مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۱۶ مطلب در اسفند ۱۳۸۸ ثبت شده است

۲۷اسفند

#

خدایی نمره دادن خیلی کار سختیه!!!!
نرگس حسینی
۲۳اسفند

«بیا دوباره برایم، بیا ترانه بخوان»
ز روز ترک دیار و ز آشیانه بخوان

از آن زمان قشنگی که مادر و پدرم
کنار هم زبهشت آمدند خانه بخوان

خلاف قول خلائق هبوط آدم را
به جای کیفر و تاوان، تو عاشقانه بخوان

بخوان برای پدر یک دو بیتی از طاهر
ز بار کوه‌های امانت به روی شانه بخوان

یکی دو بیت هم از مولوی و از حافظ
برای گفتن یک راز جاودانه بخوان

برای گفتن این راز دست‌کم یک‌بار
مراد خلقتمان را، نه یک فسانه بخوان

حقیقتی که سر‌آغاز سیر آدم شد
به شوق کشف همین راز، کودکانه بخوان

برای آمدن ما درون بازی خاک
تو فجر سبز همین جمعه را بهانه بخوان

غزل تمام شد و راز، سر به مهر بماند
“تلاش بی‌ثمر شعر را نشانه بخوان

که راز‌های جهان را نهفته باید داشت
و جای شعر، دو رکعت غم شبانه بخوان!”

نرگس حسینی
۱۹اسفند
یادش بخیر.
کلاس مبانی.

می گفت اینها حاصل مطالعات و دریافت های خودم اند.
می گفت شاید توی هیچ کتابی پیدا نکنید.

می گفت توی ایران باستان مردم به اینکه مردگان یک روز از سال به خانه های خودشان برمی گرددند اعتقاد داشتند.
به جشن خیلی اهمیت میدادند. به شادی ..
ولی مردگان هم جایگاه خودشان را داشتند.
برای مردگان عزاداری به این شکل نبود ولی احترام مردگان سر جای خودش بود.
معتقد بودند ارواح یک روز از سال برمیگردند و به زندگان سر می زنند.حالا آن روز یادم نیست چطور ، شده بود روز آخر سال.
و حالا چون ارواح می آمدند به خانه ها سر میزدند پس باید خانه ها را تمیز کزد.

مهمان داریم !
آن هم یک مهمان عزیز.
یک مهمان از آن دنیا..!!
پس خودت را برای مهمان آماده کن..
خانه ات را برای مهمان آماده کن..
و به انتظارش بنشین..

مهمان داریم.
آماده ای؟!
 

 
این مطلب را یکی از دوستان در بخش نظرات در سروی برایم گذاشته اند. دیدم برای اطلاع و توضیح بسیار عالیست. شما هم فیض ببرید.
با سپاس از ایشان..
 
 
گفتم یه توضیحی بدم
در تقویم زرتشتی 12 ماه وجود داشت که هر کدوم 30 روزه بودن و اون موقع روزهای هفته نداشتن و برای روزهای اول تا سی ام نام های مجزایی وجود داشت. یعنی تو هر ماه روز های اول تا سی ام با روز های اول تا سی ام ماههای بعد یکی بود. و مثلا می گفتن امروز روز دی به مهر است یعنی پانزدهم مهر هست.خوب این از این ، حالا اگه دقت کرده باشین و از ریاضی هم یه چیزایی بدونین می بینین که دوازده ماه 30 روزه میشه 360 روز اینجا 5 روز زیاد میاد!! خوب واسه این سه روز هم اسم گذاشتن و این 5 روز را به عـنوان جـشن پنجه جشن می گیرند و اسم اونا به ترتیب: روز اول پنجه اهـنودگـاه ،روز دوم پنجـه اشتود گـاه، روز سوم پنجه سپنتمـدگـاه ، روز چهارم پنجه وهوخشترگاه و روز پنجـم پنجه وهیشتوایشتی نام دارد با این وضع تقـویم زرتشتی که بر اساس گـردش زمین به دور خورشید هست دارای 365 روز کامل می شود؛ حالا چرا این 5 روز رو واسه مردگان می ذارن؟!؟!
"در سنت های کهن این سرزمین بر این باورند که ۱۰ روز مانده به نوروز باید خانه تکانی کنند، زیرا پنج روز مانده به نوروز میزبان روان و فروهر درگذشتگان خود هستند. به همین دلیل دوست دارند خانه تمیز و پاکی داشته باشند و دل هایشان از کینه پاک باشد و برای فروهر درگذشتگان میزبانی زیبا و مناسب باشند.
جشن نوروز و فروردین مربوط به فروهرهاست، بنابر این پنج روز مانده به نوروز آتشی بسیار شایسته روشن می کردند ( البته نه در کوچه ها و با ترقه) و راهی را روشن می کردند تا فروهر درگذشتگان به سوی آنها بیایند. درست روز اول نوروز، این آتش را به پشت بام ها یا بلندی کوه ها می بردند و آتش افروزی بزرگی داشتند برای بدرقه همان فروهرها که پنج روز مهمانشان بودند.
این سنت بعدها تبدیل شد به چهارشنبه سوری، در حالی که ما پیش از اسلام عدد چهارشنبه نداشتیم و این جشن تازه تر است.
البته آتش افروزی قدمت خود را دارد ولی احتمال دارد به دلیل تعصبی که حکومت های اولیه بعد از اسلام در ایران داشتند اجازه ندادند این جشن به شکل اولیه اش برگزار شود و این شکل جدید، تدبیر افرادی بوده که می خواستند این آئین را انجام دهند وپیش خود گفتند، از آن جایی که بعضی از اقوام عرب چهارشنبه را نحس می دانند، آتشی روشن می کنیم تا نحسی چهارشنبه را از بین ببریم. و به این ترتیب، چهارشنبه سوری جشنی شد برای از بین بردن نحسی چهارشنبه .
در باور کهن سرزمین ما هویت انسانی دو بعد مادی دارد که شامل جسم و جان است و دو بعد دیگر شامل روان که همان روح است و فروهر.
فروهر، نیروی اهورایی در وجود همه انسان هاست، یعنی یک روح القدس یا روح اهورایی و ویژگی هایی که از آغاز در وجود همه انسان ها، برای نیک بودن به یادگار و امانت سپرده شده است.
بر اساس همین باور، فروهر همه انسان هایی که تا کنون زیسته اند به سوی زمین بازمی گردند و به بازماندگان خود سرکشی می کنند. ایرانیان به انگیزه چنین مهمان های ارزشمندی سعی می کنند با هم مهربان باشند، خانه هایی زیبا داشته باشند، لباس های نو بپوشند، خوشحال باشند، سبزه بکارند و سفره نوروز را بیارایند تا فروهر درگذشتگان خوشنود شوند و در سال نو خیر و برکت را به آنها ارزانی کنند."
موفق باشین دوستان

نرگس حسینی
۱۹اسفند

یهو یاد تو افتادم.

همان وقتی که حس کردم وطنی دارم.

و یکهو قیافه ات آمد وسط مخم.

از هشتگرد که گذشتیم حس کردم وسط بوی دود اگزوز و گازوئیل یک بوی آشنای دیگر هم دارد توی فضای شکسته ی بینی ام میپیچد.

یاد تو افتادم..

نزدیک لرستان که شدیم انگار خون تازه دوید توی صورتت..

اطراف را نگاه کردی ..

یک نفس عمیق کشیدی ..

و با اندک هوایی که دریچه های سقفی به داخل راه میداد کلی حال کردی و با حس عجیبی ولو شدی روی صندلی کنار شیشه و بهم گفتی..

بوی وطن می آید..

بوی اهواز..

گفتم دست بردار..

حداقل 6-7 ساعت راه داریم تا وطنت..

گفتی تو حس مرا نمی فهمی..

انگار که بهم بربخورد و نخواهم کم بیاورم گفتم ..

آره خب..

و لبخند زدم تا معلوم نشود نفهمیدنم..

دوباره گفتی بوی وطن می آید و من اینبار فقط نگاهت کردم که از کیلومترها چطور داری با بوی وطنت حال میکنی..

نمی فهمیدمت..

گفتم عیب ندارد..

میرسیم اهواز از سرش می افتد..

به اندیمشک که رسیدیم دیدم داری بال بال میزنی..

داشتی از فاصله ات با وطن خفه میشدی..

شروع کردی به تعریف کردن..

و گفتی..

و گفتی..

و گفتی..

حس کردم قلبت میخواهد سینه ات را بدرد و توی جاده بدود تا اهواز.

داشتی اشکم را در می آوردی.

ولی هنوز نفهمیده بودمت..

امشب اما فهمیدمت.

برای من که همیشه مسافرم

و همیشه کوله بارم روی دوشم

و تا تقی به توقی میخورد باید بروم

وطن داشتن مدتی بی معنی شده بود.

برای استادم حس تعلق ام را توی روزنامه های باطله اسکیس زدم.

جایی در گذشته که برای امروز محلی از اعراب ندارد...

امشب اما قصه ، قصه ی دیگری بود.

من تو را فهمیدم.

وسط خیابان خیلی خودم را کنترل کردم که نزنم زیر گریه..

وطن داشتم..

و داشتم حس اش می کردم..

وطنم را

و حس تو را 

و حس کردم دلم

پیش تمام خاک های دامن گیر

گیر است.


تو حق داشتی...




نرگس حسینی
۱۶اسفند
آدمیزاد وقتی توی هپروت باشه ممکنه نصف درس استاد رو نفهمه.

تمام این چند ماه توی هپروت بودم..

به نظرت چندتا از درس ها رو نفهمیدم ؟؟؟

امروز بازم اتوبوس خراب شد..

ولی نه تو راه جایی که آمدنیست..  توی راه دانشگاه ..

این خودش میتونه یه عالمه ........ باشه.

از صبح دارم به هپروت فکر میکنم.

نرگس حسینی
۱۶اسفند

معاونت مهندسی و امور یادمان‌های بنیاد حفظ آثار و نشر‌ ارزش‌های دفاع مقدس در نظر دارد به قصد جاودانه ساختن این هنگامه شعور و بیداری، طراحی یادمان حماسه عاشوراییان را به مسابقه بگذارد
لذا از کلیه طراحان، معماران و هنرمندان عاشورایی دعوت به عمل می‌آید در این مسابقه شرکت نمایند.

بنا به اعلام معاونت یاد شده به دلیل استقبال هنرمندان و طراحان، مهلت ارسال آثار تا 15 اردیبهشت سال آینده تمدید شد.

نرگس حسینی
۱۵اسفند


پروژه ی پایان تحصیلی

جهت اخذ مدرک کارشناسی معماری

مرکز فرهنگی آموزشی


رسانه های دیجیتال

( خانه ی دیجیتال )


نرگس حسینی
۱۵اسفند

#

برگشتم ..

روی مخم تا خانه پیاده آمدم..

مخم درد گرفت تا هنوز.

جای همه شان خالی ..

نرگس حسینی
۰۹اسفند
قلبم را میکنی میگذاری کف دستم..

میگویی بیا..میخواستم گوشت را ببرم دیدم قلبت واجب تر است..  !!!

حالا من با قلبی که بریدی چه کنم؟؟؟؟

اصلا بیا..

گوشم را میبرم.. باشد برای تو..

چشمم را میکنم... باشد برای تو..

این دستم..... برای تو..

این پاهام ...... برای تو..

این زبانم ..... باشد برای تو..

بیا این هم از قلمم... همه اش باشد برای تو...

من هیچ چیز نمیخواهم..

همه چیز را دلم میخواست ..والا من آدم پرتوقع و زیاده خواهی نیستم..

فقط یک خواسته دارم ..

این من بی دل را رها مکن..

به خود وا مگذار..

مرا حس کن..

بگذار حس ات کنم..

قلبم باش..

تو قلبم باش..

قول بده.


نرگس حسینی
۰۸اسفند
Utility

این دقیقا همان منظور مدرنیته از سودمندیست.

ما داشتیم جاهای دیگر را میگشتیم.

Profit معنی کاملی برای سودمندی مدرنیته نیست.

ویتروویوس هم دقیقا همین را مطرح کرده. هما سه-چهار جلسه اول مبانی این ها را دکتر رییسی گفت ولی ما باز هم گیج زدیم.

Utilityیک جور سودمندی دنیوی و مادی ست.

با تعاریف ایسم دار بخواهم بگویم میشود یک جور سودمندی ماتریالیستی.

یعنی سود نقد. سودی که همین الان دست مرا بگیرد.

و سودی که به "من" برسد نه کس دیگر.

Utilityرا این مدت توی تاریخ علم و تاریخ فلسفه دنبال کرده ام.

دکتر رحیم پور توی یک سخنرانی که در باب جهانی که باید ساخت صحبت میکند یک سری توضیح من بابش داده.

 

برای همین بود که من و جناب رهنما هر چه فکر میکردیم با مقوله ی سودمندی در مدرنیته مشکل داشتیم.

و من هنوز هم با این شیوه سودمندی مشکل دارم.

این سودمندی میلنگد. البته حق هم دارد که بلنگد. چون این سودمندی با توجه به جهان بینی اش مطرح شده . جهان بینی ای که فقط تا نوک دماغش را میبیند.

نرگس حسینی
۰۸اسفند

#

خانم رهنما حال میکنم اینطوری میپیچی به خودت!

و حال میکنم که متین هی غر میزنه و ما باید به صورت کاملا مهربانانه به او نون پنیر تعارف کنیم و او از وسط نصفش کند. دوتایی.....!!!!

......

ولش کن بابا ...

هی نظرات وبلاگ این و اونو میخونه حرص میخوره!!

 

 

 

......

اااااااا

متین!!!!!!!!!!!

بی ادبی نکن!

یعنی چییییییییی؟؟؟!!!!!!

 

 

ولش کن..

ما که نیستیم.

 

حس این فضای مجازی دانشگاهی را هنوز بعد از ۴-۵ سال نفهمیده ام.

هنوز هم همه دارند از فرط خستگی واحدها بار میکنند که فقط زودتر تمام شود این لیسانس لعنتی.

 

 

قسمت کند

میروم.

برای سفری که آمدنیست.

 

نرگس حسینی
۰۷اسفند
رفتم سر ژوژمان طراحی فنی..

رفتم اسمم را دادم به دکتر رییسی برای پایان نامه..

رفتم یک چرت زدم و توی چرتم خواب مقوله ی سودمندی از دیدگاه مدرنیسم و دین مسیحیت را دیدم..

رفتم امامزاده محمد و نذرم را ادا کردم..

رفتم حلقه و رییسم را برای سفر بی من اش بدرقه کردم و او برایم خواند چون میروی بی من مرو..

رفتم کتاب فروشی بهمن و یک کتاب معماری خریدم..

رفتم پشت ویترین مغازه ایستادم و به تنها چیزی که نگاه نکردم ویترین مغازه بود..

رفتم سوار تاکسی شدم و با بدبختی در تاکسی را بعد از 5 بار باز و بسته کردن چفت کردم..

.

.

حالا دیگر شب شده..

آمده ام خانه.

همیشه خانه آمدنی ست.

و سفر رفتنی.

نرگس حسینی
۰۵اسفند
طبق برنامه ریزی دانشگاه اگر ترم آخر باشی مهم نیست چقدر کار داری یا اصلا کار و زندگی داری یانه!

باید هر روز سر خر را کج کنی بیایی دانشگاه.

5روز در هفته بهترین حالتی ست که کلاس قسمتم شده. تازه با کلی نذر و گرفتن دامن همه ی 124هزار پیغمبر موجود!

اسم خیلی از استادها را قبلا حتی توی قسمت دروس تفنّنی هم ندیده ام! ولی با همه شان کلاس برداشته ام.

من تا ترم 8 هم دست از سر ریسک های اساتیدی _ بر وزن اساطیری _ برنمیدارم! باشد که خدا مرهمت فرموده ما را مس کنند.


حال و حوصله ندارم.


برمیگردم.

اینجا چیزی برای دل خوش کردن نیست.

میروم.

خدا را چه دیدی شاید اینبار بقیه ی قصه را برایم تعریف کرد.

شاید دستهایم را با سیم تلفن بست.

شایدصدای پای آب را از قمقمه های خالی شنیدم.

شاید فهمیدم چرا بعد از همه ی بوته های خاردار سیمین نگاه ها مبهوت میماند؟

شاید فهمیدم راز تمام گوشه نشینی های شفقی چیست؟

شاید فهمیدم.....

بعید میدانم ولی ...

میروم.

خدایا...

به من یاد بده.    صبر کنم... 

نرگس حسینی
۰۴اسفند
Mehrdad Yazdani - Yazdani studio





La Jolla, Ca
The original plan for the price center, was developed with an "introverted" configuration –a central courtyard bordered on three sides by all of the building's program elements facing inward- the established a powerful sense of place and a hub for dining and events. When the university's growth necessitated an expansion of price center, the studio's solution was to create an "extroverted", highly permeable addition offering many points of entry and features such as plazas and monumental staircases that engage the building's surroundings and enrich the street experience.


The 172000 sf addition expands the bookstore and space available for retail foodservice and student organizations and reinforces the primary pedestrian circulation paths linking the sides of campus. In response to the gradual slope of the site, the addition has two "ground floor", as does the original price center, enhancing the accessibility of both the existing facility and expansion and maximizing revenue from and synergy among retail and foodservice outlets, all located at grade.
Consistent with the planning goals of the UCSD Master Plan and University Center Design Guidelines, the addition's architectural character and multiple points of entry aid the transformation of the surrounding University Center neighborhood in to a "town center": a lively, dense, pedestrian – oriented area with a distinctive urban quality, serving as hub for many different activities and heart of the campus. In support of the university's goal of achieving of the equivalent of a LEED Silver rating, the project incorporates a number of sustainable design elements. 













منبع :

فضای رویداد
نرگس حسینی
۰۴اسفند


این آقای فرمانده ست.



حواسم بهش بود.

کلافه بود.

همش میرفت یه جایی که هیشکی نباشه.

یه جایی که کسی نخواد بیاد دورش حلقه بزنه.

آخه انگار آهن ربا داره.



اینم نمونه اش. توی این حلقه یه نفر نشسته زیر پرچم. و اون یه نفر آقای فرمانده ست. وگرنه اونجا پرچم زیاد داشت برای حلقه زدن دورش.


با اینکه پاش بدجور اذیتش میکرد به هر بدبختی بود سیم خاردارها رو رد کرد.

اونطرف یه معبر بود که تا یه جاهایی شو میشد رفت و بعدشم گم میشد.

و یه دشت میموند و یه آسمون بی غل و غش.

اونور سیم خاردارا یکم قدم زد و نشست.

زانوهاشو گرفت بغلشو تا میتونست زل زد به ته دشت.

جرات نکردم جلوتر برم.

تا آخر آخرش همونجا نشست.

خیلی دلم میخواست بدونم توی دل آقای فرمانده چی میگذره.

خیلی دلم میخوایت بدونم این همه مدت چی میگفت.

چرا وقت برگشتن پشت قاب عینکش یه جفت چشم بارونی قایم کرده بود؟

من آقای فرمانده زیاد دیدم. ولی همشون سر این سه راهی خودشونو گم و گور میکنند یه جاو توی دل همشون سر این سه راهی بارون میگیره.


نرگس حسینی
۰۳اسفند

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت ان مونس جان ما را بس.....



حضرت رهنما حق با شماست. بنده اشتباه کردم. به حضرت لسان الغیب مراجعه کردم رفع شد انشالله

نرگس حسینی