۱۹آذر
بعد از شما به سایه ی ما تیر می زدند زخم زبان به بغض گلوگیر می زدند پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت آنان که خیمه گاه مرا تیر می زدند این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر می زدند غوغای فتنه بود که با تیغ آبدارآتش به جان کودک بی شیر می زدندماندند در بطالت اعمال حجشان محرم نگشته تیغ به تقصیر می زدند در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان بر عشق، چار مرتبه تکبیر می زدند هم روز و شب به گرد تو بودند سینه زن هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می زدنداز حلق های تشنه، صدای اذان رسید در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید