مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۱۴۸۹ مطلب توسط «نرگس حسینی» ثبت شده است

۲۹شهریور

بالاخره کامپیوتر خونه مون درست شد!!! داشتم از بی سیستمی میمردم!(البته خدا نکنه!!!!!!)

البته بماند که این مدت بلاگفا هم کم قاطی نکرده ها... معلوم نیست چش شده .. هی پیغام های نافرم میده یا کلا در سیستم نیست و خلاصه.....

راستی.... آقا عیدتون مبارک...

واقعا من یکی که به این عید احتیاج داشتم وگر نه از شدت معنویت و روزه داری حضرت حق رو زیارت میکردم! خدایی روزه ی تابستون مثل جهاد میمونه...

از همه قبول باشه انشاالله.

نرگس حسینی
۲۲شهریور

الله اکبر

الله اکبر

 

فایل بنده ی حقیر بالاخره بعد از زدودن عناصر ناپاک و ناصواب از رخ و وجناتش به دست با کفایت (!) یک کارمند دانشگاه آزاد شد!!!!!!

بدین وسیله از همه ی دوستان ، وابستگان ، آشنایان ، همسایگان ، سوپر مارکت سر کوچه ، سوپورهای مهربان محل ، گربه های منطقه ی روبروی سلف ، بچه های ورودی ۸۸ ، و تمام کسانی که هم و غم خود را صرف کارهای خودشان کردند سپاسگزارم... و همه ی این عزیزان را به مراسم انتخاب ته مانده ی واحدها دعوت مینمایم.

با تشکر ویژه از حاج آقا اینا ، آقا شهرام اینا ، و خانواده بزرگ معماران بی کار.

نرگس حسینی
۲۲شهریور

خبر مهم

 فراخوان سومین جشنواره شوق نیاز

فراخوان سومین جشنواره شوق نیاز با موضوع نماز در دو رشته عکاسی و طراحی پوستر تا پنجم مهرماه اعلام شد.
به گزارش دبیرخانه سومین جشنواره شوق نیاز، این جشنواره از سوی ستاد اقامه نماز سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با همکاری فرهنگ سرای ولا، ارسباران، سرو و همچنین موزه هنرهای دینی امام علی (ع) به اجرا در می آید و هدف از برگزاری آن، تبیین مفهوم نماز و نیایش با بهره گیری از زبان خلاقانه و نافذ هنر در بیان جلوه های شوق عبودیت و پرستش است.
محدودیتی در تعداد و نوع آ‌ثار و‌جود ندارد و هر فرد می‌تواند با رعایت مقررات در دو رشته شرکت کند.
شرایط و مقررات شرکت در جشنواره به این شرح است: تکنیک آثار آزاد – اندازه ضلع بزرگ آثار حداکثر60سانتی‌متر- مشخصات آثار دیجیتال یا اسکن شده (فرمت :tif یا jpeg - رزولوشن:300dpi – ابعاد:cm40*30)- همراه با آثاری که به صورت «سی دی» ارایه می‌شود، بایست یک نسخه پیرینت مطابق با نسخه‌ی اصلی (سیاه و سفید یا رنگی) ارسال شده و پشت هر یک برچسب مربوطه نصب شود- برروی سی دی،‌ نام و نام خانوادگی و درون آن به ترتیب نام هنرمند و عنوان اثر درج شود.
علاقمندان برای شرکت در این جشنواره می توانند آثار خود را به نشانی شهرری، میدان نماز، بوستان ولیعصر، فرهنگسرای ولاء ارسال کنند یا جهت کسب اطلاعات بیشتر می‌توانند به فرهنگ‌سراها و یا سایت
www.shogheniyaz.ir مراجعه نموده و یا با شماره تلفن های 33380404، 33771886 تماس بگیرند.

نرگس حسینی
۲۲شهریور

دانلود  مجله Architectural Record - August2009

دانلود خبرنامه معماری - شماره 6

 

 

عناوین خبری خبرنامه شماره 6:

تازه‌های مرکز معماری ایران

 

در ادامه مطلب...

نرگس حسینی
۱۳شهریور

 

اگه تصاویر هنوز مشکل دارند خبر بدید!

با تشکر از دایی جواد

نرگس حسینی
۱۳شهریور

سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود.اما زخمی در پهلو دارم. زخمی که به دشنه ای تیز، پدر ، برایم به یادگار گذاشته است.
هزار سال است که از زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم.

پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو برابر هیچ کیکاووسی ، گردن کج نکنم. و گفته است که زخم در پهلو و تیر در گرده ، خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان. زیرا درد است که مرد، می زاید و زخم است که انسان می آفریند.
پدرم گفته است : قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست. پس زخم هایت را گرامی دار. زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است ، تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد، و هیچ نوشدارویی ، شگفت تر از عشق نیست. و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست.
او که نامش خداوند است.
پدرم گفته بود که عشق شریف است و شگفت است و معجزه گر.
اما نگفته بود که عشق چقدر نمکین است و نگفته بود او که نوشدارو دارد، دست هایش این همه از نمک عشق پر است و نگفته بود که او هر که را که دوست تر دارد ، بر زخمش از نمک عشق بیشتر می پاشد!
زخمی بر پهلویم است و خون می چکد و خدا نمک می پاشد.من پیچ می خورم و تاب می خورم و دیگران گمانشان که می رقصم ! من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم، زیرا به یادم می آورد که سنگ نیستم ، چوب نیستم ، خشت و خاک نیستم، که انسانم.
پدرم وصیت کرده است و گفته است: از جانت دست بردار. از زخمت اما نه ، زیرا اگر زخمی نباشد، دردی نسیت و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود و اگر در پی نوشدارو نباشی، عاشق نخواهی شد و عاشق اگر نباشی ، خدایی نخواهی داشت...
دست بر زخمم می گذارم و گرامی اش می دارم، که این زخم عشق است و عشق، میراث پدر علیه السلام است.
عرفان نظر آهاری

نرگس حسینی
۱۳شهریور

 

ای کاش آدمی وطنش را

مثل بنفشه‌ها

(در جعبه‌های خاک)

یک روز می‌توانست

همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست

در روشنای باران

در آفتاب پاک.

نرگس حسینی
۱۳شهریور

شاید مسافران فرودگاه بین‌المللی امام خمینی (ره) هم نمی‌دانستند پیرمردی که چمدان به دست کنارشان ایستاده تا پله‌های هواپیما را بالا برود و برای همیشه با دلبستگی‌های سرزمین مادری‌اش خداحافظی کند، کسی است که فرهنگ این سرزمین مدیون سال‌ها از خود گذشتگی اوست و آنگاه ما اینگونه بی‌سروصدا از دستش داده‌ایم.


شاید مسافران پنج‌شنبه شب فرودگاه بین‌المللی امام نمی‌دانستند آوازخوان «کوچه باغ‌های نیشابور» برای اینکه دیگر طاقت خیلی چیزها را نداشت مجبور شد اسباب اثاثیه‌اش را جمع کند و به رفتنی تن بدهد که یک عمر از آن گریزان بود.
پنج شنبه شب گذشته دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و پژوهشگر برجسته، تهران را به مقصد آمریکا ترک کرد تا فصل تازه‌ای را در آغاز دهه هفتم زندگی‌اش پیش بگیرد، اما تردیدی وجود ندارد که صندلی خالی آقای دکتر، سال‌ها در دانشگاه تهران خالی خواهد بود و دانشجویان حسرت روزهایی را خواهند خورد که مثل برق از کنارشان گذشته است. کسی شک ندارد که شفیعی کدکنی برای جامعه فرهنگی ایران ارزشمندتر از تصور خیلی‌ها بود؛ هرچند هیچ عکاس و خبرنگاری در فرودگاه حاضر نبود تا رفتن همیشگی او را به تصویر بکشد و کسی غیر از خانواده‌اش برای بدرقه او نرفته بود. خبر رفتن شفیعی کدکنی به آن سوی آب‌ها زمستان گذشته دهان به دهان چرخید، اما کسی آن را جدی نگرفت. ماجرا از این قرار بود که استاد در یکی از کلاس‌های درسش قصد خود برای عزیمت به خارج از کشور را مطرح می‌کند و از دانشجویان می‌خواهد تا کارهای نیمه تمامی را که به او مربوط می‌شود، انجام دهند. آن روزها یکی از دانشجویان حاضر در آن کلاس خبر را با خبرنگار یکی از روزنامه‌ها مطرح می‌کند و نگران اتفاقی است که قرار است شکل بگیرد. رفتن شفیعی کدکنی آن روزها برای اولین بار در یکی از وبلاگ‌ها منتشر شد، ولی کسی جدی‌اش نگرفت. رسانه‌ها از یک طرف اصل خبر را شایعه نویسنده وبلاگ می‌دانستند از طرفی دیگر نمی‌توانستند به راحتی از کنارش بگذرند. حتی همین اواخر یکی از نشریات تقریبا زرد یک بار دیگر به قول خودش به آن شایعه دامن زد و یادآور شد که خوشبختانه خبر تنها در حد شایعه باقی مانده است. همه چیز همین‌گونه گذشت تا یکی از روزهای هفته گذشته فیض شریفی شاعر و منتقد شیرازی و از دوستان چهره بلند آوازه ادبیات ایران یک بار دیگر خبر رفتن شفیعی کدکنی را برای نویسنده همان وبلاگ تشریح کرد. انگار شفیعی کدکنی با تلفن از دوستانش خداحافظی می‌کرد. به هرحال آنقدر دست روی دست گذاشتیم و منتظر ماندیم تا بالاخره اتفاقی که نباید افتاد و شفیعی کدکنی به دعوت دانشگاه پریستون ترجیح داد زندگی‌اش را در آمریکا ادامه بدهد و در همان جا به تدریس بپردازد. او اولین استاد برجسته‌ای نیست که رفتن را به ماندن ترجیح داد؛ اما تا این لحظه آخرین نفر از نسل طلایی اساتید ایرانی است که بیشتر از این ماندن را تاب نیاورد. شاید هم از مهم‌ترین استاد دانشگاه‌های ایران به شمار بیاید که تاکنون ترک وطن کرده است. پنج‌شنبه گذشته شفیعی کدکنی آخرین لحظات تهران را با دوستان قدیمی‌اش مرتضی کاخی و محمد رضا حکیمی و خانواده‌اش گذراند. انگار دعوت دانشگاه پریستون یکساله است، ولی چون شفیعی گرین کارت دارد قصد کرده سال‌های بیشتری را در آمریکا بگذراند. جامعه دانشگاهی ایران یکی از علمی‌ترین چهره‌هایش را از دست داد. برای آنهایی که مثل مرتضی کاخی یک عمر را با شفیعی گذراندند این روزها، به تلخی زیتون‌های رودبار می‌گذرد. حتما تا چند وقت دیگر که دانشگاه‌ها پس از تعطیلات تابستانی کار خود را شروع کنند روزهای تلخ دانشجویان دانشگاه تهران هم آغاز می‌شود که ناگهان با صندلی خالی استادی روبه‌رو خواهند شد که یکسال و اندی پیش بارها روی آن نشسته بود و خداحافظی قیصر را اشک ریخته بود. مهرماه که بیاید تازه روزهای تلخ آغاز می‌شود و خیلی‌ها تنها می‌ایستند و زمزمه می‌کنند:
«به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم
«سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه‌ها، به باران، / برسان سلام ما را»

 

 

نرگس حسینی
۱۳شهریور

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

١٨ سال پیش من در یک شرکت سوئدى ولوو استخدام شدم. کار کردن در این شرکت تجربه جالبى براى من به وجود آورده است. اینجا هر پروژه‌اى حداقل ٢ سال طول می‌کشد تا نهایى شود، حتى اگر ایده ساده و واضحى باشد. این قانون اینجاست. جهانى شدن (globalization) باعث شده است که همه ما در جستجوى نتایج فورى و آنى باشیم. و این مشخصاً با حرکت کند سوئدی‌ها در تناقض است. آن‌ها معمولاً تعداد زیادى جلسه برگزار می‌کنند، بحث می‌کنند، بحث می‌کنند، بحث می‌کنند و خیلى به آرامى کارى را پیش می‌برند. ولى در انتها، این شیوه همیشه به نتایج بهترى می‌انجامد. به عبارت دیگر:
1- سوئد در حدود 450000 کیلومتر مربع وسعت دارد.
2- سوئد حدود 9 میلیون نفر جمعیت دارد.
٣- استکهلم، پایتخت سوئد که به پایتخت اسکاندیناوی نیز مشهور است حدود 78000 نفر جمعیت دارد.
4- ولوو، اسکانیا، ساب، الکترولوکس و اریکسون برخى از شرکت‌هاى تولیدى سوئد هستند.

اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکى از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمی‌داشت و به محل کار می‌برد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى. ما صبح‌ها زود به کارخانه می‌رسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک می‌کرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند ولوو با ماشین شخصى به سر کار می‌آمدند.

روز اول، من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: آیا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می‌کنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟

او در جواب گفت: براى این که ما زود می‌رسیم و وقت براى پیاده‌رفتن داریم. این جاها را باید براى کسانى بگذاریم که دیرتر می‌رسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیک‌تر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند. تو این طور فکر نمی‌کنی؟

میزان شرمندگى مرا خودتان حدس بزنید.

این روزها، جنبشى در اروپا راه افتاده به نام غذاى آهسته (Slow Food). این جنبش می‌گوید که مردم باید به آهستگى بخورند و بیاشامند، وقت کافى براى چشیدن غذایشان داشته باشند، و بدون هرگونه عجله و شتابى با افراد خانواده و دوستانشان وقت بگذرانند. غذاى آهسته در نقطه مقابل غذاى سریع (Fast Food) و الزاماتى که در سبک زندگى به همراه دارد قرار می‌گیرد. غذاى آهسته پایه جنبش بزرگترى است که توسط مجله بیزنس طرح شده و یک "اروپاى آهسته" نامیده شده است. این جنبش اساساً حس شتاب و دیوانگی به وجود آمده بر اثر نهضت جهانى شدن را زیر سوال می‌برد. نهضتى که کمیّت را جایگزین کیفیت در همه شئون زندگى ما کرده است.

مردم فرانسه با وجودى که ٣٥ ساعت در هفته کار می‌کنند امّا از آمریکائی‌ها و انگلیسی‌ها مولّدترند. آلمانی‌ها ساعت کار هفتگى را به 28/8 ساعت تقلیل داده‌اند و مشاهده کرده‌اند که بهره‌ورى و قدرت تولیدشان ٢٠ درصد افزایش یافته است. این گرایش به آهستگى و کند کردن جریان شتاب آلود زندگى، حتى نظر آمریکائی‌ها را هم جلب کرده است.

البته این گرایش به عدم شتاب، به معنى کمتر کار کردن یا بهره‌ورى کمتر نیست. بلکه به معنى انجام کارها با کیفیت، بهره‌ورى و کمال بیشتر، با توجه بیشتر به جزئیات و با استرس کمتر است. به معنى برقرارى مجدّد ارزش‌هاى خانوادگى و به دست آوردن زمان آزاد و فراغت بیشتر است. به معنى چسبیدن به حال در مقابل آینده نامعلوم و تعریف نشده است. به معنى بها دادن به یکى از اساسی‌ترین ارزش‌هاى انسانى یعنى ساده زندگى کردن است. هدف جنبش آهستگى، محیط‌هاى کارى کم تنش‌تر، شادتر و مولّدترى است که در آن‌، انسان‌ها از انجام دادن کارى که چگونگى انجام دادنش را به خوبى بلدند، لذت می‌برند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که توقف کنیم و درباره این که چگونه شرکت‌ها به تولید محصولاتى با کیفیت بهتر، در یک محیط آرامتر و بی‌شتاب و با بهره‌ورى بیشتر نیاز دارند، فکر کنیم.

بسیارى از ما زندگى خود را به دویدن در پشت سر زمان می‌گذرانیم امّا تنها هنگامى به آن می‌رسیم که بر اثر سکته قلبى یا در یک تصادف رانندگى به خاطر عجله براى سر وقت رسیدن به سر قرارى، بمیریم. بسیارى از ما آنقدر نگران و مضطرب زندگى خود در آینده هستیم که زندگى خود را در حال حاضر، یعنى تنها زمانى که واقعاً وجود دارد را فراموش می‌کنیم.

برای توجیه این مسئله به یک مثال خیلی عادی در ایران خودمون بسنده می کنیم. این عکس اشاره ای داره به نوع فاتحه دادن این بنده ی خدا بر سر مزار یکی از رفتگانش! در دنیای به سوی جهانی شدن یا همان مدرنیته یعنی اینقدر وقت کم است که حتی نمی توان برای چند دقیقه ای از روی مرکب پیاده شد و با آرامش ذکری گفت؟! البته در دنیای پر شتاب فعلی، سنت و اعتقادات هم دخیل است و موجب میشه در هر صورت ذکر را بخوانیم و رفتگانمون رو دست خالی تنها نگذاریم البته به هر طریق ممکن حتی با سرعت ADSL2 !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

همه ما در سراسر جهان، زمان برابرى در اختیار داریم. هیچکس بیشتر یا کمتر ندارد. تفاوت در این است که هر یک از ما با زمانى که در اختیار داریم چکار می‌کنیم. ما نیاز داریم که هر لحظه را زندگى کنیم. به گفته جان ‌لنون، خواننده معروف: زندگى آن چیزى است که براى تو اتفاق می‌افتد، در حالى که تو سرگرم برنامه‌ریزی‌هاى دیگرى هستى.

به شما بخاطر این که تا پایان این مطلب را خواندید تبریک می‌گوئیم. بسیارى هستند که براى هدر ندادن زمان از وسط مطلب آن را رها میکنند تا از قافله جهانى شدن عقب نمانند...

 

منبع :http://3rom.blogfa.com/post-208.aspx

 

 

نرگس حسینی
۰۹شهریور
سلام به اونی که نشناختمش!
خب من از کجا باید شما رو بشناسم؟
چه قولی؟
من کی قول دادم؟
بعدشم  .....  شما هم اگر مثل بنده ی حقیر دچار بروکراسی وحشتناک اداری میشدی بهت میگفتم حالت چطوره!
نرگس حسینی
۰۸شهریور
میخواستم مطلب بذارم ولی میرم بخوابم....   شاید اعتراضی به خودم و امروزم
نرگس حسینی
۰۸شهریور

www.ErrooorTM.CoM

دیشب جای هم خالی صحن آینه خیلی با صفا بود

نرگس حسینی
۰۸شهریور

پیر مردی بر قاطری بنشسته بود و از
بیابانی می گذشت . سالکی را بدید
که پیاده بود



پیر مرد گفت : ای مرد به کجا رهسپاری ؟


سالک گفت : به دهی که گویند مردمش خدا نشناسند و کینه و عداوت می ورزند                                و زنان خود را از ارث محروم میکنند


پیر مرد گفت : به خوب جایی می روی


سالک گفت : چرا ؟


پیر مرد گفت : من از مردم آن دیارم
و دیری است که چشم انتظارم تا کسی
بیاید و این مردم را هدایت کند

سالک گفت : پس آنچه گویند راست باشد ؟


پیر مرد گفت : تا راست چه باشد


سالک گفت : آن کلام که بر واقعیتی صدق کند


پیر مرد گفت : در آن دیار کسی را شناسی که در آنجا منزل کنی ؟


سالک گفت : نه


پیر مرد گفت : مردمانی چنین بد سیرت چگونه تو را میزبان باشند ؟


سالک گفت : ندانم

پیر مرد گفت : چندی میهمان ما باش .
باغی دارم و دیری است که با دخترم روزگار می گذرانم


سالک گفت : خداوند تو را عزت دهد
اما نیک آن است که به میانه مردمان
کج کردار روم و به کار خود رسم


پیر مرد گفت : ای کوکب هدایت شبی
در منزل ما بیتوته کن تا خودت را بازیابی و هم دیگران را بازسازی


سالک گفت : برای رسیدن شتاب دارم


پیر مرد گفت : نقل است
شیخی از آن رو که خلایق را زودتر
به جنت رساند آنان را
ترکه می زد تا هدایت شوند . ترسم که
تو نیز با مردم این دیار کج کردار آن کنی که شیخ کرد

سالک گفت : ندانم که مردم با ترکه به جنت بروند یا نه ؟


پیر مرد گفت : پس تامل کن تا تحمل نیز خود آید . خلایق با خدای خود
سرانجام به راه آیند

پیرمرد و سالک به باغ رسیدند . از
دروازه باغ که گذر کردند


سالک گفت : حقا که اینجا جنت زمین
است . آن چشمه و آن پرندگان به غایت
مسرت بخش اند


پیر مرد گفت : بر آن تخت بنشین تا
دخترم ما را میزبان باشد


دختر با شال و دستاری سبز آمد و
تنگی شربت
بیاورد و نزد میهمان بنهاد . سالک
در او خیره بماند و در لحظه دل
باخت . شب را آنجا بیتوته کرد و
سحرگاهان که به
قصد گزاردن نماز برخاست پیر مرد
گفت : با آن شتابی که برای هدایت
خلق داری
پندارم که امروز را رهسپاری


سالک گفت : اگر مجالی باشد امروز
را میهمان تو باشم


پیر مرد گفت : تامل در احوال
آدمیان راه نجات خلایق است .
اینگونه کن


سالک در باغ قدمی بزد و کنار چشمه
برفت . پرنده ها را نیک نگریست و
دختر او را
میزبان بود . طعامی لذیذ بدو داد و
گاه با او هم کلام شد . دختر از
احوال مردم
و دین خدا نیک آگاه بود و سالک از
او غرق در حیرت شد
. روز دگر سالک نماز گزارد
و در باغ قدم زد پیرمرد او را بدید
و گفت : لابد به اندیشه ای که
رهسپار رسالت
خود بشوی


سالک چندی به فکر فرو رفت و گفت :
عقل فرمان رفتن می دهد اما دل
اطاعت نکند


پیر مرد گفت : به فرمان دل روزی
دگر بمان تا کار عقل نیز سرانجام
گیرد


سالک روزی دگر بماند


پیر مرد گفت : لابد امروز خواهی
رفت , افسوس که ما را تنها خواهی
گذاشت


سالک گفت : ندانم خواهم رفت یا نه ,
اما عقل به سرانجام رسیده است . ای پیرمرد
من دلباخته دخترت هستم و
خواستگارش


پیر مرد گفت : با اینکه این هم
فرمان دل است اما بخر دانه پاسخ
گویم


سالک گفت : بر شنیدن بی تابم


پیر مرد گفت : دخترم را تزویج
خواهم کرد به شرطی


سالک گفت : هر چه باشد گر دن نهم


پیر مرد گفت : به ده بروی و آن
خلایق کج کردار را به راه راست
گردانی تا خدا
از تو و ما خشنود گردد


سالک گفت : این کار بسی دشوار باشد


پیر مرد گفت : آن گاه که تو را دیدم
این کار سهل می نمود


سالک گفت : آن زمان من رسالت خود
را انجام می دادم اگر خلایق به راه
راست می شدند , و اگر نشدند من کار خویشتن
را به تمام کرده بودم


پیر مرد گفت : پس تو را رسالتی
نبود و در پی کار خود بوده ای


سالک گفت : آری

پیر مرد گفت : اینک که با دل سخن
گویی کج کرداری را هدایت کن و باز
گرد آنگاه
دخترم از آن تو

سالک گفت : آن یک نفر را من بر
گزینم یا تو ؟

پیر مرد گفت : پیر مردی است ربا
خوار که در گذر دکان محقری دارد و
در میان
مردم کج کردار ,او شهره است


سالک گفت : پیرمردی که عمری بدین
صفت بوده و به گناه خود اصرار دارد
چگونه با دم سرد من راست گردد ؟


پیر مرد گفت : تو برای هدایت خلقی
می رفتی


سالک گفت : آن زمان رسم عاشقی نبود


پیر مرد گفت : نیک گفتی . اینک که
شرط عاشقی است برو به آن دیار و در
احوال مردم نیک نظر کن , می خواهم بدانم
جه دیده و چه شنیده ای ؟

سالک گفت : همان کنم که تو گویی

سالک رفت , به آن دیار که رسید از
مردی سراغ پیر مرد را گرفت


مرد گفت : این سوال را از کسی دیگر
مپرس


سالک گفت : چرا ؟


مرد گفت : دیری است که توبه کرده و
از خلایق حلالیت طلبیده و همه ثروت
خود را
به فقرا داده و با دخترش در باغی
روزگار می گذراند


سالک گفت : شنیده ام که مردم این
دیار کج کردارند

مرد گفت : تازه به این دیار آمده ام , آنچه تو گویی ندانم . خود در احوال مردم نظاره کن

سالک در احوال مردم بسیار نظاره کرد . هر آنکس که دید خوب دید و
هر آنچه دید زیبا . برگشت دست پیر مرد را بوسید


پیر مرد گفت : چه دیدی ؟


سالک گفت : خلایق سر به کار خود دارند و با خدای خود در عبادت


پیر مرد گفت:وقتی با دلی پر عشق در مردم بنگری
آنان را آنگونه ببینی که هستند نه آنگونه که خود خواهی

 

 

با سپاس از مهرناز گلچین فر .............................. و smsهای شبانه

نرگس حسینی
۰۶شهریور


رازی یکی از دانشمندان بزرگ ایرانی سده سوم هجری است.

نیمه دوم سده سوم (ه- ق) را جورج سارتون در تاریخ علم، هم بدین عنوان "عصر" محمدبن زکریای رازی (251- 313 ه ق) (865-925) نامیده است. عصر رازی دوره اولین جنبش نوزایی فرهنگی اسلامی به شمار می‌رود که در وسیع‌ترین محدوده زمانی خود فاصله میان سده‌های سوم و چهارم را در بر می‌گیرد. این دوره را که اوج "تمدن اسلام" دانسته‌اند، شاهد ظهور یک طبقه متوسط دولت مند و متنفذی بود که با برخورداری از اشتیاق و امکانات کسب دانش و موقع اجتماعی به پرورش و پراکنش فرهنگ کهن مدد رساند.

رازی یکی از بزرگترین آزاد اندیشان تمام دنیای اسلام نامید بوده است. وی بزرگترین پزشک دنیای اسلامی و یکی از بزرگترین پزشکان تمام زمانها بوده است. اما چیزی که باعث شد مسلمانان به شدت رازی را تکفیر کنند، دیدگاه های رازی در مورد ادیان بود. رازی هیچ آمیختگی و همگونی ای را در میان فلسفه و دین نمیدید. در دو کتاب روشنگرانه که یکی از آنها بعدا یکی از معروف ترین کتابهای کفر آمیز آزاد اندیشان اروپایی (سه دغلکار 1) را نیز بطور مستقیم تحت تاثر خود قرار داد، تنفر و ضدیت خود از ادیان مبتنی بر وحی را آشکار کرد. در اینجا دو نظریه بنیادی از این اثر را باز خواهیم گفت:

 

نرگس حسینی
۰۶شهریور
یکشنبه ساعت ۱۰:۳۰ ثبت نام ترم پاییز:

معمولا دانشگاه از سه چهار روز قبل ثبت نام اسم اساتید و روز امتحان اونهارو میزنه توی سایت و اطلاعیه های مرتبط و فرم تقسیط و فرم روال و هزار و یک پیوند دیگه.  اما امسال سنت شکنی کرده!  یعنی نه تنها اسم اساتید هنوز به طور کامل ارایه نشده بلکه روز هیچ امتحانی هم مشخص نیست!  بماند که اطلاعیه های مالی کاملا گنگ و روند سیستم بانکی عجیب به نظر میرسه!

توی اطلاعیه شماره n نوشتن برای تقسیط برید فلان جا بعد که میری میبینی اصلا اینجا کجاست ؟. من کیم؟. 

وخلاصه اوضاعیه.................

وقتی قراره ترم از اول مهر شروع بشه و وقتی دوستان فعال و کوشا مون در قسمت آموزش و کارشناسی گروه نمیتونند به این سرعت خودشونو به برنامه های سریع و یهویی دانشگاه برسونند آخه چرا ثبت نام رو اینقدر زود انجام میدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مگه بیمارید آخه اینقدر دانشجو رو با دهن روزه غذاب میدید؟!!!!!!!!!!!

یه سری از درسا اصلا موجودیتشون توی چارت هنوز اعلام نشده!

یه سری از اساتید بدون اینکه روحشون خبر داشته باشه کلا از درسای تخصصی شون حذف شدن!

این چه وضعشه.....................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

نرگس حسینی
۰۶شهریور
خبرنامه شماره ۵ مرکز معماری ایران اومده ولی هرکار میکنم نمیتونم بذارمش روی بلاگفا!

فعلا به همون فایلای دانلود اکتفا کنید تا ببینیم چی میشه!!!

نرگس حسینی
۰۱شهریور
فکر میکنم ۲-۳ سال پیش بود که توی نمایشگاه کتاب تهران برای اولین بار دیدمش

اشتباه نکنم انتشارات سوره مهر. همه چیزش خاص بود.  یک عالمه میخ شدم . نمیتوانستم همه شان را بخرم. چون پول ها را ذخیره کرده بودم برای کتاب های معماری.( که آخرش هم پیدا نکردم!) همیشه دلم میخواست آن کتابها بیشتر ادامه داشتند. تعداد کم صفخات گرچه مخاطب را خیلی سریع در حلقه ی خود میکشید ولی عطشش را نمیخواباند. عطشم خیلی زیاد شده بود. مدتی گذشت و عطشم بین کتابهای درسی و غیر درسی و این اواخر رویدادهای هفتگی و گاها تلخ جامعه خاک خورد. دیشب ولی وقتی ساعت نه با دلدرد شدید نشستم پای قاب جادو انگار همه ی آنها ، همه ی آن عطش و اشتیاق مثل یک زخم قدیمی سر باز کرد. ولع عجیبی تمام شریانهای منتهی به قلبم را پر کرد.... وقتی خیلی اهسته پایین صفحه نوشت ادامه دارد ... حالم حسابی گرفته شد ..........

خیلی خوب است فقط نمیشود وقتش را زیاد کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!

آخر من از اشتیاق میمیرم ............

اشتیاق برای نیمه ی پنهان ماه

نرگس حسینی
۰۱شهریور

راستی داستان این شلوار لی های جدید رو شنیدین ک ژشت جیبشون نوشته بسم الله الرحمن الرحیم!


"انگار چینی ها پس از کشتار ترک های مسلمان کشور خودشان، تصمیم گرفته اند به مقدسات مردم مسلمان ایران هم به موهن ترین شکل ممکن حمله کنند .

تا قبل از این Made In China حتی به تسبیح ها و جانمازهای ایرانیان رسیده بود و حالا کلمه "الله" و عبارت مقدس مسلمانان یعنی "بسم الله الرحمن الرحیم" را به قسمت پشت شلوارهای ایرانیان برده اند و عجب آنکه برخی مدعیان که پیشتر در اعتراض به عبارت کوکاکولای برعکس شده کفن پوش به خیابان ها می ریختند و در جهت تحریم کوکاکولا و نستله حرکت می کردند و هم در برابر کشتار مسلمانان چین سکوت کرده اند و هم در برابر این توهین آشکار.

این شلوارهای جین زنانه در فروشگاه های افسریه، حوالی خیابان های اول و دوم به قیمت 21 هزارتومان در حراجی به فروش می رسند......."


واقعا متاسفم!

 

برگرفته از قسمت نظرات. با تشکر از pa

نرگس حسینی
۰۱شهریور

طی سفر های استانی بنده فعلا در اراک به سر میبرم. و از همینجا آغاز ماه مبارک رمضان رو به دوستان تبریک میگم. مهمونی به همه خوش بگذره.

این مدته پیامک های ماه رمضونی به وفور میاد .... یکیشونو به طرز عجیبی دوست دارم. مخصوصا از وقتی فهمیدم توی آگهی های ترخیم هم ازش استفاده میکنن!!!!!!!!!!!!!

از عرش صدای ربنا می آید

آوای خوش خدا خدا می آید

فریاد که درهای بهشت باز کنید

مهمان خدا سوی خدا می آید

!!

البته امسال هرچی این کانال ها رو بالا پایین میکنم صدای ربنا از هیچکدومش پخش نمیشه................

نرگس حسینی