مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۱۳آبان

پیاده روی با اعمال شاقه !!

پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۸۹، ۰۵:۳۹ ب.ظ
امروز توی راه برگشت از محل کارم با یه دانش آموز بسیار پر سوال که دست برقضا سالهاست میشناسمش و مادرش رفیق شفیق مادرم بوده و نصف خاطرات مشترک بچگی من و مهدی تو ی سوپری عموش میگذشته و بچه محل ما هم هست؛ همراه شدم!!!   از در و دیوار و آسمون و هوا بافت .. و منم هرچی بیشتر جلو میرفتیم بیشتر شاخ هام سبز میشد.. این بنده خدا باز هم دست بر قضا توی مدرسه سابق بنده هم در حال تحصیل ند.. و به  همین دلیل من تقریبا به محیط فکری اون مدرسه اشراف دارم.. البته تقریبا.. چون مدت هاست که ....       ولش کن .... خلاصه هی بافت تا رسید به این قضیه که استدلال کرد باید دانشگاه ها از هم تفکیک جنسی بشند ، چون پسرها و دخترها باید فقط به درس فکر کنند.. داشت شاخ هام سبز میشد.. گفتم چرا اینو میگی؟ گفت چون توی دانشگاه ها همه به دنبال رابطه ند نه درس و مشق. گفتم خب تو دنبال علم و دانش باش .. گفت ببین من دوست ندارم یه عالمه نگاه نا پاک روم باشه و درس بخونم..! این سیستم باید عوض بشه....   این سیستم مشکل داره...   نظام آموزشی ما غلطه ...  ! گفتم این نگاه ناپاک که میگی مال کیه؟! گفت مال پسر ها دیگه!! گفتم خب این پسرها کی ند ؟ گفت یعنی چی ؟ ...   پسر ها دیگه....   استاد ها .....    کارمندها....    !! گفتم نه نگرفتی !   این هایی که گفتی کی ند؟؟ گفت یعنی چی؟؟   من نمیفهمم!! گفتم این پسر هایی که تو میگی... این استادها....   این کارمندها .....    پدر ما هستند.....   برادر ما هستند .......   دایی و عموی ما هستند ....   یهو انگار یه سطل آب یخ ریختی روش !! قد 10 ثانیه ساکت شد ... !!   ( این یه موفقیت بزرگ بود!!!!!)   تا اومدم ادامه بدم شروع کرد.. میخواستم دو دستی بکوبم تو سر خودم! دوباره نگرفته بود چی میگم! و اجازه هم نمیداد جوابشو کامل بدم.. کفشم هم پامو میزد و دیگه حسابی کفرم در اومده بود  !!   دقیق یادم نیست بحث به کجا رفت که برگشت گفت من به عنوان یه دختر از نظر شرعی درست نیست اصلا توی این محیط باشم.. شاخ هام رسما سبز شده بود و داشت همینجور به سرعت بزرگ میشد  .. انگار کود شیمیایی ریخته باشی پای درخت..!! گفتم ببین...   اصلا تو نرو دانشگاه..    یا برو توی همون دانشگاهی که میگی تفکیک شده است.. ولی مگه چندتا دانشگاه با این شرایط داریم که بخواند این مدلی باشند؟ همه که نمیتونند بیان اونجا.. بعدشم گیرم همه رفتند اونجا که تو میگی...    12 سال توی دوره آموزش عمومی که نمیتونند کنار هم باشند ، 4 سال هم که توی دانشگاه کنار هم نباشند ،     بعد اونوقت میشه به من بگی این دو تا کی میخواند یاد بگیرند که روابط اجتماعی سالم مذکر-مونث چه طوریه؟؟؟؟؟ کی میخواند یاد بگیرند که با هم زندگی کنند؟؟؟ کی میخواند یاد بگیرند که توی محیط کار با هم به شیوه درست کنار بیاند؟؟؟   گفت خب مگه نمیشه توی محیط های تفکیک شده یاد گرفت؟؟    حتما باید توی این جا ها باشه؟؟؟   میخواستم بهش بگم ما موش آزمایشگاهی نیستیم که روابطمونو با دنیای اطرافمون اول توی لوله آزمایشگاه تمرین کنیم بعد بریم توی شرایط واقعی... ولی نذاشت اینم بگم!! مث تراکتور میبافت... و هرچی هم برهان می آوردی زیر بار نمیرفت...   همش هم میگفت متوجه نمیشم...   دوباره نشستم یه سری از مطالب رو براش تبیین کردم .. باز گفت متوجه نمیشم چی میگی!!!   دیگه قاطی کردم !    گفتم چرا خودتو به نفهمی میزنی ؟؟    بابا خیلی ساده ست!! اصلا تو کلا این کاری رو که میگی بکن. ولی یه سری آدم که تعدادشون کم هم نیست توی اون شرایط غیر مساعد که تو میگی بار میاند و اتفاقا با نمرات بالا از همون دانشگاه که تو قبولش نداری فارغ التحصیل میشند ...   و بعد میاند و استخدام آموزش و پرورش میشند.....    وو بعد بچه تو میره سر کلاس اون و ازش تاثیر میگیره!! حالا بهتره تو توی اون کلاس باشی یا اون دختره که تو قبولش نداری؟؟؟   بازم نفهمید.....!!!! نفهمید که بهش میگم باید از خودمون شروع کنیم اگه میخوایم دانشگاه رو درست کنیم... اگه میخوایم نسل بعد رو درست کنیم... اگه میخوایم نگاه ناپاک رو مون نباشه ، ما باید درست باشیم...   آخرشم گیر داد که اصلا تقصیر حوزه ست و این حرفا!!!!   ......     الحمدلله رسیده بودیم به کوچه مون و میتونستم باهاش خداحافظی کنم! و همین کار م کردم.. بهش گفتم بگرد ببین امروز با توجه به اقتضا زمان وظیفه تو چیه ؟    همون کار رو بکن... بعدشم خداحافظی کردم ..حیف که حرف خودشو میزد و نرسیدیم به این مطلب ..  که دلیل اینکه توی دانشگاه ها ، دانشجو  چرا دنبال علم نیست...؟راستش جوابش ساده ست...چون نشاط علمی وجود نداره..و نشاط علمی هم فقط با عمل کردن به علم حاصل میشه..میتونید به نهج البلاغه رجوع کنید..
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۸/۱۳
نرگس حسینی

نظرات  (۴)



خدا به شما صبر بده !

یه چیز هایی از دانش آموزها می گفتی ها...من الان عمق قضیه رو درک کردم !

پاسخ:
نه بابا!! این حالا اولشه.. من تا جایی که بتونم سعی میکنم باهاشون طرف نشم!! از بقیه بچه ها میتونی بیشتر بپرسی... اونا تجربه دارند.. من معمولا پشت پرده م..
سلام دوستم
خیلی باهات موافقم که ما باید از خودمون شروع به تغییر کنیم.
موفق باشی
یه دیالوگ توی یه فیلم بود که احتمالا بعد پرسیدن سوالم دوست داری بهم بگی.
حرفی که می خوام بزنم:این دوست عزیز تو همون مدرسه ای درس خونده که 3سال عمرم توش تباه شد؟!
و اون دیالوگ این بود:تو همیشه به کوچکترین منظوری که توی حرفای منه فکر می کنی!!!
پاسخ:
سلام. بله. همونجا درس میخونه. بعدشم .. این سوال رو ازت نمیپرسم چون اگه جز این میگفتی برام عجیب بود.. تا حالا ندیدمت ولی میشه فهمید توی اینجور مسائل دقت میکنی..
مطلب خوبی دارید
ممنون دوست عزیز
پاسخ:
خواهش میکنم. قابل نداره..