساس میگنجید در شعر، بجز خاکستر از دفتر نمیماند..ولیاهل تمسخر دیگران نیستم.اگر قبلا هم به ظن تو بودم لااقل چند سالی ه که دیگه نیستم.اینکه تو حالت از من بهم میخوره مایه ناراحتی منه.چون حتی یه نفرم که دلگیر باشه ازم، برام زیاده..ولی نمیتونم کاری کنم.چون من اینجوری ام.و چون تو خودت رو معرفی نکردی، نمیتونم روی رفتارم با تو حساب کنم.  تو هم نمیتونی.اینا رو ننوشتم که بگم آدم باشهامتی ام و جوابتو میدم..شهامت رو با این عیار نمیسنجند رفیق.انشالله یه روز ببینمت..و اون روز بدونم که تو نویسنده این کامنت بودی.از اینکه باعث شدی یه بار خودم رو مرور کنم تا برات بنویسم، ممنونم.
نرگس حسینی
۱۰شهریور
این چند روزی که نبودمتوفیقی حاصل شدکه سرزمین سبز کردستان را ببینم..حرف برای گفتن زیاد است..باشد برای بعد.فعلامهمان نگاه ما باشید..بعضی عکس هااز دریچه نگاه آقا شهرام است..آقا شهرامماشاللهدستی دارد در نگاه کردن..باید با هم یک اردوی عکاسی برویم..با یک دوربینسخت است..حتما به کردستان سفر کنید..به جاده های درب داغون ش می ارزد..سبز است..و پر از تلاش..و پهلوانی..گر چهخیلی سخت استکه از مأذنه های شهربانگ "علی" رانشنوی......جاده ی منتهی به غار کرفتودریاچه زریواردریاچه زریوارنوگلتابلو، مسجد جامع سنندجبام شهر سنندج "آبیدر"بام شهر سنندج "آبیدر"تخت سلیمانتخت سلیمانتخت سلیمانغار کرفتو  ، فوق العاده بود..مسجد جامع سنندج
نرگس حسینی
۰۶شهریور

#

دلگیرم.
نرگس حسینی
۰۵شهریور
این روزهاکه بعضی هاسخت مشغول برنامه ریزی برای نمایشگاه های هفته دفاع مقدس اندو بعضی دیگر به فکر یک چیزهایی اند که اصلا فکر کردن به آن هم آدم را مشمئز میکندو بعضی هم گیج میخورندو من هم که علافم..فکر کردن به واژه هابه تجویزرفیقمشده کار هر لحظه و هر ثانیه..حالا دارم به مقاومت فکر میکنم..مقاومت یعنیدفاع در برابر وسوسه های شیطان..
نرگس حسینی
۰۴شهریور
میگفت عالممث یه توپ بزرگ میمونه..یه توپ خیلی بزرگ..یه کره ی خیلی خیلی بزرگ....من ولیاز هر کسی که کربلا رفته میپرسم،میگوید،همه ی عالمفقط یک شش گوشه است..
نرگس حسینی