نیمه ی پنهان ماه
اشتباه نکنم انتشارات سوره مهر. همه چیزش خاص بود. یک عالمه میخ شدم . نمیتوانستم همه شان را بخرم. چون پول ها را ذخیره کرده بودم برای کتاب های معماری.( که آخرش هم پیدا نکردم!) همیشه دلم میخواست آن کتابها بیشتر ادامه داشتند. تعداد کم صفخات گرچه مخاطب را خیلی سریع در حلقه ی خود میکشید ولی عطشش را نمیخواباند. عطشم خیلی زیاد شده بود. مدتی گذشت و عطشم بین کتابهای درسی و غیر درسی و این اواخر رویدادهای هفتگی و گاها تلخ جامعه خاک خورد. دیشب ولی وقتی ساعت نه با دلدرد شدید نشستم پای قاب جادو انگار همه ی آنها ، همه ی آن عطش و اشتیاق مثل یک زخم قدیمی سر باز کرد. ولع عجیبی تمام شریانهای منتهی به قلبم را پر کرد.... وقتی خیلی اهسته پایین صفحه نوشت ادامه دارد ... حالم حسابی گرفته شد ..........
خیلی خوب است فقط نمیشود وقتش را زیاد کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!
آخر من از اشتیاق میمیرم ............
اشتیاق برای نیمه ی پنهان ماه
یادش بخیر...قصد نداری یه سر بیای سروی؟حالا اگر شد یه کامنت هم در جهت شاد نمودن دل ما بذاری نه مهندس؟