۱۷آذر
به بهانه ی یک ویژه نامه
چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۸۹، ۰۷:۲۷ ب.ظ
بصیر.بصیر اسم معلم انشا ، عربی و پرورشی دوم راهنمایی م بود.از کلاس های عربی و پرورشی ش خیلی خاطره ندارم ولی کلاس انشا ش برام یه دنیا خاطره ست..اولین کسی بود که بهم اعتماد به نفس نوشتن داد..شاید اگر نبود من هیچوقت باور نمیکردم که باید بنویسم..که میتونم بنویسم..همیشه میترسیدم از نوشتن..از چه جوری شروع کردن بیشتر میترسیدم..همیشه بابام عزا میگرفت روز قبل از انشا..!! چون تا میومد خونه آویزونش میشدم که فقط یه جمله بگو.. بقیه شو خودم مینویسم..و مینوشتم..ولی جمله اول همیشه تابلو بود که مال بابا ست..بهم یاد داد باور کنم میتونم از چرت ترین موضوعات ، بهترین نکته ها رو کشف کنم..بهم یاد داد میشه با دنیا رفیق بود ..میشه با عالم و آدم ارتباط نوشتاری داشت ..با قابلمه، با لیوان ، مداد، کفش...دوستش داشتم..هنوزم دارم..قد همه ی این سالها که نصفه و نیمه نوشتم ، بهش مدیونم..یکی دو سال پیش دیدمش..مدیر شده بود..مدیر یه مدرسه ابتدایی.خیلی خودمو کنترل کردم که نپرم بغلش و ......خوب خودمو کنترل کردم ..ولی کاش یه بار دیگه ببینمش..دلم براش تنگ شده..برای اینکه بازم به خاطر نوشتن با خودکار قرمز ازم 4 نمره کم کنه..به خاطر نوشتن با مداد برگه مو نخونه..به خاطر خوندن انشا م سر کلاس بهم آفرین بگه..و آخرشم منو متکی به خودم بار بیاره..نه متکی به خودش..این روزا دارم به تربیت غیرعامل فکر میکنم.و اینکه چطور میشه توی این شیوه فرد رو متکی به خود بار آورد نه متکی به مربی..یکی از مشکلات اساسی توی ارتباط ها اینه که شخص به مربی متکی میشه..حالا مربی نه ، ما فوق..در صورتی که باید شخص خودکنترلی یا عزت نفس خودش رو حتما حفظ کنه وگرنه شیوه ی تربیتی میلنگه..اگر فرد توی دوره ی راهنمایی و دبیرستان نتونه به این خودکنترلی برسه واقعا بعدا خیلی دچار مشکل خواهد بود..گرچه ریشه های خودکنترلی به نظر من توی کودکی شکل میگیره .. و فقط توی نوجوانی میشه تقویت یا بیدارش کرد..میخواستم فقط بگم خانوم بصیر توی شیوه تربیتی که با من داشت خودکنترلی من رو توی نوشتن بیدار کرد..چون توی شیوه های نگارش من بیشتر مدیون جلال آل احمد و دکتر شریعتی هستم.امیدوارم هر جا که هست موفق باشه ..و عاقبت بخیر ..بصیر اسم ویژه نامه ایه که این روزها دارم طراحی میکنم..مطالبش شاید چنگی به دلم نزنه ولی طراحی شو دوست دارم..
۸۹/۰۹/۱۷
خلاصه که ما فهمیدیم که دل شما هم تنگ میشه !!!
ولی خب من نوشتنو مدیون هم اتاقیم بودم که وقتی براش میخوندم یواشکی نمی خندید !!