مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۴۱ مطلب در آذر ۱۳۸۹ ثبت شده است

۱۹آذر
بعد از شما به سایه ی ما تیر می زدند زخم زبان به بغض گلوگیر می زدند پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت آنان که خیمه گاه مرا تیر می زدند این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر می زدند غوغای فتنه بود که با تیغ آبدارآتش به جان کودک بی شیر می زدندماندند در بطالت اعمال حجشان محرم نگشته تیغ به تقصیر می زدند در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان بر عشق، چار مرتبه تکبیر می زدند هم روز و شب به گرد تو بودند سینه زن هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می زدنداز حلق های تشنه، صدای اذان رسید در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید
نرگس حسینی
۱۸آذر
فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید در بر گرفته مویه کنان مشک را فرات چشم فرات در ره او اشک بود و اشک زان گونه اشک ها که مرا هست با فرات حالی به داغ تازه ی خود گریه می کنی تا می رسی به مرقد عباس، یا فرات از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فراتاز طفل آب، خجلت بسیار می کشم آن یوسفم که ناز خریدار می کشم
نرگس حسینی
۱۷آذر
بصیر.بصیر اسم معلم انشا ، عربی و پرورشی دوم راهنمایی م بود.از کلاس های عربی و پرورشی ش خیلی خاطره ندارم ولی کلاس انشا ش برام یه دنیا خاطره ست..اولین کسی بود که بهم اعتماد به نفس نوشتن داد..شاید اگر نبود من هیچوقت باور نمیکردم که باید بنویسم..که میتونم بنویسم..همیشه میترسیدم از نوشتن..از چه جوری شروع کردن بیشتر میترسیدم..همیشه بابام عزا میگرفت روز قبل از انشا..!!   چون تا میومد خونه آویزونش میشدم که فقط یه جمله بگو.. بقیه شو خودم مینویسم..و مینوشتم..ولی جمله اول همیشه تابلو بود که مال بابا ست..بهم یاد داد باور کنم میتونم از چرت ترین موضوعات ، بهترین نکته ها رو کشف کنم..بهم یاد داد میشه با دنیا رفیق بود ..میشه با عالم و آدم ارتباط نوشتاری داشت ..با قابلمه، با لیوان ، مداد، کفش...دوستش داشتم..هنوزم دارم..قد همه ی این سالها که نصفه و نیمه نوشتم ، بهش مدیونم..یکی دو سال پیش دیدمش..مدیر شده بود..مدیر یه مدرسه ابتدایی.خیلی خودمو کنترل کردم که نپرم بغلش و ......خوب خودمو کنترل کردم ..ولی کاش یه بار دیگه ببینمش..دلم براش تنگ شده..برای اینکه بازم به خاطر نوشتن با خودکار قرمز ازم 4 نمره کم کنه..به خاطر نوشتن با مداد برگه مو نخونه..به خاطر خوندن انشا م سر کلاس بهم آفرین بگه..و آخرشم منو متکی به خودم بار بیاره..نه متکی به خودش..این روزا دارم به تربیت غیرعامل فکر میکنم.و اینکه چطور میشه توی این شیوه فرد رو متکی به خود بار آورد نه متکی به مربی..یکی از مشکلات اساسی توی ارتباط ها اینه که شخص به مربی متکی میشه..حالا مربی نه ، ما فوق..در صورتی که باید شخص خودکنترلی یا عزت نفس خودش رو حتما حفظ کنه وگرنه شیوه ی تربیتی میلنگه..اگر فرد توی دوره ی راهنمایی و دبیرستان نتونه به این خودکنترلی برسه واقعا بعدا خیلی دچار مشکل خواهد بود..گرچه ریشه های خودکنترلی به نظر من توی کودکی شکل میگیره ..   و فقط توی نوجوانی میشه تقویت یا بیدارش کرد..میخواستم فقط بگم خانوم بصیر توی شیوه تربیتی که با من داشت خودکنترلی من رو توی نوشتن بیدار کرد..چون توی شیوه های نگارش من بیشتر مدیون جلال آل احمد و دکتر شریعتی هستم.امیدوارم هر جا که هست موفق باشه ..و عاقبت بخیر ..بصیر اسم ویژه نامه ایه که این روزها دارم طراحی میکنم..مطالبش شاید چنگی به دلم نزنه ولی طراحی شو دوست دارم..
نرگس حسینی
۱۷آذر
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر نشنید کس مصیبت از این جانگدازترصبحی دمید از شب عاصی سیاه تر وز پی شبی ز روز قیامت درازتر بر نیزه ها تلاوت خورشید، دیدنی ست قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر عشق توام کشاند بدین جا، نه کوفیان من بی نیازم از همه، تو بی نیازتر قنداق اصغر است مرا تیر آخرین در عاشقی نبوده ز من پاکبازتربا کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
نرگس حسینی
۱۶آذر
می آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت منزلی که سفرها در او گم است از لا به لای آتش و خون جمع کرده ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است دردی کشیده ام که دلم داغدار اوست داغی چشیده ام که جگرها در او گم است با تشنگان چشمه احلی من العسل نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است این سرخی غروب که همرنگ آتش است توفان کربلاست که سرها در او گم است یاقوت و دُر صیرفیان را رها کنید اشک است جوهری که گهرها در او گم است هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند این است آن شبی که سحرها در او گم است باران نیزه بود و سر شهسوارها جز تشنگی نکرد علاج خمارها
نرگس حسینی
۱۶آذر
در کوله‌بار غربتم یک دل، ازروزهای واپسین مانده‌ستعبّاس‌های تشنه‌لب رفتند، مشک صداقت برزمین مانده‌ستمن بودم و او بود و گمنامی، نامش چه بود؟ انگار یادم نیست!بر شانه‌های سنگی دیوار، نام تو ای عاشق‌ترین، مانده‌ستمثل نسیم صبح نخلستان، سرشار از زخم و سکوت و صبررفتید، امّا در دل هر چاه، یک سینه آواز حزین مانده‌ست:"رفتیم اگر نامهربان بودیم" رفتند امّا مهربان بودند "رفتیم اگر بار گران ..."، آری، بار گرانی بر زمین مانده‌ست!بر شانة خونین‌تان، یاران! یک بار دیگر بوسه خواهم زدبر شانة خونین‌تان عطر تابوت‌های یاسمین مانده‌ستزآنان برای ما چه می‌ماند؟ یک کوله‌بار از خاطرات سبزاز من ولی یک چشم بارانی، تنها همین، تنها همین مانده‌ست علیرضا قزوه
نرگس حسینی
۱۵آذر
بدون یک انقلاب عمیق فکری، هیچ تحولی در جامعه امکان پذیر نخواهد بود.(برگرفته از سوره رعد، آیه 11 )
نرگس حسینی
۱۵آذر
یه وقتی ، یکی از دوستان عزیز ، یه کاری رو شروع کرده بود توی یه وبلاگ گروهی که نا تمام موند..هر روز یکی از بند های یه ترکیب بند رو میذاشت روی وبلاگ..توی دل من که غوغا کرده بود..گفتم امسال که زنده م و یه محرم دیگه رو به ادراک ناقص میرسونم ، قسمت کنم با شما بند بند این روضه ی منظوم رو..بند بند وجودم ، با بند بند این ترکیب بند تکون میخوره..من که به قول شاعر ، در منزل نخست از هوش رفته ام...
نرگس حسینی
۱۳آذر
وقتی آمده بودند آنجا ، کوچه اسم نداشت.گفته بود اینطور که نمیشود..!!  کوچه باید اسم داشته باشد..!شروع کردند ساختمان را ساختن..طبقه پایینی را یک جانباز خرید..از آن آدمهای اهل دل..توی فتح خرمشهر جانباز شده بود..توی عملیات بیت المقدس..توی روز سوم خرداد.....گل از گلش شکفت ..انگار که پیدا کرده باشد آنچه را که مدتها دنبالش بوده..رفت یک تابلو سفارش داد و رویش نوشت :سوم خرداد.اسم کوچه شد سوم خرداد.شهرداری بعد از یک مدت که تمام پلاک ها و تابلو ها را عوض کرد تابلو آنها را هم عوض کرد..حالا کوچه سوم خرداد با آرم شهرداری و رنگ و لعاب تمام تابلو های شهر ، باز هم سوم خرداد است..کاری به این قصه ندارم..این موضوع شاید یک جنبه ی روانشناسی و جامعه شناسی داشته باشد.اسم بن بست ها را بهتر است ارزشی نگذاریم..مثلا اسم کوچه ی خوابگاه ما بن بست دیانت بود..و کوچه بغلی بن بست صداقت.. و حالا این یکی سوم خرداد..بابا این همه گل و بوته داریم..بن بست زنبق..بن بست مگنولیا!!آخر مگر میشود ته دیانت بن بست باشد..یا صداقت به بن بست برسد..یک جا که دیدم نوشته بود بن بست قائم!!   و من آی توی دلم حرص خوردم..کاش شهرداری ها بجز نظارت های نصفه و نیمه به ساختمان ها و معابر فکری هم به حال این همه بن بست ارزشمند بکنند..سوم خرداد شاه راه پیروزی های جنگ است..سوم خرداد اگر نبود ، شاید بچه های جنگ هیچوقت باور نمیکردند که میشود دنیا را عقب زد..آخر دنیا با ما میجنگید نه عراق..بن بستی اگر باشد یک روز قبل تر است..
نرگس حسینی
۱۰آذر
در مشعر زخم تو رسیدم به تشهّدتا از عرفات تو رسیدم به منا ، هایبا گریه و با نذر کجا را که نگشتیمحیران تو ای آینه ی غیب نما، هایدر غربت این سینه برافروز چراغیدر خلوت این دیده جمالی بنما، هایآن شاعر شوریده که می گفت کجاییداینجاست بیایید شهیدان بلا! هایمن حنجره ام  نذر شهیدان خدایی ستمن حنجره ام وقف تمام شهدا، هایاز خویش بپرسیم کجاییم و چه داریماز خویش برون می زنی امشب به کجا؟ هایماندیم در این خاک و پری باز نکردیممُردیم در این درد و ندیدیم دوا، هایهای ای عطش آغشته ترینان! عطشم کُشتآبی برسانید به این تشنه هلا، هاییک بار بپرسید ز حالم که چرا هویتا پاسخ تان گویم یاران که چرا های
نرگس حسینی
۰۹آذر
قرار بود مثل شتر دوساله باشیم که نه پشتی دارد برای سواری و نه پستانی برای دوشیدن..امروز اما هم سواری داده ایم هم دوشیده اند مان.....حس میکنم که نه دنیا را دارم و نه آخرت را..خسر الدنیا و الآخره.خسران کار انسان است که ان الانسان لفی خسر.اما قرار بود برای خدا کار کنیم که هر چه کردیم محفوظ باشد در نگاهش..امشب ، تمام یاخته های ذهنی ام بهم ریخت..نه برای فرد ، نه..برای عمل..قرار ما نبود که امضای پایان کار به جوهر خودکار های بیک مزین باشد..قرار ما ایستادن بود تا آخرین نفس ، و ایمان داشتن به عمل خداوند ، و نگاهی که بوی توفیق میداد و اصلا شان ش آنقدر بالاست که قباحت دارد آنرا با جوهر های بد رنگ خودکار های این دنیا مقایسه کنم..اف بر من..توبه میکنم..از تمام ثانیه هایی که برای تو نبوده ام..مرا ببخش ..به تو باز میگردم که  نا گزیرم از بازگشت به تو..که انا لله و انا الیه راجعون..تمام امید من کرم توست..که مرا طمع لطف تو گناهکار کرد..تمام دلخوشی م ، نگاه توست ..    آنرا دریغ مدار...
نرگس حسینی
۰۸آذر
بهش گفت چطور میتونم با کسی حرف بزنم که هیچ وقت ندیدمش..هیچ خاطره ای ازش ندارم...همینو گفت و از روی سنگ قبر بلند شد..مرد تنها موند و با بعد سالها با زنش که حالا مدتها بود آروم خوابیده بود ، یه دل سیر ، خلوت کرد.........پدرش براش ، فقط یه سنگ قبر بود..ولی عاشقش بود..میمرد براش..وقتی رسیدیم بالای قبر ، نمیشد اشکها شو فاکتور گرفت..براش آب آوردم..یه سطل ..دوتا..سه تا......هفت تا..شایدم شیش تا....دل نمیکند..تمام هیکلش خیس شده بود..میشست و گریه میکرد و حرف میزد......طاقت نیاوردم..رفتم عقب......چقدر حرف داشت برای گفتن..چقدر درد دل......چه حالی بود..هیچوقت یادم نمیره..یه شب زمستونی..توی بهارِ بهشت آباد...........تو به این چی میگی.....؟
نرگس حسینی
۰۸آذر
آدم ها منتظرند تا دیده شوند..کم ند کسانی که نخواهند دیده شوند..دیده شدن بد نیست..اما اینکه چه کسی تو را میبیند خیلی مهم است..کاش دیده شویم....
نرگس حسینی
۰۷آذر
داشتم رد میشدم گفتم یه سلامی عرض کنم.. انگار منو یادت رفته.. من همین دیروز پریروزا از بغلت رد شدم.. نوبتت نبود.. منو دیدی .. به جا نیاوردی.. من همیشه کنارتم.. هر شب وقتی میخوابی.. هر صبح وقتی بیدار میشی.. وقتی انگشتات خواب میرن.. وقتی از سرما کبود میشی.. چطور میتونی منو فراموش کنی ، وقتی من همیشه کنار تو ام...؟ منتظرتم.. هنوز نوبتت نشده..کامنت یه وبلاگ بود..چسبید.
نرگس حسینی
۰۶آذر
الحمدلله رسیدند!!خصوصا با این قصه ی هواپیما ربایی دیشب پرواز تهران-دمشق یک مقداری نگران بودم..
نرگس حسینی
۰۶آذر
ما چهارم شدیم..و این خیلی خوب است..مسابقات را نمیتوانستم دنبال کنم..ولی اخبار را از خانواده و دوستان میگرفتم..برای جامعه ی ورزش خیلی مسرت بخش است ..انشالله این روند ادامه داشته باشد برای المپیک لندن و دوره های بعد.و انشالله حالا که ورزش قهرمانی دارد به نقطه ی خوبی میرسد ، ورزش همگانی هم تکانی بخورد و آدمهای تنبلی مثل من از جایشان بلند شوند!!ولی انصافا ورزش همگانی نیاز به برنامه ریزی های قوی تری دارد..عکس ها مسابقات شمشیر بازی گوانگجو (به قول صدا و سیما گوانگ ژو ) ست..    در ادامه مطلب میشود دید.
نرگس حسینی
۰۵آذر
خیلی وقت نیست ..از آن روزی که گفتی بلی....مواظب باش فرصت ها به هدر نروند..مواظب باش دلت را هر جایی خرج نکنی..حواست هست که پایت نلغزد..؟!....میخواهی یک راه خوب نشانت بدهم..؟یک راهی که رد خور ندارد..از آن راه اگر بروی ، ایمنی..من تضمین میکنم..!....گوش ت را بیار نزدیک تا برایت بگویم....عاشقم شو..عاشقت خواهم شد..و تو را در عشق خواهم کشت..دیه ات با خودم.....بسم الله...
نرگس حسینی
۰۵آذر
چندتا تجربه ی متفاوت توی 72 ساعت...واقعا توی کلمه ها جا نمیشند....به قول اون دوستم که برای همیشه رفت....  :افسوس که کلمات کوچکند...
نرگس حسینی
۰۲آذر
کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد راه بیت‌الله اگر از هند و ایران بگذرد مهربانا یک دو جامی بیشتر از خود برآ مست‌تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد «خون نمی‌خوابد» چنین گفتند رندان پیش از این کیست می‌خواهد که از خون شهیدان بگذرد؟ نغمه‌اش در عین کثرت، جوش وحدت می‌زند هر که از مجموع آن زلف پریشان بگذرد پردة عشّاق حاشا بی‌ترنّم گل کند شام دلتنگان مبادا در غم نان بگذرد وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد خون سهراب و سیاوش سنگفرش کوچه‌هاست رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد کاشکی این روزها بر ما نمی‌آمد فرود حسرت این روزها بر ما فراوان بگذرد کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد کاش می‌شد تا مسلمان از مسلمان بگذرد حال و روز عاشقان امروز بارانی‌تر است نازنینا اندکی بنشین که باران بگذرد از شراب مشرق توحید خواهد مست شد گر نسیم هند از خاک خراسان بگذرد انگار دل استاد هم مثل دل من برای حضرت شمس الشموس مدام تنگ میشود.....این مدت با اینکه مدام مرا طلبیده اند ولی .. مدام دل تنگم..
نرگس حسینی
۰۱آذر
بعضی آدمها نبودنشان چقدر تابلوست.......آخه آدم شب برای کی sms بفرسته و منتظر یه بیت ناب بمونه...ذوق شبانه م داره کور میشه...
نرگس حسینی