به گمانم اینجور که سیستم میگه من فردا فارغ التحصیل نمیشم! چون همه ی واحدام حذف میشه!!!
به گمانم اینجور که سیستم میگه من فردا فارغ التحصیل نمیشم! چون همه ی واحدام حذف میشه!!!
آقا ؛ گروگان گرفتند!!
ارزش نداره آخه!
چرا این کارو میکنید؟
مگه اینا به چه درد من میخوره که کارت منو گروگان گرفتید!
جم میخوریم کارتمونو گروگان میگیرید!
یه لباس فارغ التحصیلی - البته به قول حضرت موسی خانی گل گلاب! دانش آموختگی. - که دیگه اینقدر دنگ و فنگ نداره.
یه صف داره قد صف کوپن گوشت و برنج.
ماشالله خب فقط از بچه های ورودی ما و رشته ی ما یه چی حدود 200-300 نفر فارغ التحصیل میشن!
آدم صف رو که میبینه بیخیال جشن میشه!
من که نرفتم صف وایستم!
مدیا (همگروهی عزیز نقشه برداری و پترس فداکار گروه!) رفت مال منم گرفت!
وقتی برگشت بهش میگم کارت رو بده برای وسایل نقشه برداری گرو بذاریم .. میگه برای لباسا گرو گرفتن!!!!!!
به جون بابام من این لباسا رو نمیخورم!
خلاصه آخرش رفتیم سراغ کارگاه نقشه و دیدیم کارت همه مون یه جا گرو گرفته شده!
و در نهایت با وساطت حضرت استاد تئودولیت گرفتیم!
اون کارت آبیه که کارت دانشجویی اصلی که مدتهای مدیدیه در سینما ملت گرو مونده تا ما بریم مثلا فیلم مونو تحویل بدیم.!
خوب که نگاه میکنم میبینم خدایی این کارت دانشجویی ما جز گروگان بودن هیچ نقش دیگه رو ایفا نکرده!!
.
.
بگذریم
فردا برامون جشن دانش آموختگی میگرن.
نمیتونم بگم دلم برای این روزا تنگ میشه یا نمیشه.
ولی مطمئنم همه ی کسایی که 402c رو تجربه کردن دلشون برای قاب دشت تنگ میشه.
برای لبخند خدا از دریچه ی دشت.
برای صدای زنگوله ی گوسفندا.
برای شب های پر از ستاره ...
عکس ها از : مینا علیزاده باغبانان معروف به علی مقدس
This product is not available in your country
خب حالا مثلا که چی ؟
غریب گیر آوردی؟!
ایرانی جماعت همه مهندسن! پس یا راهی می یابد یا راهی میسازد.
ما 30 ساله همه جوره تحریمیم اینم روش داداش!
ما رو از چی میترسونی!
قربون فی+ل+تر شکن برم که مث ساعت کار میکنه!
کلا ما اینجور آدمیم!
حال گوگول م میگیریم.
صبر کن. میگمت حالا...
فقط شما هی بگو
خیالی نیس داداش..
بدجور.
تو که دیگه شاهدی.
هر چی کردم برای تو بود.
حالا دیدن و شنیدن و حس کردن یه سری از این مباحث برام خیلی گرون تموم شده.
این جریان رو به سرانجام میرسونم.
ولی احساس میکنم با این شیوه نمیشه به اون هدف رسید.
شاید یه مدت حداقل تا بعد دفاعم نرم سراغش.
بعدش اگه عطش ش بود میرم..
اگه نبود نباید برم وگرنه میوفتم به روز مرگی.
دلم برای اونم میسوزه.
وسط یه مشت بچه گیر کرده!
یه مشت بچه که فکر میکنن بزرگ شدن.. ولی دیگه نمیدونن ملاک بزرگ شدن سن و عقل و علم نیست.
از نظر بعضی بزرگ شدن فقط به درجه ست.
.
.
به مام درجه بدید ..
چون انگار با زبون آدمیزاد نمیشه بهشون فهموند دفاع ما از دفاع اونا مقدس تره.
اونا اگه مَردن به جهاد اکبرشون درست عمل میکردن که الان اوضاع بچه های نسل من اینطور نباشه.
میدونی چی توی پوستر کم بود؟
من بهت میگم.
جای پوکه ی مغز نما کم بود.
پوستر اینم میزنم.
آب که از سر ما گذشت.
.
امروز رفتم توی شهر دیدمش.
به خودم گفتم شهر چطور باهاش کنار اومده.
بعد دیدم با همه ی اون چیزایی که میگن ،
مردم خیلی راحت تر از اونا قصه رو هضم کردن.
نگران نیستم.
چون تو توی لحظه به لحظه ش با من بودی.
پای تمام تلاشهایی که کردم و بار داد.
و پای همه ی تلاش هایی که کردم و بار نداشت.
تو خودت خوب میدونی طرف حساب من تویی.
امروز خیلی اعصابم ریخت بهم وقتی او صحنه فجیع رو دیدم.
دلم میخواست زمین دهن باز کنه و منو از این صحنه محو کنه.
نتونستم فکری رو که تو بهم دادی عملی کنم.
بیشتر از هر چیز ناراحت همین بودم.
نمیدونم تو از این کار راضی هستی یا نه.
ولی این دیگه ته بضاعت ما بود.
به ما ببخش.
وسع ما کمه.
دلم میخواست توی ذهنم همه چیزو همونطورکه تو گفتی بهم بچینم.
نشد.
نتونستم.
منو ببخش.
.
.
تو غایت نگاه منی.. ببخش اگر در عملم متبلور نمیشوی.
این از ضعف من است.
پای پیاده میرود قافله ی نگاه من
مرحبا همت قومی که چو دلبر گیرند
بجز از دلبر خود از همه دل بر گیرند
تمام مدت جلسه میخ این یه بیت بودم که با خط خوش توی قاب خاتم جلوی میزش جا خوش کرده بود.
از وقتی پوستر رو طراحی کردم این nامین مرتبه بود که ازش دفاع شد!
از بس این مدت یکه خوردم ، شبیه میخی شدم که کج شده و بعد با چکش افتادی به جونش که صافش کنی !
کج و معوجم!
ولی گذشته از اینا ، گلای بنفشه ی دانشگاه هنر زیر بارون بهاری چه طراوتی دارن!
معاونت شهرسازی و معماری شهرداری مشهد برگزار می کند
فراخوان "مسابقه طراحی شناسه و جزیره میانی میدان فلسطین"
به گزارش سایت معماران، معاونت شهرسازی و معماری شهرداری مشهد در راستای ارتقای هویت فضاهای شهری،
همچنین شناسایی و تشویق معماران و شهرسازان ، مسابقه طراحی شناسه و جزیره میانی میدان فلسطین را در اردیبهشت ماه امسال برگزار می کند.
از کلیه معماران، شهرسازان و هنرمندان هنر های تجسمی جهت شرکت در مسابقه دعوت به عمل می آید.
برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت معاونت معماری و شهر سازی شهرداری مشهد مراجعه نمایید.
آدرس دبیرخانه: مشهد - میدان شهدا - شهرداری مشهد - ساختمان توسعه - طبقه سوم - معاونت معماری و شهرسازی - مدیریت طراحی و بهسازی محیط شهری
تلفن تماس : 05112006767
- سلام . آقا تبدیل سه شاخه به دو شاخه دارید؟
- بعله خانوم. همه چی داریم.
اینا خوبه؟
نه مث که کوچیکه..
عیب نداره..
تا داداشتو داری غم نداری!!!
بعدشم در نهایت ناباوری سیم ارث رو قطع کرد!!!!!!!!!!!!
منم مات موندم که داداش چیکار کرده!!
- اینا مال آمریکا س به درد ما نمیخوره که!!
اصن مهم نیست!!
بعله اصلا مهم نیست!
تا خود خونه با رییسم از خنده ترکیدیم..
واسه اینکه : تا داداشتو داری غم نداری!!!
پله ها رو یکی میری میای - تازه اگه مجبور شدی!
پاتو با نمک میبندی.
بهش پماد مخصوص میزنی.
زیره سیاه میخوری.
آرومم راه بری خوبه .
وزن تم کم کنی بد نیست.
گرمم نگه ش دار حتما.
خب دیگه به نظر شما چه کاری میشه کرد که این پا درد ما خوب شه؟؟
فکر کنم آخرشم باید یه سر حضوری برم پیشش.
بگم دکتر جون این پای ما یه مدت پیش شما باشه تا خوب شه!!
دوباره دو روزه بدجور اذیت میکنه!!!
شما پای اجاره ای سراغ ندارید؟
کارگر ساده روزی 20 تومن حقوق میگیره.
من روزی 21میدم خیرشو ببینی!
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر،گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در ودیوار خانه ای مشکی است
###
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...
هیچکدامشان به من نرسید.
همه ی فشنگها به هدف خورد.
.
.
آقا مرتضی!
امشب حرفهای تو را فهمیدم.
همین امشب.
تو توی تمام بچگی ام میگفتی
و ما رمیت اذ رمیت...
و من تازه امشب فهمیدم تو چه میگفتی.
تمام آنها را برای امشب من میگفتی.
آقا مرتضی!
چه شوقی دارد پر شدن از یک موجود لایتناهی.
انگار انرژی هسته ای وجودم به کار افتاده.
دیگر غنی سازی را به تعلیق نمی اندازم!
لذت این انرژی به اندازه تمام زندگی ام است.
.
آقا مرتضی!
عجب سختی دلنشینی ست.....!!!!
.
.
.
الحمدلله.
انا الله
و انا الیه راجعون...
قرار نبود بمیرم ولی گویا قسمت شد و ما هم مردیم!
( اینجا قبلا عکس بنده بود که به درخواست دوستان و تهدیدهای مکرر مجبور به حذف آن شدم!
فعلا به جاش اینو گذاشتم. )
حالا متوجه میشم آستانه ی آبلمو شدن یک مخ چند فرکانس میتونه باشه. و تلورانسش چقدر میتونه پایین باشه!!
بدین وسیله خبر مسرت بخش مصیبت وارده را به اطلاع همه ی دوستان و آشنایان میرسانم.
برای اینکه به کار مضاعف دوستان خدشه ای وارد نشه و در ادامه ی اصلاح الگوی مصرف مراسم ختم و شب هفت و چهل و سال به صورت متمرکز برگزار نمیشه. اینجوری هم ریخت و پاش نمیشه ، هم ملت مجبور نیستن از کار و زندگی شون بزنن بیان سر مراسم. اصالت مام حفظ میشه!!!
از هر نقطه ی کره ی خاکی که هستید برای بقای شادی روحم و تسلای بازماندگان ( ! ) یک خرما از جیب خودتان بخورید و فاتحه ای نثار روح تازه از دست رفته کنید.
دیدی آن قهقهه ی کبک خرامان حافظ
که ز سر پنجه ی شاهین قضا غافل بود