۱۷اسفند
کادوی جشن تولد..
پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۱۴ ب.ظ
حالا تو نگاه کن کار خدا راامشب که همه شان جمعند دور همامشب که دارند با ضریح جدید فریم های جدید میگیرندبیخ گوش حضرت ارباب اولین شب جمعه این ضریح جدیدجشن تولد توست.تو یعنی حال آدم را حسابی جا می آوری حاجی..!آخر خدا به یک نفرچند تا کادو میدهد.آن هم اینطوری..هر شب جمعه که بیخ گوش حضرت اربابی..وقتی میخواهی بپری که سرت را میدهی...چشمهات را هم که فقط ژیلا باید واگویه کند...جشن تولد 29 سالگی ت در بهشت هم که خورده به شب جمعه و مهمانی ارباب و ضریح جدید....این همه کادوی خوب را چطوری هضم میکنی؟!آدم برای یکی ش هم فک ش میچسبد زمین!..حاجی ...با تو ام...حاجی....حاج همت....یک لحظه نگاه کن!!!ببین..من شرمنده ام که برایت کادو ای ندارم..یعنی کادوی در خوری ندارم...آخر آدمی که هنوز سرش به تنش است توی بزم بی سر ها،چه کادو ای میتواند داشته باشد!؟!ولیبا پر رویی تماماز تویک خواهش دارم حاج همت...میشود توی جشن تولد 29 سالگی ات در بهشت،به من ، به ما،یک کادو بدهی...؟میشود؟نگاه ملتمس مرا ببین...میشود؟یعنی میشود به ارباب بگویی که پا در میانی کند که چشمانِ دل تنگ مایک بار دیگربه توفیق ِ نظر برسد...وای که اگر بشود...حاجی جان...بیخ گوش حضرت ارباب...و حضرت سقا...اگر اجابت نکنی ......جان من..یک نگاه..
چیز دیگه ای باید عنایت کنه...
تا اون نباشه،
پای من
حسابی گیره...
نمیفهمم
چرا
وقتی کسی میتونه بره
و همه ی حسشو سوغات بیاره،
دریغ میکنه؟
کاش باور داشت که وقتی روح ها پیوند میخورن،
دیگه فرقی نمیکنه که حتما جسم همراهی کنه،
یه کالبدهم که بره،
هردو رفتن...
کاش باور کنه