۲۰اسفند
روایت حیرانی
روایت آدم هایی ست از جنس
من و تو..
آدم هایی از جنس ما.. و
شاید در آغاز سرگردان در وادی بودن ها..
نه؛
نگو به بودنت فکر نمی
کنی.. به چطور بودنت.
وقتی برای خرید لباس ساعت
ها وقت صرف می کنی،
پس یعنی شکل ظاهری بودنت
برات مهمه.
وگرنه که... پولشو می
دادی یکی برات بخره.
خب وقتی قرار باشه فقط یه
چیزی بپوشی، دیگه چه فرقی می کنه؟؟!
یا مثلاً وقتی سال قبل از
کنکور،
خودتو هلاک کردی تا فلان
رشته ی فلان دانشگاه قبول شی،
حتّی اگر فقط بخاطر اون
برگه ی ترم آخر هم باشه،
بالاخره برات مهم بوده که
توی اون برگه نوشته باشن:
مدرک دکترای ...........
یا مهندسی ......................
خدایی اگه مهم نبوده که،
پس تو کلّا خیلی بیکاری
که 11 سال درس خوندی، سال12م هم ترکوندی تا بشینی روی صندلی این رشته تو این
دانشگاه!!!
اونم سالی که می تونستی
بهترین تفریحات رو داشته باشی و حال دنیا رو ببری.. !!!
شایدم مجبورت کردن!
اگه اینطوره که یعنی دیگه
خیلی با حالی!
چون حداقل یه عالمه ترم
دیگه باید به این زور و اجبار تن بدی!
اینجوری، یه ترم هم، شاید
اندازه یه عمر طول بکشه...
امّا حالا خدایی!
منم و تو و خدا و این چند
خط ..
خوب می دونم که توام،
مثل خیلی های دیگه،
وقتی هوا ابریه،
نگاهت می چسبه به آسمون...
بارها شده که مثل من،
دلت دنبال یه جای خلوت بگرده..
بی صدا و پر از همهمه ی
سکوت...
با یه آسمون باز و خطّ
افقی که تموم نمی شه..
حتماً توام مثل من شنیدی
یه جایی هست که تو اونجا،
فقط مال خودتی که تا
اینجا اومدی..
نمی دونم اینم شنیدی یا
نه..
امّا..
من شنیدم خیره شدن به
خاکی که آسمونش خیلی وسیعه،
بی تابی میاره..
یجورایی که روانت پاک می
شه..
جای دوری نیست انگار.
به نظر مختصات یه بیابون میاد..
شاید شبیه جایی که داریم
می ریم.
امّا من شنیدم اونایی سر
میذارن به بیابون که آروم و قرار ندارن ..
باید به قلبم سر بزنم..
شاید سرجاش نباشه..
تو هم نیم نگاهی بنداز به
قلبت،
شاید که...
روایت حیرانی
شاید روایت قلب هایی ست
در بی قراری،
قلب هایی که نیستند،
سرجایشان
نیستند
و عقل هایی که
عاشق پیشه اند..
"و قرار، در بی قراری ست..."
حیرانی نوشت ها،
توشه های آخرت یک دوست
صمیمی اند.
که برگهای دفتر
"روایت حیرانی" را پرکردند..
مصرع ، مصرع برایتان
میگذارمشان به تماشا و مقال..گفته بودحذف کنمحذف کردم.دلیلش ولیبه دلم ننشست.حالا که نیستمحیرانی نوشت ها رااز سر نوبخوانید.شایدچون محتوای کار برایم مهم بودمیگذارمش.محتوایی که به قول بعضی ها ضعیف است..بعضی هایی کهخودشان را در قله میبینند. و بقیه را ...لطفا از رخوت نظر ندادن بیایید بیرون.در ضمنمهرناز جانلطفا اینها را در صفحه فیس بوکت منتشر کن.و به من اطلاع بده.در نبود منهمه ی حیرانی نوشت هامنتشر میشود.