۱۳ارديبهشت
و ما رمیت اذ رمیت...
دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۷:۱۵ ب.ظ
همه ی فشنگ ها را شلیک کرد.
هیچکدامشان به من نرسید.
همه ی فشنگها به هدف خورد.
.
.
آقا مرتضی!
امشب حرفهای تو را فهمیدم.
همین امشب.
تو توی تمام بچگی ام میگفتی
و ما رمیت اذ رمیت...
و من تازه امشب فهمیدم تو چه میگفتی.
تمام آنها را برای امشب من میگفتی.
آقا مرتضی!
چه شوقی دارد پر شدن از یک موجود لایتناهی.
انگار انرژی هسته ای وجودم به کار افتاده.
دیگر غنی سازی را به تعلیق نمی اندازم!
لذت این انرژی به اندازه تمام زندگی ام است.
.
آقا مرتضی!
عجب سختی دلنشینی ست.....!!!!
.
.
.
الحمدلله.
۸۹/۰۲/۱۳
اما من این مدت فقط یاد اون نوشته سوخته ی شاهد افتادم...
وما رمیت اذ رمیت..
یادته؟