مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۳۳ مطلب در خرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

۳۱خرداد
به دلایل مشخص و نا مشخص از بلاگفا میروم.

آدرس جدید من: http://mehrazahmn.mihanblog.com/

نرگس حسینی
۳۰خرداد
دیدیم این بلاگفا را دیگر نمیشود رویش حساب کرد این شد که جایمان را عوض کردیم.محله اش یک مقدارکی نا آشناست. ولی خب مث که صاحب خانه مان خوب است.آنجا که بودیم صاحب خانه مان حرکتی کرده بود تپ تپ درش را میبستند....از مشخصه های موجود زنده سازگاریست.پس اوضاع درست میشود انشاا... .
نرگس حسینی
۳۰خرداد
شب عفو است و محتاج دعایمزعمق دل دعایی کن برایماگر امشب به معشوقت رسیدیخدا را در میان اشک دیدیکمی هم نزد او یادی ز ما کنکمی هم جای ما او را صداکنبگو یا رب فلانی روسیاهستدو دستش خالی و غرق گناه استبگو یا رب تویی دریای جوشاندر این شب رحمتت بر وی بنوشان
نرگس حسینی
۳۰خرداد

شب عفو است و محتاج دعایم

زعمق دل دعایی کن برایم

اگر امشب به معشوقت رسیدی

خدا را در میان اشک دیدی

کمی هم نزد او یادی ز ما کن

کمی هم جای ما او را صداکن

بگو یا رب فلانی روسیاهست

دو دستش خالی و غرق گناه است

بگو یا رب تویی دریای جوشان

در این شب رحمتت بر وی بنوشان

نرگس حسینی
۲۹خرداد
این که میخوانید ترجمه ی یک مقاله است از آرون بتسکی که  استادم حضرت بهروز مرباغی آنرا ترجمه کرده اند.از وقتش گذشته ولی از حرفش نمیشود گذشت.دوسالانه یازدهم معماری ونیز، چنین عنوانی دارد: ! و همین اشاره ای است به یک حقیقت: معماری ساختمان نیست. ساختمان ها مصنوع هایی هستند و عمل ساختمان (سازی) است که منجر به به وجود آمدن چنین مصنوع هایی می شود، اما معماری چیز دیگری است! معماری یعنی اینکه ما چگونه فکر می کنیم، چگونه درباره ساختمان حرف می زنیم، چگونه آن را عرضه می کنیم و چگونه می سازیمش! این است معماری! به کلامی دیگر، معماری یعنی روش عرضه، شکل دهی و شاید پیشنهاد تغییراتی اساسی در محیط مصنوع انسان ساخته. در این معنی، کافی نیست که خود را از باران حفظ کنیم، اتاقی یا جعبه ای برای دفتر کارمان بسازیم، خود را در زمینه ای بگنجانیم که خود آن زمینه یا هر آن در حال تغییر است یا نهایتا به صورتی غیرواقع و مصنوعی منجمد شده است.     در حقیقت، ساختمان به تنهایی کافی نیست. اینها گورستان معماری اند، رسوبات آرزوهای متعالی اند برای دنیایی دیگر، دنیایی زیباتر و دنیایی گشوده بر ممکناتی فراتر از زندگی روزمره. به عبارتی دقیق تر، معماری آنی است که به ما این فرصت را خلق می کند که در این جهان در خانه خود باشیم! می تواند به این معنی هم باشد: تولید خانه، دفتر کار یا مکان های دیگری که ما در آنها زندگی می کنیم، کار می کنیم یا دور هم جمع می شویم. ولی این تولید، امروزه مواجه با کدها و آیین نامه هایی است که سبب می شود معمار نتواند بفهمد چه بلایی سر ساخته اش خواهد آمد؛ آیین نامه های مالی، ساختمانی، ایمنی، بهداشتی، رایانه ای و حتی آیین نامه و کدهای نما و سیما و رفتار بنا.     در شرایطی مجرد، مثل وقتی که ثروتمندی خانه ای می خواهد، یا صاحب موزه ای دنبال یک بنای هنرمندانه است، می شود فرصت هایی را یافت که معمار با حساسیت و احساس لازم، محیط را به گونه ای شکل دهد که در آن ما بدانیم در کجا هستیم! در همان حال، فضاهای افسانه ای هم ممکن است. اینها را می توانیم در سینما یا هنر ببینیم که منظری از فضاهای دیگر را به روی ما می گشایند. اینها را می توانیم در فضاهای کاملاتعریف شده که پیله اطراف ما را می سازند، قرار بدهیم، صرف نظر از اینکه فضاهای اختصاصی ما هستند یا عمومی، مثل هتل، کلوب، رستوران یا بوتیک هایی که فضاهای جمع شدن های ما هستند. می توانیم شاهد رشد و بالیدن اینها در اطراف خود، در منظرهای کاملاطراحی شده ای باشیم که دیگر آخرین فضاهای عمومی ما را تشکیل می دهند.         در خانه بودن    این تصویرها و فضاها شایسته دیده شدن هستند، نه فقط به این خاطر که زیبا هستند، بلکه بدین سبب که درگیر چالشی در طراحی هستیم که در آن ساختمان به تنهایی کافی نیست. وقتی شهرهای ما به تدریج تبدیل به توده و تسلسلی از مسکونی ها می شوند که منظر را قطع می کنند بی آنکه نه دغدغه طبیعت را داشته باشند و نه دغدغه یگانگی اجتماعی را، چگونه می توانیم معماری ای خلق کنیم که با منظر برخورد منطقی داشته باشد، رابطه با دنیا و با دیگران را تعریف کند و رخصت دهد در خانه خود باشیم و وصل باشیم به ساختار بزرگ تر اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی؟ چگونه می توانیم در خانه باشیم در دنیایی که در آن، تحرک مدام اشیا، مردم و اطلاعات مداوم تمام احساس های ناشی از هرنوع مکانی را خدشه دار می کند؟ درشرایطی که ساختمان هایی که در اختیارمان هستند تا در آنها زندگی کنیم و نقش مان را ایفا کنیم، به صورتی روزافزون حاصل ارتباطات و فناوری کامپیوتری است، چگونه می توانیم نظمی فیزیکی بسازیم که بتواند سکویی بشود که روی آن و در همنوایی با دیگران زندگی کنیم؟    شاید لازم است معماری را پیش از همه روشی بدانیم که برای ساختن لازم داریم یا برای ویران کردن. چگونه می توانیم فضاهایی بسازیم که حسی برانگیزد و احساس شود؟ می توانیم صحنه هایی صوری و لحظه هایی وهمی از یگانگی بسازیم؟ می توانیم نیروهایی را که معمولاماهیتی تکنولوژیکی دارند و زندگی روزانه ما را کنترل می کنند، به عرصه بکشانیم و خودمانی شان کنیم به نحوی که خود را در این دنیای مدرن در خانه احساس کنیم؟    برای این کار، چیزی که لازم است، شاید، عبارت است از فضای آرام و آهسته- نه فضای متوقف، نه مدینه فاضله و نه فضای بازار. شناسه ها و نماد هایی لازم داریم که ما را به شگفت آورد. پس نیازمند آزمون و تجربه هستیم- ساختارهای اندکی موقتی، اسکچ ها یا نقشه هایی ساده که به ما بگویند که چگونه از ساختمان ها و سدها عبور کنیم و معماری ای خلق کنیم که مسائل را حل نکند ولی آنها را نشان دهد، باز کند و تجزیه شان کند. نیازمند معماری ای هستیم که واقعیت را زیر سوال ببرد.        داستان رازآلود معماری    اینها هستند دغدغه یازدهمین دوسالانه ونیز؛ در پی جمع آوری و تشویق تجربه و آزمون ها در معماری بودن. این می تواند شکلی از ساخته ای نمونه وار باشد، تصویری از جهان های دیگر یا ساختن بلوک هایی از دنیای بهتر. این دوسالانه دنبال آن نیست ساختمان هایی را نشان دهد که وجود دارند و از بودنشان مفتخر هم هستند! قصد ارائه راه حل های انتزاعی برای مشکلات اجتماعی را هم ندارد اما می خواهد ببیند آیا معماری، با تجربه و آزمون دنیای واقعی، می تواند اشکال مشخصی از تصویرهای راهگشا ارائه کند.    طبعا، برای چنین تجربه هایی تکنولوژی می تواند مطرح باشد ولی تکنیک هایی هستند که در ورای دنیای مالوف معماری شکل یافته اند و می توانند در این تجربه کردن ها مورد استفاده قرار گیرند مثل هنر، معماری داخلی، فیلم، منظرسازی و اجرا. به کلامی دقیق تر، استفاده از کلاژ و تکه چسبانی، بازسازی و استفاده مجدد، ویران و بی شکل کردن، استفاده از اشکال روزمره، آرمانی یا ضدآرمانی، افشای زشتی، بی شکلی و تردیدها و ناخالصی ها نیز از ممکنات این تجربه هستند. در عالم واقع، جدا از روال توسعه سبک ها و وسوسه کمال فناوری، داستان رازآلودی از معماری وجود دارد که چنین نیروهایی را برای خلق معماری ای دیگرگونه به وجود می آورد و در بستر چنین سنتی است که دوسالانه یازدهم ونیز قرار دارد.     به مباحث اصلی اجتماع ما اشاره دارد. معماری ساختمان نیست. معماری باید فراتر از ساختمان ها برود، چون ساختمان به خودی خود کافی نیست. انباشت عظیم و وسیعی از منابع طبیعی وجود دارد که تطبیق آن با شرایط درحال تغییر مداوم زندگی مدرن بسیار مشکل است.     بسیاری از ساختمان ها زشت و بی مصرف و ضایع هستند. حال آنکه معماری زیبا است. می تواند ما را چنان در این جهان استقرار دهد که هیچ هنر دیگر نمی تواند. می تواند ما را در این واقعیت مدرن در خانه استقرار دهد. به ما می گوید که در این جهان مدرن، با ارزش ترین و فاخرترین پدیده عبارت است از فضا.
نرگس حسینی
۲۹خرداد
ما توی معماری یه دوستی داریم به اسم نویفرت.این نویفرت میگه یک "انسان " برای ایستادن در حالت عادی بین 60تا65سانت فضا نیاز داره (در عرض).همون نویفرت میگه اگر این "انسان " بخواد بشینه (بنشیند) بین 65 تا 80سانت فضا نیاز داره (بازم در عرض).باز میاد میگه اگه این "انسان " بخواد راحت باشه برای نشستن حدود یک متر مربّع باید بهش فضا بدیم (این یعنی ایول!!!).این جناب نویفرت یه جای دیگه در مورد عرض پله ها مینویسه: عرض پله ها باید بین 30 تا 35سانت باشه. 35سانت دیگه ته کف پله معمولی.حالا من میخوام یه سوال مطرح کنم.البته برای طرح سوال یکم زوده. هنوز طرح مساله کامل نشده!برای اقامه ی نماز هر "انسان " تقریبا نیاز به 80سانت فضای عرضی داره ، و یه چیزی حدود 80 تا 100سانت هم فضای طولی.حالا فضای طولیش هیچی. شما فضای عرضی شو توجه کن...آخه چطور ممکنه که یک  "انسان " - با ابعاد مطرح شده – روی یک کف پله ی 30-35سانتی بتونه نماز بخونه؟!؟!هر سجده که میره یه پاش میوفته پایین!ولی خب ... با همه ی این اوصاف این قضیه ممکنه.همین چیزاست که عالم علم رو بهم ریخته!اصلاً نویفرت غلط کرده!!!
نرگس حسینی
۲۹خرداد

این که میخوانید ترجمه ی یک مقاله است از آرون بتسکی که  استادم حضرت بهروز مرباغی آنرا ترجمه کرده اند.از وقتش گذشته ولی از حرفش نمیشود گذشت.



دوسالانه یازدهم معماری ونیز، چنین عنوانی دارد: ! و همین اشاره ای است به یک حقیقت: معماری ساختمان نیست. ساختمان ها مصنوع هایی هستند و عمل ساختمان (سازی) است که منجر به به وجود آمدن چنین مصنوع هایی می شود، اما معماری چیز دیگری است! معماری یعنی اینکه ما چگونه فکر می کنیم، چگونه درباره ساختمان حرف می زنیم، چگونه آن را عرضه می کنیم و چگونه می سازیمش! این است معماری! به کلامی دیگر، معماری یعنی روش عرضه، شکل دهی و شاید پیشنهاد تغییراتی اساسی در محیط مصنوع انسان ساخته. در این معنی، کافی نیست که خود را از باران حفظ کنیم، اتاقی یا جعبه ای برای دفتر کارمان بسازیم، خود را در زمینه ای بگنجانیم که خود آن زمینه یا هر آن در حال تغییر است یا نهایتا به صورتی غیرواقع و مصنوعی منجمد شده است. 
    در حقیقت، ساختمان به تنهایی کافی نیست. اینها گورستان معماری اند، رسوبات آرزوهای متعالی اند برای دنیایی دیگر، دنیایی زیباتر و دنیایی گشوده بر ممکناتی فراتر از زندگی روزمره. به عبارتی دقیق تر، معماری آنی است که به ما این فرصت را خلق می کند که در این جهان در خانه خود باشیم! می تواند به این معنی هم باشد: تولید خانه، دفتر کار یا مکان های دیگری که ما در آنها زندگی می کنیم، کار می کنیم یا دور هم جمع می شویم. ولی این تولید، امروزه مواجه با کدها و آیین نامه هایی است که سبب می شود معمار نتواند بفهمد چه بلایی سر ساخته اش خواهد آمد؛ آیین نامه های مالی، ساختمانی، ایمنی، بهداشتی، رایانه ای و حتی آیین نامه و کدهای نما و سیما و رفتار بنا. 
    در شرایطی مجرد، مثل وقتی که ثروتمندی خانه ای می خواهد، یا صاحب موزه ای دنبال یک بنای هنرمندانه است، می شود فرصت هایی را یافت که معمار با حساسیت و احساس لازم، محیط را به گونه ای شکل دهد که در آن ما بدانیم در کجا هستیم! در همان حال، فضاهای افسانه ای هم ممکن است. اینها را می توانیم در سینما یا هنر ببینیم که منظری از فضاهای دیگر را به روی ما می گشایند. اینها را می توانیم در فضاهای کاملاتعریف شده که پیله اطراف ما را می سازند، قرار بدهیم، صرف نظر از اینکه فضاهای اختصاصی ما هستند یا عمومی، مثل هتل، کلوب، رستوران یا بوتیک هایی که فضاهای جمع شدن های ما هستند. می توانیم شاهد رشد و بالیدن اینها در اطراف خود، در منظرهای کاملاطراحی شده ای باشیم که دیگر آخرین فضاهای عمومی ما را تشکیل می دهند. 
    
    در خانه بودن
    این تصویرها و فضاها شایسته دیده شدن هستند، نه فقط به این خاطر که زیبا هستند، بلکه بدین سبب که درگیر چالشی در طراحی هستیم که در آن ساختمان به تنهایی کافی نیست. وقتی شهرهای ما به تدریج تبدیل به توده و تسلسلی از مسکونی ها می شوند که منظر را قطع می کنند بی آنکه نه دغدغه طبیعت را داشته باشند و نه دغدغه یگانگی اجتماعی را، چگونه می توانیم معماری ای خلق کنیم که با منظر برخورد منطقی داشته باشد، رابطه با دنیا و با دیگران را تعریف کند و رخصت دهد در خانه خود باشیم و وصل باشیم به ساختار بزرگ تر اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی؟ چگونه می توانیم در خانه باشیم در دنیایی که در آن، تحرک مدام اشیا، مردم و اطلاعات مداوم تمام احساس های ناشی از هرنوع مکانی را خدشه دار می کند؟ درشرایطی که ساختمان هایی که در اختیارمان هستند تا در آنها زندگی کنیم و نقش مان را ایفا کنیم، به صورتی روزافزون حاصل ارتباطات و فناوری کامپیوتری است، چگونه می توانیم نظمی فیزیکی بسازیم که بتواند سکویی بشود که روی آن و در همنوایی با دیگران زندگی کنیم؟
    شاید لازم است معماری را پیش از همه روشی بدانیم که برای ساختن لازم داریم یا برای ویران کردن. چگونه می توانیم فضاهایی بسازیم که حسی برانگیزد و احساس شود؟ می توانیم صحنه هایی صوری و لحظه هایی وهمی از یگانگی بسازیم؟ می توانیم نیروهایی را که معمولاماهیتی تکنولوژیکی دارند و زندگی روزانه ما را کنترل می کنند، به عرصه بکشانیم و خودمانی شان کنیم به نحوی که خود را در این دنیای مدرن در خانه احساس کنیم؟
    برای این کار، چیزی که لازم است، شاید، عبارت است از فضای آرام و آهسته- نه فضای متوقف، نه مدینه فاضله و نه فضای بازار. شناسه ها و نماد هایی لازم داریم که ما را به شگفت آورد. پس نیازمند آزمون و تجربه هستیم- ساختارهای اندکی موقتی، اسکچ ها یا نقشه هایی ساده که به ما بگویند که چگونه از ساختمان ها و سدها عبور کنیم و معماری ای خلق کنیم که مسائل را حل نکند ولی آنها را نشان دهد، باز کند و تجزیه شان کند. نیازمند معماری ای هستیم که واقعیت را زیر سوال ببرد.
    
    داستان رازآلود معماری
    اینها هستند دغدغه یازدهمین دوسالانه ونیز؛ در پی جمع آوری و تشویق تجربه و آزمون ها در معماری بودن. این می تواند شکلی از ساخته ای نمونه وار باشد، تصویری از جهان های دیگر یا ساختن بلوک هایی از دنیای بهتر. این دوسالانه دنبال آن نیست ساختمان هایی را نشان دهد که وجود دارند و از بودنشان مفتخر هم هستند! قصد ارائه راه حل های انتزاعی برای مشکلات اجتماعی را هم ندارد اما می خواهد ببیند آیا معماری، با تجربه و آزمون دنیای واقعی، می تواند اشکال مشخصی از تصویرهای راهگشا ارائه کند.
    طبعا، برای چنین تجربه هایی تکنولوژی می تواند مطرح باشد ولی تکنیک هایی هستند که در ورای دنیای مالوف معماری شکل یافته اند و می توانند در این تجربه کردن ها مورد استفاده قرار گیرند مثل هنر، معماری داخلی، فیلم، منظرسازی و اجرا. به کلامی دقیق تر، استفاده از کلاژ و تکه چسبانی، بازسازی و استفاده مجدد، ویران و بی شکل کردن، استفاده از اشکال روزمره، آرمانی یا ضدآرمانی، افشای زشتی، بی شکلی و تردیدها و ناخالصی ها نیز از ممکنات این تجربه هستند. در عالم واقع، جدا از روال توسعه سبک ها و وسوسه کمال فناوری، داستان رازآلودی از معماری وجود دارد که چنین نیروهایی را برای خلق معماری ای دیگرگونه به وجود می آورد و در بستر چنین سنتی است که دوسالانه یازدهم ونیز قرار دارد.
     به مباحث اصلی اجتماع ما اشاره دارد. معماری ساختمان نیست. معماری باید فراتر از ساختمان ها برود، چون ساختمان به خودی خود کافی نیست. انباشت عظیم و وسیعی از منابع طبیعی وجود دارد که تطبیق آن با شرایط درحال تغییر مداوم زندگی مدرن بسیار مشکل است. 
    بسیاری از ساختمان ها زشت و بی مصرف و ضایع هستند. حال آنکه معماری زیبا است. می تواند ما را چنان در این جهان استقرار دهد که هیچ هنر دیگر نمی تواند. می تواند ما را در این واقعیت مدرن در خانه استقرار دهد. به ما می گوید که در این جهان مدرن، با ارزش ترین و فاخرترین پدیده عبارت است از فضا.

نرگس حسینی
۲۹خرداد

ما توی معماری یه دوستی داریم به اسم نویفرت.



این نویفرت میگه یک "انسان " برای ایستادن در حالت عادی بین 60تا65سانت فضا نیاز داره (در عرض).

همون نویفرت میگه اگر این "انسان " بخواد بشینه (بنشیند) بین 65 تا 80سانت فضا نیاز داره (بازم در عرض).

باز میاد میگه اگه این "انسان " بخواد راحت باشه برای نشستن حدود یک متر مربّع باید بهش فضا بدیم (این یعنی ایول!!!).

این جناب نویفرت یه جای دیگه در مورد عرض پله ها مینویسه: عرض پله ها باید بین 30 تا 35سانت باشه. 35سانت دیگه ته کف پله معمولی.

حالا من میخوام یه سوال مطرح کنم.

البته برای طرح سوال یکم زوده. هنوز طرح مساله کامل نشده!



برای اقامه ی نماز هر "انسان " تقریبا نیاز به 80سانت فضای عرضی داره ، و یه چیزی حدود 80 تا 100سانت هم فضای طولی.

حالا فضای طولیش هیچی. شما فضای عرضی شو توجه کن.

.

.

آخه چطور ممکنه که یک  "انسان " - با ابعاد مطرح شده روی یک کف پله ی 30-35سانتی بتونه نماز بخونه؟!؟!

هر سجده که میره یه پاش میوفته پایین!

ولی خب ... با همه ی این اوصاف این قضیه ممکنه.

همین چیزاست که عالم علم رو بهم ریخته!

اصلاً نویفرت غلط کرده!!!

نرگس حسینی
۲۴خرداد



پیشبینی کردم ایتالیا امشب پاراگوئه رو میزنه!

خدا به داد ایتالیا برسه!!!

بس که خوش شانسم!!

بد بختا هرچقدرم زور بزنن امشب میبازن!

تا الان که یک-هیچ عقبن!


پ ن : سمیه جان عوضش ، آلمان و فرانسه و ژاپن باختن چون من پیش بینی کرده بودم میبرند!!!

نرگس حسینی
۲۴خرداد
پیشبینی کردم ایتالیا امشب پاراگوئه رو میزنه!خدا به داد ایتالیا برسه!!!بس که خوش شانسم!!بد بختا هرچقدرم زور بزنن امشب میبازن!تا الان که یک-هیچ عقبن!پ ن : سمیه جان عوضش ، آلمان و فرانسه و ژاپن باختن چون من پیش بینی کرده بودم میبرند!!!
نرگس حسینی
۲۴خرداد
آره...جان تو.درست میگویی.آدمها به استراحت نیاز دارند.ولی استراحت به وقت.استراحت به جا.تفریح به جا.سنگ فرسایش که پیدا کرد هرقدر هم که به آن برسی جبرانش نمیشود.سوراخ شده.پکیده.هرچیزی وقتی دارد.ولی این یکی تقصیر من است.به هر حال هر روز باید چیز تازه ای یاد بگیرم...نگران نباش.خودم را میسازم...قصدم گلایه نبود.پس لبخند بزن.
نرگس حسینی
۲۴خرداد
خداحافظ اتاق شلوغ 402c ...خداحافظ صدای زنگدار ببعی های دشت...خداحافظ طعم خوش برنج سوخته...خداحافظ پرسه های ناگاه موبایلی در راهرو...خداحافظ دعواهای طولانی نوبت شست وشوی سرویس ها...طعم لبخندهای اینجا را ، مثل طعم غذاهای گاه شور و گاه بی نمک و گاه تند (!)همیشه به یاد خواهم داشت.و نگاه بلند دشت را که هر صبح از نو زاده می شد هماره در قاب چشمانم حفظ می کنم.دوست میدارمتان از دل.به دل نگیرید تمام آن اندک تلخی ها را .بر قله ها ببینمتان انشاا...  .
نرگس حسینی
۲۴خرداد
آره...

جان تو.

درست میگویی.

آدمها به استراحت نیاز دارند.

ولی استراحت به وقت.

استراحت به جا.

تفریح به جا.

سنگ فرسایش که پیدا کرد هرقدر هم که به آن برسی جبرانش نمیشود.

سوراخ شده.

پکیده.

هرچیزی وقتی دارد.


ولی این یکی تقصیر من است.

به هر حال هر روز باید چیز تازه ای یاد بگیرم.

.

.

نگران نباش.

خودم را میسازم.

.

.

قصدم گلایه نبود.

پس لبخند بزن.

نرگس حسینی
۲۴خرداد
خداحافظ اتاق شلوغ 402c ...


خداحافظ صدای زنگدار ببعی های دشت...

خداحافظ طعم خوش برنج سوخته...

خداحافظ پرسه های ناگاه موبایلی در راهرو...

خداحافظ دعواهای طولانی نوبت شست وشوی سرویس ها...

طعم لبخندهای اینجا را ، مثل طعم غذاهای گاه شور و گاه بی نمک و گاه تند (!)

همیشه به یاد خواهم داشت.

و نگاه بلند دشت را که هر صبح از نو زاده می شد هماره در قاب چشمانم حفظ می کنم.

دوست میدارمتان از دل.

به دل نگیرید تمام آن اندک تلخی ها را .


بر قله ها ببینمتان انشاا...  .






نرگس حسینی
۲۴خرداد
برای پگاه بزرگ و پایان نامه اش

تحلیل سایت

نرگس حسینی
۲۰خرداد
الآن اگه برسی این پروژه هم به انتها میرسه!

دارم از بی خوابی دچار شهادت میشم!

ولی خیلی هم چیز بدی از آب در نیومد.

راضی نیستم و شاکی م نیستم. این یعنی خیلی پیشرفت کردیم!!!

خدایی!!

جون من برس رهنما!

نرگس حسینی
۱۸خرداد
بچه که بودم جواد بهم میگفت "خر شانس" !

فکر میکردم داره فحش میده. البته خیلی هم مودب نبود ولی خب فحش چیزدار نبود!

باهاش قهر میکردم که چرا به من فحش میده.

بعدا بهم گفت: ابله! این یعنی خوش شانس. آخه خوش شانس مگه فحشه؟ اگه فحشه چرا توی تلویزیون میگن برنده ی خوش شانس...    و الخ.

حالا که یه ۱۷-۱۸سالی از اون روزا میگذره میبینم اون موقع باید بیشتر باهاش دعوا میکردم.

چون یا دروغ میگفت یا سرکارم میذاشت..

به قول یه بنده خدایی خونه ی پرش - خیلی بهش آوانس بدم - اشتباه میکرد!

آخه آدم بدشانس تر از من کی؟

دیشب اومدم برم از نورپردازی دوتا ساختمون عکس بگیرم برق منطقه به کل رفت!!!!!!

حتی یه ذره از شانس لوک به ما نرسیده!

نرگس حسینی
۱۸خرداد
اگر آمدی ای نازنین

برای من کمپوت بیاور

و جعبه ای مداد رنگی

که بشود با آن تمام دیوارهای خاکستری رانقاشی کرد.

.

.

.

پ ن:

به خود جنابعالی.

چشم.

در اولین فرصت خودمو معرفی میکنم که همه ی راحت شن!

شنبه اول وقت اداری خوبه ؟

نرگس حسینی
۱۷خرداد

#

فردا انشالله اون برگه مزخرف رو امضا میکنم و متعهد میشم گورمو از اون نقطه ی ییلاقی گم کنم!

دویست و خورده ای ریختم توی گلوی نامبارکشون که این امر محقق بشه انشالله!

یعنی اگه چیزی به عنوان بستن فایل و دادن مدرک نبود این دانشگاه آزاد چج.ر میخواست این همه پول بیزبون رو از ما بگیره!

فایلمو بستن....

.

.

دارم فقط به اون خاوره فکر میکنم که باید بگیرم!


نرگس حسینی
۱۶خرداد
خب !

باز هم به لطف اینترنت دزدی بنده به این دنیای مجازی متصل گشتم!!

مال خانه ترکیده!

باید بروم البرز حقش را بگذارم کف دستش!

مردک خالیبند مداد!

البته با مودم باید بروم که نگوید مودمتان خراب است!

خلاصه آقا جان طرفهای ما قحطی آمده!

گوگول هم تپ تپ ف ی ل ت ر میشود و بعد از از آن حالت مذکور خارج میشود!

.

.

.

بگذریم.

داشتم وسائلم را جمع میکردم که این هفته بروم خوابگاه را تحویل بدهم . دیدم ایول ما با یک خاور هم نمیتوانیم اینهمه خنزل پنزل را جمع کنیم. خلاصه که باید یک خانه برای این همه وسیله بخرم!!!


توی همان کاغذ پاره ها و جزوه مزوه ها یک سری کاغذ پیدا کردم ، روحم شاد شد!

گزارش از کلاس نقشه برداری ..

همان گزارش که آخرش علامت تشدید شد برای حذف کردن درس اوس جعفر قراخانی!

گزارش را دادم بچه های قدیمی خواندند پکیدند جمعی.!

یاد ایامی که در گلشن تئودولیتی داشتیم زنده شد!

وقت شد تایپ میکنم میگذارمش در انظار.

تا بعد. 

نرگس حسینی