مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۱۸ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۹دی
حرف من همانست که بود..تا پایم نرسد به خاکباورم نمیشود..این سفربا همه ی سفرهایک فرق اساسی داردکه فقط من میدانم و کسی که کنار رگم زمزمه میکند..برای آنها دعا کنید که به سلامت برسند..برای من(ما) دعا کنید که عقل هامان بپرد..برای ما سلامت معنی دیگری دارد..
نرگس حسینی
۲۸دی
به قول سید جلالساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند... چه تلخ است قصه عادت...!با رفیقمهمیشه فکر میکنیماگر متوسلیان و صدربعد از این همه سالبرگردند...درباره ی ماچه فکر میکنند..درباره ی این سالها..محال است آدم هایی از جنس ماسیزده 59 را ببینندو به احمد متوسلیان و امام موسی صدرفکر نکنند..آخرشیک روزپرستوهای سینه اتاز سمت توکوچ میکنند..آن وقت واقعاپرستویی میشوی ..
نرگس حسینی
۲۶دی
به احتمال قوی تا چند روز آینده میرم سفرپس بهتر دیدم تا قبل از رفتن موضوع تاریخانه رو به یه جایی برسونم..و اما تاریخانه..."تاریخانه" رو اولین بار توی کلاس دکتر ثبوتی شنیدماسم یکی از قدیمی ترین مساجد ایران، در شهر دامغان.استاد تاریخانه رو اینطور معنی کرد کهتاریخانه از دو بخش "تاری" و "خانه" گرفته شده.."تاری" به معنای "خدا" و "خانه" هم که خانه است..یعنی اگر ترجمه اش کنیم میشه "خدای خانه"..( یا خدایخانه)بچه ها کلی با این تفسیر حال کردن که ایول! من بعد به جای واژه ی عربی و نامانوس "مسجد" میگیم "خدایخانه"...!!بعدها دیدم که توی طراحی بعضی دوستان در کلاس های ارشد،در طراحی فضای نیایشگاهی اسلامی، واژه ی "تاریخانه" و "خدایخانه" جایگزینن کلمه ی "مسجد" شده..اما حقیقت اینه که مسجد تاریخانه ی دامغان،قبل از دوره ی اسلامی،یه چهارطاقی بوده که به عنوان نیایشگاه زرتشتی ها استفاده میشده..به عبارت ساده تر ،تاریخانه ی دامغان قبلا آتشکده بوده..به اونجا، ناری خانه هم گفته میشده،به معنی خانه ی آتش.به مرور زمان، ناری خانه، به تاری خانه تغییر اسم داده....حالا اصلا بگیم که تاری به معنی خدا باشهو به هیچکدوم از این سیرهای تاریخی هم کاری نداشته باشیمو بگیم که بر اساس همین لغت ِ "تاری خانه"، ما باید به جای مسجد، در فارسی بگیم "خدای خانه"..یه سوال پیش میاد:آیا "خدای خانه" بار معنایی "مسجد" رو داره یا نه؟!خدای خانه یعنی خونه ی خدا.یعنی خدا نشسته اونجا!! و اونجا خونه شه..یعنی در نظر گرفتن جای ثابت برای خدا..چیزی که حتی در کعبه هم در نظر گرفته نمیشه!_ مشکل من توی ترجمه ی کلمه ی کعبه هم همینه!!! آخه چرا به کعبه میگیم خونه ی خدا، در حالی که کعبه یعنی جسم مکعب شکل، جسمی که تمام وجوهش چهار گوشه.. _کلمه ی خدای خانه بعد تصنعی برای خدا قائله..و به نوعی کاملا مشخص یه ریشه ی بت گرایانه به خداوند الصاق میکنه..در حالی که اسلام معتقده :خداوند ، نادیدنی و ناپیداست..جسم نداره ..آلله نور السماوات و الارض..نور نیازی به خانه ی برای جلوس نداره..این کلمه ناشی از تفکر معابد در زمان قبل از اسلام ه.. که برای خدایان شون، مکان و لباس و .. متصور بودند..در حالی که خداوند از این صفات مبراست..در عبارت "مسجد"ما چند چیز میبینیم..مسجد یعنی محل سجده کردن..یعنی جایی که تو مسجود رو نیایش میکنی..یعنی اشاره به فضایی که باید یک جسم انسانی پر ش کنه و مسجود ، روح اون فضاست نه جسم اون فضا......به نظر مناگر دوستان معمار منکمی با زبان اصلی واژه ارتباط برقرار کنند،چنین فجایعی رو شاهد نخواهیم بود..اساتید برجسته ی معماری،همیشهاین بنای ارزشمند رو "مسجد تاریخانه ی دامغان" معرفی میکنند..نه "خدایخانه ی دامغان"  !!خوبه که دوستان به این نکات لطیف و نغز توجه کنند..این پست طولانی شداز اینکه حوصله کردید سپاسگزارم..
نرگس حسینی
۲۴دی
مدام توی گوش من میخواند باید یک راه باز کنند از ایران برویم کربلا..مدام توی گوش من میخواند آدم اینطوری باید برود کربلا..پای پیاده..عاشق..همینطوری،با پای عشق..من فقط سکوت میکردم..لال میشوم این وقتها..مات میشوم این وقتها..میترکم از حسرت..رشک میورزم به آن مرد خادم ..کلمه هاش بوی اخلاص نمیداد ، خود اخلاص بود..میگفت:حسین،کشتی نجات است..ما را سوار کشتی هم نکنند ... ما به همین تخته های کشتی هم بچسبیم کافی ست..نجات می یابیم..تمام معادلات خادمی را توی ذهنم بهم ریخت..سپاسگزارم از وحید چاووش،که با یادداشت های یک پیاده اش،خاطره آقا مرتضی را توی ذهنم زنده کرد..و دل های ما را ،پیادهمسافر کربلا..کاش ما را اینطور بطلبد..
نرگس حسینی
۲۱دی
بعد از هر ترورحرف های امام میپیچد توی گوشم..بکشید ما را..ما زنده تر میشویم..کربلایی باشاز آنها که با مرگزنده میشوند..
نرگس حسینی
۲۰دی
آخرش هم بستری شد..دعا کنید برای حاج خانم ما..
نرگس حسینی
۲۰دی

#

روی تابلوی نظراتبرای پگاه و زهرا نوشته بود:خنک آن قمار بازی که بباخت آن چه بودش نبماند هیچش الا هوس قمار دیگر..چقدر باید بگذردتا بعضی حرف ها را بفهمی..
نرگس حسینی
۱۹دی
گرچه خیلی از طرف دوستان استقبالی برای تحلیل بحث خدایخانه ندیدمولیاز اونجایی که این بحث آغاز یک مجموعه بحثه ترجیح میدم یک بار دیگه مطرحش کنم...کی میدونه تاریخانه یعنی چی؟ چند روزه دیگه این بحث رو شروع میکنم..امیدوارم به جاهای خوبی برسیم...
نرگس حسینی
۱۵دی
گفته : اصلا حق نداری مریض شی!حسابی کارت دارم!!توی عمرم اینقدر پرتقال و لیمو شیرین نخورده بودم...فقط به خاطر تو..
نرگس حسینی
۱۴دی
کی میدونه تاریخانه یعنی چی؟
نرگس حسینی
۱۳دی
بعد از شش سالزنگ زده بودکه بگویددیشب خوابت را دیدم..رفته بودی پیش مادرت....بدون اینکه بفهمدبغضم را غورت دادم..مثل همیشه..
نرگس حسینی
۱۲دی
احساس میکنم مریض شدم..نه از اون مریضی ها که تو فکر کنی..از اونا که حضرت امام ره میگن چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم..توی هر دوره ای از زندگی ،آدم یه حالی دارهولی تو توی همه ی اون دوره هامیدونی با بنده ی بازیگوشتچطور حرف بزنی..بیمار این صفحه شدم..چون توش تو بودی..پ.ن: من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا.این آیه یعنی خدا بهترین هاشو برای من سوا کرده.پس عجله نکن!
نرگس حسینی
۱۱دی
بعضی حرف ها را باید از قلم بقیه خواند..اینهااز برکات دوستان خوب وبلاگی ست..
نرگس حسینی
۱۱دی
همه ی این روزهاهر چه میکشماز این است..از اینکه حواسم پرت است..مثل این دانش آموزهای ته کلاسحواسم به همه چیز هست الا به اصل کاری..الا به تو..سوره مبارکه الشرح آیه 8وَإِلىٰ رَبِّکَ فَارغَب ﴿۸﴾و به سوی پروردگارت توجّه کن!
نرگس حسینی
۱۰دی

#

بدترین چیز برای رفاقتآن نگاه کشدار توستوقتی دستم را از دردپس میکشم..تمام اعتراض هاتتا ته درد م میدود..و بعد..ادامه میدهیم..
نرگس حسینی
۰۹دی
دیشب یک مهمانی جالبی دعوت بودیم با جناب هم سر.چندتا از هم دوره ای های هم سر،با هم سران شان دعوت بودند.یکی از دوستان قدیمی ام را هم آنجا دیدم بعد از سالها....آخرهای مجلس بودکه زهرا خانم جان یک موضوعی را که من داشتم در خفا به آن فکر میکردم،در گوشم متذکر شد..و آن اینکه،"توجه کردی توی این جمع همه شاهدی هستند..!!"تقریبا همه ی جمع حاضر بچه هایی بودند که چند صباحی در مدرسه شاهد درس خوانده بودند..هم پسر ها..هم دختر ها..و این شد موضوع بحث ما از تهران تا کرج..این که چه میشود که میگوییم نسل بچه شاهدی ها..و این که این بچه شاهدی ها ، امروز دارند چطور تربیت میشوند....چیزی که ما- یعنی جمع دوستان قدیمی در شاهد-مدتهاست که به آن فکر میکنیم....مدارس شاهد در زمان مایک پایگاه شاخصِ استعداد پروری بود..اما امروز متاسفانه مدارس شاهد هم درگیر رقابت کودکانه ی آموزش اند......کاش میشدرابطه ی گسسته ی نسل های فارغ التحصیل شاهد رادوبارهبرقرار کرد..
نرگس حسینی
۰۶دی
خدا پدر آنهایی را که دیالوگهای قشنگ مینویسند، بیامرزد..برای استعمال صوتی.
نرگس حسینی
۰۵دی
پیشنهاد میکنمکسانی که حوصله ی خوندن پست های بلند رو ندارند،کلا از خوندن این پست صرف نظر کنند.....اما بعد...دلم نمیخواهد و قصد هم ندارم که طبق روال بعضی سخنرانان ، مخاطب را پخمه فرض کنم و هرچه که دلم خواست را آنطور بگویم که در نهایت مخاطب از شدت گیج شدن، فقط سر تکان بدهد که: بله.... حق با شماست...     و توی دلش بگوید: این یارو چی میگفت؟!!!!قصه این است که ما نسل سومی های انقلاب، از نسل اولی ها و نسل دومی ها، فقط و فقط، چندتا سوال داریم..ولله که اگر جواب ما را بدهند، و منصفانه جواب بدهند، و قانع مان کنند، سمعا و طاعتا گوش به فرمانشان میشویم..!و اگر نبود پاسخی در خور.....   بگذریم از آن قسمت..اول اینکهمگر خود شما آقایان و خانم های به ظن خودتان و خودشان، مسئول - که طی فرایند های تبلیغاتی(!!) گاها با عباراتی چون: مسئول، خادم، مدیر و ... معرفی میشوند.. -   در زمان انقلاب و حیات طیبه حضرت امام (ره) دقیقا چند سالتان بود؟ که حالا اگر قرار باشد یک نفر را برای یک پست نصب (!) کنید، حاضرید مجبور بشوید مدیران سی سال خدمتِ دعوت به همکاری را از بایگانی ذهنتان بیرون بکشید، ولی به یک جوانِ با انگیزه ی کار بلدِ پر شورِ اهل علم ، اعتماد نمیکنید..مگر امام (ره) به همین شما ، که جوان بودید و بی تجربه و سری داشتید پر غوغا اعتماد نکرد...؟!و مگر مولای شما و الگوی شما به ظن خودتان و در کلام خودتان ، حضرت روح الله نیست؟؟؟!!دوم اینکهمگر شما در همان زمان جوانی تان، که سراسر پر بود از التهابات انقلاب و جنگ تحمیلی و حضور منافقین در صفوف ملت، با زبان صریح، به بیان آرا مولا و امام خود نمیپرداختید..؟؟ مگر خود شما سری پر شور و شر نداشتید..؟؟  مگر خود شما اسم پیرو خط امام را نگذاشتید روی خودتان..؟؟ و مگر آرمان تان پیوستن به انقلاب جهانی حضرت صاحب (روحی له لفداه) نبود..؟؟  و برای تحقق این آرمان در برابر هر بی مبالاتی و دشمنی با همه ی توان نمی ایستادید..؟؟!!حالا شما را چه شده که حرف های ولی فقیه فقط در بخش اخبار ساعت 22:30 باید همراه با غذا میل شود و حتما یک لیوان آب هم رویش که مبادا حرف ها را نشخوار کرده چیز به درد بخوری دستگیرتان بشود...؟!!!حالا شما را چه شده که اگر جوانی بخواهد متن صریح سخنان ره بر را برای شما بازخوانی کند، سریع داد علم ولایت مداری تان را بر سرش میکوبید ، ولی در بزنگاه عمل ، با عملکرد ناشیانه و غیر مسئولانه تان به تمام آن کلمات ، هجا به هجا ، پشت میکنید..؟؟!!شما را چه شده که غایب بزرگ اداره های ما و مسئولین ما، امام غایب(روحی له لفداه) است؟؟!!  مگر همین شما نبودید که برای تحقق آرمان انقلاب جهانی حضرتش تمام دهه ی شصت را ، نفس زدید..؟؟!!کجا رفت آن آرمانخواهی و داغی و شور و شر انقلابی تان؟؟!!مگر امام (ره) نمیگفت انقلاب مرز نمیشناسد..؟!حالا که دنیا بی دار شده، شمایان خفته اید؟!چرا نیات تان را پاک نمیکنید..؟؟!!سوم اینکهبه قول آن بزرگوار: جنگ ، جنگ است و ما از جنگ نمیهراسیم..اما گویی شما نه باور دارید که امروز جنگ، جنگ فرهنگی ست و نه حتی کک تان میگزد..!مثال محترمانه اش این است که مثل کبک سرتان را کرده اید توی برف..   تازه اگر نگوییم بعضی از خودتان، سر در آخور دشمن دارید..!شما که فریاد ولایت مداری تان گوش موجودات ساکن نپتون را هم کر کرده...   پس کجاست آن ولایت مداری تان در عمل؟؟!!   چرا راندمان مجموعه هاتان ، تهی ست..؟؟!!دشمن از پلانگتون های دریای مازندران هم نمیگذرد و ما همچنان اندر خم کوچه ای هستیم که سالهاست توی طرح تفصیلی جدید مدینه ی فاضله بزرگراه شده...کلاه تان را و کلاه مان را قاضی کنیم..بین ما و آنچه ره بر میبیند سالها که قرنها ، فاصله است...   و  با این عمل ها راه به جایی نخواهیم برد..توی نماز جمعه ها گلو پاره میکنیم که : وای اگر حکم جهادم دهد.... ...    حالا که حکم ، حکم جهاد است..حالا که جنگ ، جنگ است..حالا که شب عملیات است..چه گُلی زده ایم به گوشه ی جمال ش......گُل که چه عرض کنم..  گِل شاید زده باشیم.......چهارم اینکهشما انقلاب را دیدیدشما جنگ را دیدیدشما مرگ را در یک قدمی تان حس کردیدشما عنایت خدا را ، و فضل خدا را با چشم هاتان دیدید و با سر انگشتانتان لمس کردیدشما غدیر را در قرن خود تجربه کردیدحجت بر شما تمام شد..وای بر شمااگر اهل یقین نباشید..چرا که خداوند حجت را بر شما تمام کرد..تصمیم با شماست..نخواهید که چون بنی اسرائیل ، سرگردان باشید...نخواهید..نخواهیم..اطاله کلام این پست،صرفاذیل تمام حرفهایی ستکه این مدتبه قول حضرت آرمندکلمه به کلمه اش را توی واجگاه نگه داشته ام که مبادا حتی یک مصوت خشک و خالی اش،از حفره چاه پر درد گلویم بیرون بپرد..گرچه این ها،تنها گوشه ی ناچیزی ست از آن همه کلمه های خاموش..و اگر نبود این دستورالعمل 52-23 که مدتی ست ما را به بازی گرفته،ولله که کلمه ای نمیگفتم......اگر سهم ما در این راهفقط پیر شدن به پایش باشدما تا آخر ، ایستاده ایم.
نرگس حسینی