مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۳۱ مطلب در آبان ۱۳۸۹ ثبت شده است

۳۰آبان
این روزها که میگذرد..هر کس..هر جا که هست..با هر حالی..با هر فضایی..با هر صدایی که دلش خواست..با هر آدابی که دلش خواست..با هر نوایی که بیشتر حال میکرد......برایم ..انشـراح بخواند.....تو هم بخوان..نمیدانم میتوانم بگویم تو..؟!
نرگس حسینی
۳۰آبان
ما نای بی زبانیم.......ما را تو میشناسی........
نرگس حسینی
۲۹آبان
نرگس حسینی
۲۹آبان
یادم آمد که سی دی ها را توی دفتر جا گذاشته ام. دیدم حالا که همه مشغول جلسه ی توجیهی اند و کسی به من کاری ندارد بهترین وقت است که بروم  و بیارمشان.. زدم از جلسه بیرون و دویدم سمت دفتر .. یکهو دیدم اگر میانبر بزنم از وسط چمنها بروم زودتر میرسم.. دویدم سمت چمنها.. چمنها که تمام شد یک سیم بکسل بود که سرگیر بود .. داشتم ردش میکردم که با تمام هیکل آمدم روی زمین...! تقریبا همه ی وجودم آش و لاش شده بود.. سریع بلند شدم و شناسایی موقعیت کردم ، که اگر کسی نبود یکم آه و ناله کنم! ولی دست برقضا دو نفر زل زده بودند به من.. از روی گردی صورتشان فهمیدم که به سمت من بود.. چون از شدت درد چشم هایم همه جا را تار میدید..! پس همانطور که بودم به دویدن ادامه دادم.. سریع رفتم دست هام را که پر از خط و خوط و خون شده بود شستم و سر زانوهام را که بدجور درد میکرد و خاکی شده بود پاک کردم.. و انگار نه انگار رفتم دفتر و سی دی ها را برداشتم.. حتی یادم رفت توی دلم یک فحشی ، چیزی به سی دی ها که باعث و بانی این زمین خوردن شده اند بدهم!!!! فقط یک چسب زخم زدم به انگشت کوچک دست چپم که هنوز خون ازش میرفت ، و حسابی میسوخت.. . . تمام مدت بدنم درد میکرد توی اتوبوس.. ولی آنقدر نبود که بخواهم زیاد نک و ناله کنم.. فقط وقتی یکی باهام دست میداد و ته معرفتش را جمع میکرد توی دستهاش ، دادم به هوا میرفت!!!!  که آخه پدر بیامرزدستم پکید!! یواش تر!!! . . به هتل که رسیدیم نتوانستم تکان بخورم.. رفتم که یکمی استراحت کنم بلکم بهتر شود.. چشمتان روز بد نبیند.. از خواب که بیدار شدم شده بودم عین چوب خشک!!! اشکم داشت در می آمد!! . . با هزار جور مشت و مال و ماساژ های خاص و آبگرم و صد جور ادا- اطفار دیگر توانستم از جام تکان بخورم!!! . . اینبار به جای اینکه کل همسفران از حضور من مستفیض شوند و دچار یک بلای همگانی شوند ، فقط شخص خودم دچارش شده بودم..!!   . .   انگار قرار است چیزی را بفهمم که نمیفهمم... . . خدا به داد برسد.. امسال ، بهمنشیر و ...
نرگس حسینی
۲۳آبان
ای نسیمی که در کوچه ی دهلی بوی عود و حنا می دهد جانت از نشابور آیا گذر کردی؟ از سناباد و مشهد خبر داری؟ شوق پابوس صحن تو را دارم،  بانگ نقاره پیچیده در جانم پشت سر آن همه غم نمی دانم، پیش رو  این همه سد خبر داری؟ طوطی هند بودن نمی خواهم من کبوتر… نه، آهوی دلتنگم تو دلت سوز دارد خبر دارم، من دلم درد دارد خبر داری!
نرگس حسینی
۲۲آبان
چند تا پست طلب دارم..یعنی باید حتما بنویسم شان.. وحتما به استحضار برسانمشان..امشب حس ش نیست..خسته ام خیلی ..و حساب کار دارم همچنان..فکر بهمنشیر هم که دست از سر کچل ما برنمیدارد..این روزها حسابی دارند برآورده میشوند خواسته هایم از حضرت شمس الشموس..توی پوستم نیستم..   خیلی وقت است ..دنبال پوست نو میگردم..کسی اگر سراغ داشت برایم آدرسش را ایمیل کند..
نرگس حسینی
۲۰آبان
سریال سیمرغ رو که پخش میکرد من تازه داشتم از دنیای بچگی جدا میشدم.عاشق این بودم که سیمرغ شروع شه بشینم پای تلویزیون.آخه خیلی وقتها نمیشد سریال های مورد علاقه مو ببینم.. یه عالمه خاطره دارم از ترفندهایی که برای تلویزیون دیدن میزدم و اغلب میگرفت!!!........امیدوارم بچه م مث خودم نشه!!!سیمرغ رو خیلی دوست داشتم..هم چون جنگی بود و بچه های نسل من با جنگ بزرگ شده بودند   و   هم چون جواد هاشمی توش بازی کرده بود..  که کلا همش شهید میشه!!   ....  بودن هلیکوپتر توی فیلم هم که دیگه نور علی نور بود!!    نصف هیجان فیلم واسه هلیکوپتراش بود!!!تقریبا همه شو دیدم....ولی همیشه یه جور خیلی خاصی دلم برای شهید شیرودی میسوخت..وقتی احمد شهید شد ، خیلی تنها شد...یه جوری که ته دلم بغضم گرفت..بچه سرتقی بودم وگرنه میزدم زیر گریه!تو دلم گفتم دوست دارم حس شو تجربه کنم....یه دفعه ی دیگه هم یه همچین خواسته ی بیخودی رو از خدا کرده بودم..   اونم نه گذاشت نه برداشت ، آرزوی این بچه ی خام رو برآورده کرد....میدونی الان توی دلم چی میگم ....؟
نرگس حسینی
۲۰آبان
برجک میدونی چیه؟یه جاییه که از روی اون دیدبانی میکنند..معمولا از بقیه ی جاها بلندتره تا روی منطقه تسلط داشته باشه ولی در عین بلندی سعی میشه استتار بشه.برجک توی معماری هم تقریبا همون میل ه.میل ها یه جور المان شهری ند.بگذریم چی میگفتم؟!! آهان برجک!برجکمو آورد پایین!!نه که برجک منو..برجک همه مونو..یعنی پایه هاشم نموند!!..یه جوری پودر شدم و شدیم که عمرا فکر نمیکردم از جام پاشم!.ولی خدا این اعتماد به نفس کاذب و طنزپردازی دوستان رو حفظ کنه!!!سر پا شدیم به فضل خدا!.کاش این متن بلند بالایش را میداد میگذاشتم توی وبلاگ تا ملت صفایی ببرند از تفکرات فرهنگی جدید!..طرف میگوید کار کنید فقط پول نخواهید..!!ما هم تصمیم گرفته ایم با دوستان روی خمس و زکات گدایان سر امامزاده حساب کنیم..!!احتمالا آنها از ما غنی تر اند!!..واقعا حیف که ....ای بهمنشیر چه میکنی با ما!!!!؟؟؟؟؟!!!!....سوالی بود حضوری جواب میدهم فقط!!عکس ، اروند ِ پارسال است..قبلا اینجا پر بود از نی..همه را کنده بودند متاسفانه!دل ما که حسابی سوخت وقتی جای خالی شان را دیدیم..
نرگس حسینی
۱۸آبان
من مست و تو دیوانه..ما را که برد خانه..؟؟صد بار تو را گفتم ..کم خور دو سه پیمانه. در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم..هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه.. هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستیوان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه ای لولی بربط زن تو مست تری یا منای پیش تو چو مستی افسون من افسانه
نرگس حسینی
۱۷آبان
توجه                                                                                 توجهبه تعدادی فرشته ی مقرب ،آشنا به فوتوشاپ ، دارای مدرک  ICDL از موسسات عرش اعلی ،و متعهد و مجرب نیاز مندیم.از درگاه حضرت حق تقاضا دارم هرچه سریعتر آنها را به بنده حقیر معرفی کنند.و به فرشتگان قبلی 1 هفته مرخصی استعلاجی بدهند!طبیعی ست اولویت با فرشتگانی ست که من را بیشتر به یاد خدا بیندازند..
نرگس حسینی
۱۷آبان
براش یه sms اومده بود..از فضولی داشتم میمردم...وسط خیابون کله م داشت به صورت یه نمودار نزولی میرفت توی صفحه ی موبایلش..اصلا نمیتونستم به خودم بگم به تو چه!!!خودش متوجه شد..گفت بیا اینو نگاه کن..دیدم توی نگاه ش یه چیزی نشسته که 2 دقیقه پیش نبود..فوری خط ها رو خوندم..دیدم حق داشت..بایدم یه چیزی میشست توی نگاهش ، که نگاه ش فرق کنه....نوشته بود..خداوندا!چند روزی اجلم را به تا خیر بینداز..مدتی ست دلم هوای محرم کرده است.....خوب که حس کردم دیدمبوی سیب میاد..
نرگس حسینی
۱۶آبان
آدم طاقت نداشته باشد خیلی بد است...آدم بی طاقت ، بعضی وقت ها ، آدم کلافه ست..بعضی وقت ها ، آدم بی حوصله...بعضی وقت ها ، آدم مجنون ...بعضی وقت ها ، آدم پرحرارت...آدم باید طاقت بیاورد..قیمتش را هم بپردازد ..نه که هر قیمتی ..به قیمت..آدم باید طاقت بیاورد..دلش باید طاقت بیاورد..دلکم طاقت بیار..خدا با ماست..با صابران..چند روزی ست دلم بدجور بی طاقت شده..راست میگویند هر چه بیشتر بروی بیشتر تشنه میشوی..روزها را نه..ساعت ها را نه..ثانیه ها را نه ..لحظه به لحظه را میشمارم ..برای دوباره دیدنش..برای من انشراح بخوانید..
نرگس حسینی
۱۴آبان
به یاد شبهای جمعه و گاهی صبح هایش که مهمان اهل قبور میشویم...اما باور کن اینجا بهشت است نه فقط جایی برای آرمیدن چند میّت ..باید توی قطعه 29 ، ردیف 30 ، شماره 8 ، چند دقیقه بنشینی تا این حرف ها باورت شود..عکس ها ، حاصل چند نگاه ناقص من است به بهشت ..
نرگس حسینی
۱۳آبان
امروز توی راه برگشت از محل کارم با یه دانش آموز بسیار پر سوال که دست برقضا سالهاست میشناسمش و مادرش رفیق شفیق مادرم بوده و نصف خاطرات مشترک بچگی من و مهدی تو ی سوپری عموش میگذشته و بچه محل ما هم هست؛ همراه شدم!!!   از در و دیوار و آسمون و هوا بافت .. و منم هرچی بیشتر جلو میرفتیم بیشتر شاخ هام سبز میشد.. این بنده خدا باز هم دست بر قضا توی مدرسه سابق بنده هم در حال تحصیل ند.. و به  همین دلیل من تقریبا به محیط فکری اون مدرسه اشراف دارم.. البته تقریبا.. چون مدت هاست که ....       ولش کن .... خلاصه هی بافت تا رسید به این قضیه که استدلال کرد باید دانشگاه ها از هم تفکیک جنسی بشند ، چون پسرها و دخترها باید فقط به درس فکر کنند.. داشت شاخ هام سبز میشد.. گفتم چرا اینو میگی؟ گفت چون توی دانشگاه ها همه به دنبال رابطه ند نه درس و مشق. گفتم خب تو دنبال علم و دانش باش .. گفت ببین من دوست ندارم یه عالمه نگاه نا پاک روم باشه و درس بخونم..! این سیستم باید عوض بشه....   این سیستم مشکل داره...   نظام آموزشی ما غلطه ...  ! گفتم این نگاه ناپاک که میگی مال کیه؟! گفت مال پسر ها دیگه!! گفتم خب این پسرها کی ند ؟ گفت یعنی چی ؟ ...   پسر ها دیگه....   استاد ها .....    کارمندها....    !! گفتم نه نگرفتی !   این هایی که گفتی کی ند؟؟ گفت یعنی چی؟؟   من نمیفهمم!! گفتم این پسر هایی که تو میگی... این استادها....   این کارمندها .....    پدر ما هستند.....   برادر ما هستند .......   دایی و عموی ما هستند ....   یهو انگار یه سطل آب یخ ریختی روش !! قد 10 ثانیه ساکت شد ... !!   ( این یه موفقیت بزرگ بود!!!!!)   تا اومدم ادامه بدم شروع کرد.. میخواستم دو دستی بکوبم تو سر خودم! دوباره نگرفته بود چی میگم! و اجازه هم نمیداد جوابشو کامل بدم.. کفشم هم پامو میزد و دیگه حسابی کفرم در اومده بود  !!   دقیق یادم نیست بحث به کجا رفت که برگشت گفت من به عنوان یه دختر از نظر شرعی درست نیست اصلا توی این محیط باشم.. شاخ هام رسما سبز شده بود و داشت همینجور به سرعت بزرگ میشد  .. انگار کود شیمیایی ریخته باشی پای درخت..!! گفتم ببین...   اصلا تو نرو دانشگاه..    یا برو توی همون دانشگاهی که میگی تفکیک شده است.. ولی مگه چندتا دانشگاه با این شرایط داریم که بخواند این مدلی باشند؟ همه که نمیتونند بیان اونجا.. بعدشم گیرم همه رفتند اونجا که تو میگی...    12 سال توی دوره آموزش عمومی که نمیتونند کنار هم باشند ، 4 سال هم که توی دانشگاه کنار هم نباشند ،     بعد اونوقت میشه به من بگی این دو تا کی میخواند یاد بگیرند که روابط اجتماعی سالم مذکر-مونث چه طوریه؟؟؟؟؟ کی میخواند یاد بگیرند که با هم زندگی کنند؟؟؟ کی میخواند یاد بگیرند که توی محیط کار با هم به شیوه درست کنار بیاند؟؟؟   گفت خب مگه نمیشه توی محیط های تفکیک شده یاد گرفت؟؟    حتما باید توی این جا ها باشه؟؟؟   میخواستم بهش بگم ما موش آزمایشگاهی نیستیم که روابطمونو با دنیای اطرافمون اول توی لوله آزمایشگاه تمرین کنیم بعد بریم توی شرایط واقعی... ولی نذاشت اینم بگم!! مث تراکتور میبافت... و هرچی هم برهان می آوردی زیر بار نمیرفت...   همش هم میگفت متوجه نمیشم...   دوباره نشستم یه سری از مطالب رو براش تبیین کردم .. باز گفت متوجه نمیشم چی میگی!!!   دیگه قاطی کردم !    گفتم چرا خودتو به نفهمی میزنی ؟؟    بابا خیلی ساده ست!! اصلا تو کلا این کاری رو که میگی بکن. ولی یه سری آدم که تعدادشون کم هم نیست توی اون شرایط غیر مساعد که تو میگی بار میاند و اتفاقا با نمرات بالا از همون دانشگاه که تو قبولش نداری فارغ التحصیل میشند ...   و بعد میاند و استخدام آموزش و پرورش میشند.....    وو بعد بچه تو میره سر کلاس اون و ازش تاثیر میگیره!! حالا بهتره تو توی اون کلاس باشی یا اون دختره که تو قبولش نداری؟؟؟   بازم نفهمید.....!!!! نفهمید که بهش میگم باید از خودمون شروع کنیم اگه میخوایم دانشگاه رو درست کنیم... اگه میخوایم نسل بعد رو درست کنیم... اگه میخوایم نگاه ناپاک رو مون نباشه ، ما باید درست باشیم...   آخرشم گیر داد که اصلا تقصیر حوزه ست و این حرفا!!!!   ......     الحمدلله رسیده بودیم به کوچه مون و میتونستم باهاش خداحافظی کنم! و همین کار م کردم.. بهش گفتم بگرد ببین امروز با توجه به اقتضا زمان وظیفه تو چیه ؟    همون کار رو بکن... بعدشم خداحافظی کردم ..حیف که حرف خودشو میزد و نرسیدیم به این مطلب ..  که دلیل اینکه توی دانشگاه ها ، دانشجو  چرا دنبال علم نیست...؟راستش جوابش ساده ست...چون نشاط علمی وجود نداره..و نشاط علمی هم فقط با عمل کردن به علم حاصل میشه..میتونید به نهج البلاغه رجوع کنید..
نرگس حسینی
۱۳آبان
دسته‌گل‌ها دسته‌دسته می‌‌روند از یادهاگریه کن، ای آسمان! در مرگ توفان‌زادهاسخت گم‌نامید، امّا، ای شقایق‌سیرتان!کیسه می‌دوزند با نام شما، شیّادهابا شما هستم که فردا کاسهً ‌سرهایتانخشت می‌گردد برای عافیت‌آبادهاغیر تکرار غریبی، هان، چه معنا می‌کنید؟غربت خورشید را در آخرین خردادهابا تمام خویش نالیدم چو ابری بی‌قرارگفتم: ای باران که می‌کوبی به طبل بادها!هان، بکوب، امّا به آن عاشق‌ترین عاشق بگو:زنده‌ای، ای زنده‌تر از زندگی! در یادهامثل دریا ناله سر کن در شب توفان و موجهیچ چیز از ما نمی‌ماند، مگر فریادها علیرضا قزوه
نرگس حسینی
۱۲آبان
دلم برات لک زده..صبح اول وقت پیشتم..به منم از اونی که خودت داری میدی....؟همون که  ...میدونم بی جنبه ام..ولی قول میدم ظرفمو بزرگ کنم..جان من..تو واسطه شو..
نرگس حسینی
۱۲آبان
از دیشب که رفتم توی کما..تا امروز که هنوز توی کما هستم..فقط یک چیز تسکینم میدهد..روی قولم ایستاده ام..قولی که به خودم داده ام..برای ریختن..جانی ندارم..تنها چیزی که لبخند را روانه ی عضلات صورتم میکند..چشم توست و دلت..که هرگز نمیتوانی پنهانشان کنی...
نرگس حسینی
۱۰آبان
امروز حوصله ندارم..نه برای اینکه هیچ چیز درست و به دلخواه و روتین پیش نمیرود..نه..و نه برای اینکه طرف می گوید ضعیف است..و نه برای اینکه دستم _ دستمان_ تا اینجا ( این قسمت بصری ست)  توی پوست گردوست..و نه برای اینکه طرف با خودش هم قهر است و تو و تمام بود ها هر چه کرده اید نفهمیده...و نه برای اینکه هیچ بسته ی پیشنهادی ای تا 90/1/1 برای خودم ندارم..و نه برای اینکه تا هفت روز دیگر یکی میخواهد بداند تمام تا دیر وقت کار کردن هایت، تمام انرژی گذاشتن هایت روی هم میشوند چند کیلو...و نه برای اینکه قند خونم کم میآورد ..و نه برای هزار کوفت دیگر....برای اینکه تو باید باشی و نیستی ...تو باش ..همه چیز خواهد بود..سر جای خودش خواهد بود..روزهای سخت پایان نامه این را حس کردم..بودنت را..فاصله مان به کرمت ببخش..کوتاه کن این سیر درونی را..من اهل دیر رسیدن نیستم..یا میرسم ..یاهرگز نمیرسم..باش.عکس شمال است.همین آبان امسال.ساحلی در نوشهر.
نرگس حسینی
۰۹آبان
مملکت امن و امان شده سوژه نداریم مطلب بنویسیم سایت های اپوزیسیون هم درباره هدفمند کردن یارانه سخن پراکنی درست درمون نمی کنن ، دوتا نقد بنویسیم مملکته داریم؟ شما یکم برو استراحت کن خسته ای!!!خبری شد بیدارت میکنیم..!
نرگس حسینی
۰۸آبان
از آن نقطه که خطش مختلف بودنخستین جنبشی کامد الف بودبدان خط چون اگر خط بست پرگاربسیطی زآن دویی آمد پدیدارسه خط چون کرد بر مرکز محیطیبه جسم آماده شد شکل بسیطیخط است آنکه بسیطی آنگاه اجسامکه ابعاد ثلاثش کرده اندامتوان دانست عالم را به غایتبه این ترتیب ز اول تا نهایت
نرگس حسینی