مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۴۱ مطلب در آذر ۱۳۸۹ ثبت شده است

۲۹آذر
مدتی نیستم..میروم سفر..میروم که یک کمی فکرم را جمع کنم....نمیدانم ..شاید هم کلا ذهنم از هم پاشید..به قول بچه ها : پاچید!!اگر درگاهی پیدا کردم به دنیای وب،سر میزنم .و اگر نه ،نیستم.عمری اگر بودوقتی برگشتمدر خدمتم..
نرگس حسینی
۲۹آذر
قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام قربان آن می یی که دهندش علی الدوام قربان آن پری که رساند تو را به عرش قربان آن سری که سجودش شود قیام هنگامه ی برون شدن از خویش، چون حسین (ع)راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام این خطی از حکایت مستان کربلاست : ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام! تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام اشکم تمام گشت و نشد گریه ام خموش مجلس به سر رسید و نشد روضه ام تمامبا کاروان نیزه به دنبال، می روم در منزل نخست تو از حال می رومتمام شد در شب دوازدهم محرم سال ۱۴۲۳ هجری برابر با دوازدهم فروردین ماه ۱۳۸۱ شمسی.علیرضا قزوه
نرگس حسینی
۲۸آذر
من که سیستمم هنگ کرده..تو اگر بودی کدومو انتخاب میکردی؟؟؟
نرگس حسینی
۲۸آذر
به سبک دنبال خواننده ها... : سلام وب خوبی داری. چقدر خوب مینویسی! به منم سر بزن.. به سبک پر رو ها: سلام . من اومدم سر زدم ببینم تو چیکار میکنی؟! منتظرتم.. به سبک فروشنده ها: سلام وب خوبی داری. ما یه محصول داریم که میتونیم ..... . . . (متنش خیلی اراجیفه ... تا حالا ته ته شو نخوندم!!!) به سبک دنبال لینک شدن ها: سلام وب خوشکلی داری.. منو با عنوان چرت و پرت لینک کن. بعد خبر بده بگو با چه عنوانی لینکت کنم.. . . به سبک خودمون: سلام.. حال دلت چطوره؟ بهتر شدی؟ حال دل ما این روزها کمی بوی خون میدهد.. انگار دل شما ولی .. خرمالویی ست!! آنروزها را ، هر روز به خودم قول میدهم که فراموش کنم و نمیشود.. دعا میکنم برایت..
نرگس حسینی
۲۸آذر
آنقدر پیش طفل تو خیرات ریختندنان های خشک خانه شان هم تمام شد...
نرگس حسینی
۲۸آذر
تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه آن یوسفی که تشنه برون آمدی زچاه جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام برگشته ای و می نگری سوی قتلگاه امشب، شبی ست از همه شب ها سیاه تر تنها تر از همیشه ام ای شاه بی سپاه با طعن نیزه ها به اسیری نمی رویم تنها اسیر چشم شماییم، یک نگاه! امشب به نوحه خوانی ات از هوش رفته ام از تار وای وایم و از پود آه آه بگذار شام، جامه ی شادی به تن کند شب با غم تو کرده به تن، جامه ی سیاه!بگذار آبی از عطشت نوشد آفتاب پیراهن غریب تو را پوشد آفتاب
نرگس حسینی
۲۷آذر
یک سری عکس دستم رسیده از مهندس علیزاده..از محرم امسال..اینقدر زیبا بود ..اینقدر به دلم نشست ...اینقدر مرا هوایی کرد ..که پشت مانیتور ، یک روضه ی تمام بود..و من تا تمام پرسه هایش رفتم..لنز از نفس افتاده بود..بس که درحیرانی و لطافت و عطش ، سرگردان مانده بود..بر سر عکاس چه آمده ...؟!  خدا میداند ، فقط....رخصت اگر بدهد ،تزئین میکنم صفحه های این وب نوشت را به نگاه حضرت عکاس..این روزها دلم هوای روضه های مکرر می کند..و کائنات با تمام توانش ، در هر اشاره ، مرثیه  سرایی میکند...
نرگس حسینی
۲۷آذر
خسته م..خیلی زیاد..بازم یه طرف بدنم خوابش میاد بس که زیادی خسته م..امشب مث شب ژوژمانه...برام دعا کنید...انشاالله استجابت شوند... به قول کسی که دندانش به تازگی فوت کرده...
نرگس حسینی
۲۷آذر
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود تنها تر از مسیح، کسی بر صلیب بود سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود! مولا نوشته بود : بیا ای حبیب ما تنها همین، چقدر پیامش غریب بود مولا نوشته بود : بیا، دیر می شود آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود مکتوب می رسید فراوان، ولی دریغ خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه اش اما حبیب، جوهرش « امن یجیب» بودیک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود
نرگس حسینی
۲۶آذر
از شرق نیزه، مهر درخشان بر آمده ست وز حلق تشنه، سوره ی قرآن بر آمده ست موج تنور پیرزنی نیست این خروش طوفانی از سماع شهیدان بر آمده ست این کاروان تشنه، ز هر جا گذشته است صد جویبار، چشمه ی حیوان بر آمده ست باور نمی کنی اگر از خیزران بپرس کآیات نور، از لب و دندان بر آمده ست انگشت ما گواه شهادت که روز مرگ انگشتری ز دست شهیدان در آمده ست راه حجاز می گذرد از دل عراق از دشت نیزه، خار مغیلان بر آمده ستچون شب رسید، سر به بیابان گذاشتیم جان را کنار شام غریبان گذاشتیم
نرگس حسینی
۲۵آذر
باران می گرفته، به ساغر چه حاجت است؟دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است؟ آوازه ی شفاعت ما، رستخیز شد در ما قیامتی ست، به محشر چه حاجت است؟کی اعتنا به نیزه و شمشیر می کنیم؟ ما کشته ی توایم، به خنجر چه حاجت است؟ بی سر دوباره می گذریم از پل صراطتا ما بر آن سریم، به این سر چه حاجت است؟ بسیار آمدند و فراوان، نیامدند من لشکرم خداست، به لشکر چه حاجت است؟ بنشین به پای منبر من، نوحه خوان، بخوان!تا نیزه ها به پاست، به منبر چه حاجت است؟در خلوت نماز، چو تحت الحَنَک کنم راز غدیر گویم و شرح فدک کنم
نرگس حسینی
۲۴آذر
در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست!شد شعله های العطش تشنگان، بلند باران تیر آمد و بر چشم ها نشست تا گوش دل شنید، صدای ( الست ) دوست سر شد (بلی)ی تشنه لبان می الست ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد پیمانه پر کنید، هلا عاشقان مستباران می گرفت و سبو ها که پر شدند در موج تشنگی، چه صدف ها که دُر شدند
نرگس حسینی
۲۳آذر
Twist House is a proposal for an apartment where walls and floors are formed by continuously twisting surfaces.
نرگس حسینی
۲۳آذر
خون می رود هنوز ز چشم تر شما خرمن زده ست ماه، به گرد سر شما آن زخم های شعله فشان، هفت اخترند یا زخم های نعش علی اکبر شما؟آن کهکشان شعله ور راه شیری است یا روشنان خون علی اصغر شما؟دیوان کوفه از پی تاراج آمدند گم شد نگین آبی انگشتر شما از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا گل داد (نور ) و ( واقعه ) در حنجر شما با زخم خویش، بوسه به محراب می زدید زان پیشتر که نیزه شود منبر شماگاهی به غمزه، یاد ز اصحاب می کنی بر نیزه، شرح سوره ی احزاب می کنی
نرگس حسینی
۲۲آذر
الغدیر که تمام شد ، یک آه پر بغض کشید و گفت.. از اینها نمیگذرم.. وقت مرا گرفتند با جهلشان.. من میخواستم کتابی بنویسم که با آن علی _علیه السّلام_ را به مردم بشناسانم، بزرگی هایش را بشناسانم ولی .. اینها با جهلشان وقت مرا گرفتند.. مرا مجبور کردند او را اثبات کنم..!! وقتش را اگر نمیگرفتند.. آه که اگر جهل میگذاشت... اگر جهل میگذاشت چه کارها که نمیشد.. جهل اگر نبود تو هم در کوفه تنها نمیماندی.. جهل است که صبح فوج فوج با تو بیعت میکنند و شب .... تنها نماز میگذاری.. آه مسلم.. تو را بی وفایی کوفیان نکشت.. تو را جهل کوفیان کشت.. . . جهل اگر نبود سیمای پیامبر_صلوات الله علیه_ را در چهره تو میدیدند.. و تو را که شبیه ترین بودی به رسول خدا_صلوات الله علیه_ ... و تو را که از پیامبر_صلوات الله علیه_ بودی.. در کربلا تشنه از تیر نمیگذراندند.. . . آه که اگر جهل نبود... . . میترسم .. میترسم از امروز که باز تو در تمام این هزار و دویست سال ، هر روز مقتول جهل ما میشوی... . . آه که اگر جهل نبود .... تو تا حالا شاید بارها و بارها.. به کعبه تکیه زده بودی...
نرگس حسینی
۲۲آذر
از دست رفته دین شما، دین بیاورید! خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید! دست خداست، این که شکستید بیعتشدستی خدای گونه تر از این بیاورید! وقت غروب آمده، سرهای تشنه را از نیزه های بر شده، پایین بیاورید! امشب برای خاطر طفل سه ساله ام یک سینه ریز، خوشه ی پروین بیاورید!گودال، تیغ کند، سنان های بی شمار یک ریگزار، سفره ی چرمین بیاورید! سرها ورق ورق، همه قرآن سرمدی ست!فالی زنید و سوره ی یاسین بیاورید!خاتم سوی مدینه بگو بی نگین برند! دست بریده، جانب ام البنین برند!
نرگس حسینی
۲۱آذر
باید برگردم به معمارانه ها..همه همین را میخواهند..همه میخواهند نتیجه ی درس خواندن را ببینند..من چه میخواهم؟آیا من هم بازگشتی به معمارانه ها را طلب میکنم؟این چیزیست که مدام از خودم میپرسم!!برگشتن به این دنیا برایم سخت است..نه برای دیگران ،برای خودم هم که شده ،باید بتوانم..فردا میروم خیابان گردی..فقط یک سوال حتما موی دماغم میشود...اینکهمن باید چه کار کنم؟؟چکاره شوم؟الآن کار من این است؟یا ...قطعا بخشی از زندگی من ساختمان خواهد بود..اما اهم زندگی من جای دیگری ست..شاید خیابان گردیکمی حال و هوایم را عوض کند..
نرگس حسینی
۲۱آذر
ای زلف خون فشان توام لیلة البرات وقت نماز شب شده، حی علی الصلات از منظر بلند،ببین صف کشیده اند پشت سرت تمامی ذرات کائنات خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق از مشک های تشنه وضو می کند، فرات طوفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟ خاک تو نوح حادثه را می دهد نجات!بین دو نهر، خضر شهادت به جستجو ست تا آب نوشد از لبت، ای چشمه ی حیات ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست ما بی تو چشم بسته و ماتیم و در مماتعشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا
نرگس حسینی
۲۰آذر
این روزها همه چیز را یا گم میکنم یا جا میگذارم..موبایلم را..شارژر لپ تاپ را..کلید خانه را..سوال های مسابقه را..هارد اکسترنال را ..فلشم را..جورابم را..کتابم را..نوشته هایم را در وبلاگ های دیگر..حواسم نیست..حواسم به هیچ چیز نیست..یکی به طعنه گفته بود عاشق شده..راست هم میگفت عاشق شده ام..ولی بس که حواسم نیست عشقم را گم کرده ام......مدام دارم دنبال چیزهایی که گم کرده ام میگردم این روزها..و ماست مالی میکنم ..   گندهای متعاقبش را......خدای من..دلم را به ذکرت محکم کن......به قول قدیم تر هادارم شیش میزنم..!!..بالاخره امروز رفتند جلسه..بالاخره جوابش آمد......و ترسم بی دلیل هم نبود......تو میدانی ..نه ..نمیدانی..نمیدانی توی دلم چه آشوبی ست.....بیا و به من بگو همه چیز با من..بیا بگو..بیا این ها را از روی شانه م بردار..فقط یک لحظه..بگذار نفس چاق کنم..همینطور که کنار رگ گردنم هستییک چیزهایی برایم زمزمه کن..بگو ..    تا دلم آرام بگیرد.........من از هزیان مرد خواب ، میترسم......عجب حالی ست این روزها..کاش زودتر این سامانه ی بارش زا به منطقه ما بیاید..تا من سبک شوم...
نرگس حسینی
۲۰آذر
کو خیزران که قافیه اش با دهان کنند آن شاعران که وصف گل ارغوان کنند از من به کاتبان کتاب خدا بگو تا مشق گریه را به نی خیزران کنند بگذار بی شمار بمیرم به پای یار در هر قدم دوباره مرا نیمه جان کنند پیداست منظری که در آن روز انتقام سرهای شمر و حرمله را بر سنان کنند یارب، سپاه نیزه، همه دستشان تهی ست بی توشه اند و همرهی کاروان کنند با مهر من، غریب نمانند روز مرگ آنان که خاک مهر مرا حرز جان کنندبا پای سر، تمامی شب، راه آمدم تنهایی ام نبود، که با ماه آمدم
نرگس حسینی