مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۷ مطلب در تیر ۱۳۸۸ ثبت شده است

۱۱تیر

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان         هزار باده ناخورده در رگ تاک است

نرگس حسینی
۰۵تیر

و خداوند خدا ، هر شبانگاه ، بر بام آسمان ها بالا میآمد و با چشم چپ خویش ،جهان را مینگریست و قندیل پروین را بر می افروخت و جاده ی کهکشان را روشن میساخت و شمع هزاران ستاره را بر سقف شب می آویخت، تا در شب ببیند و نمی دید ، خشم می گرفت و بی تاب می شد و تیر های آتشین بر خیمه ی سیاه شب رها می کرد تا در آن بدرد و نمی درید و می جست و نمی یافت وسحر گاهان خسته و رنگ باخته ، سرد و نومید ، فرود می آمد و قطره درشت اشکی ، از افسوس ، بر دامن سحر می افشاند و میرفت و هیچ نمی گفت

رود ها در قلب دریاها پنهان می شدند و نسیم ها پیام عشق به هر سو می پراکندند ، و پرندگان در سراسر زمین ناله شوق بر میداشتند و جانوران هر نیمه ،با نیمه خویش بر زمین می خرامیدند و یاس ها عطر خوش دوست داشتن را در فضا می افشاندند و

اماخدا همچنان تنها ماند و مجهول ، و در ابدیت عظیم و بی پایان ملکوتش بی کس! و در آفرینش پهناورش بیگانه. ، می جست و نمی یافت

آفریده هایش او را نمی توانستند دید ، نمی توانستند فهمید، می پرستیدندش اما نمی شناختندش و خدا چشم به راه «آشنا » بود

پیکر تراش هنرمند و بزرگی که در میان انبوه مجسمه های گونه گونه اش غریب مانده است

در جمعیت چهره های سنگ وسرد ، تنها نفس می کشید

کسی «نمی خواست» کسی "نمی دید" ، کسی "عصیان نمی کرد" کسی عشق نمی ورزید،کسی نیازمند نبود، کسی درد نداشت

و...

خداوند خدا برای حرف هایش باز هم مخاطبی نیافت!

هیچ کس او را نمی شناخت، هیچ کس با او «انس» نمی توانست بست.

انسان را آفرید

و این، نخستین بهار خلقت بود

 

نرگس حسینی
۰۵تیر

برای نسل من که آن سالها را ندیده این جور سیرها خیلی جالب است. این عکسها همه از سایت آثار شهید بهشتی گرفته شده. آنجا عکسهای دیگری هم هست که خیلی جالب است. و البته بیشتر از عکسها ایدئولوژی شهید بهشتی ست که خیلی جالب است. توصیه میکنم بخوانید.

 

عکس شماره 1

دبستان سعدی واقع در اصفهان در سن نوجوانی

 

عکس شماره 1

قم مدرسه دین و دانش

 

عکس شماره 1

دفتر کار مرکز اسلامی هامبورگ 1344

 

عکس شماره 3

مسجد هامبورگ، ایراد خطبه نماز عید فطر، 1348

 

عکس شماره 4

مسجد هامبورگ، نماز عید فطر، 1348

 

عکس شماره 6

سمینار سازمان دانشجویان مسلمان در اروپا

 

عکس شماره 8

عکس شماره 7

فرودگاه هامبورگ (آلمان) هنگام بازرگشت به ایران خرداد ماه 1349

 

عکس شماره 1

اهواز، مکتب قرآن، 1350

 

عکس شماره 1

فردوگاه مهر آباد، استقبال از امام خمینی، 12 بهمن 1357 به همراه شهید مهدی عراقی و مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی

 

عکس شماره 2

حسینیه جماران، دیدار قضات قوه قضائیه با امام، 1359

 

عکس شماره 5

جماران، دیدار با آیت الله حائری شیرازی

 

عکس شماره 7

میز گرد تلویزیونی (آزادی، هرج و مرج و زورمداری) آیت الله بهشتی، حبیب الله پیمان ، مهدی فتاح پور، نورالدین کیانوری، 1360

 

عکس شماره 10

بحث آزاد، طرح لایحه قصاص سال 1359

 

عکس شماره 11

مجلس خبرگان، از راست، آقای حجتی کرمانی، آیت الله طالقانی ، آقای علی قائمی، شهید باهنر، آقای بنی صدر

 

عکس شماره 12

دادگستری، سال 59 یا 60 مصاحبه روزهای چهارشنبه

 

عکس شماره 15

عکس شماره 13

مجلس خبرگان

 

عکس شماره 18

سمینار بیمه در اقتصاد اسلامی در مدرسه عالی بیمه تهران 4 تا 6 تیر 1359

 

عکس شماره 19

مهمانهای حزب جمهوری در حزب

 

عکس شماره 20

شهید بهشتی در کنار شهید باهنر و آیت الله هاشمی رفسنجانی

 

عکس شماره 22

منزل دکتر روحانی سال 1359

 

عکس شماره 23

حیاط حزب

 

عکس شماره 24

جبهه جنگ( جنوب) در حال خوردن خوراک لوبیا

 

عکس شماره 25

دفتر استان تهران بعد از اردوی دانش آموزی

عکس شماره 29

دیوان عالی کشور - دفتر کار 1359

 

عکس شماره 30

سخنرانی با موضوع روحانیت در جمع مردم قم 1359

 

عکس شماره 34

دفتر دیوان عالی کشور دیدار با یکی از فرماندهان ارتش

 

عکس شماره 36

قم، فیضیه، نماز جمعه، 1359

 

عکس شماره 47

دفتر حزب جمهوری اسلامی

 

عکس شماره 38

دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، نماز آخر (یک ربع قبل از شهادت) هفتم تیر ماه 1360






اجتماع مردم در مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی پس از واقعه هفتم تیر1360





عزاداری مردم در مراسم تشییع جنازه شهیدان واقعه هفتم تیر 1360 ( انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی )





مراسم تشییع جنازه آیت الله بهشتی و سایر شهدای انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی

 

نرگس حسینی
۰۵تیر

بالاخره پس از مدتی بررسی حرکات مشکوک ننه جون و همچنین راهنمایی یکی از صاحبنظران دلسوز، به ماهیت اصلی این پیرزن غرب‌زده پی بردم و فهمیدم که اون پارچه بستن‌ها و بیرون رفتن‌هاش از کجا آب می‌خوره. در یک اقدام ضربتی اونو به یه بهونه‌ای کشوندم تو زیرزمین و در رو قفل کردم و بهش گفتم تا زمانی که نگه از کجاها خط می‌گیره نمی‌ذارم بیاد بیرون. خلاصه پس از دو روز حبس، این عنصر معلوم‌الحال تن به اعتراف داد. بخشی از اعترافاتش از قرار زیره:
اینجانب پس از نصیحت‌های فراوان برادر«نوه»، نسبت به اعمال زشت گذشته خود نادمم و اعتراف می‌کنم که تحت تاثیر یکسری جوسازی رسانه‌های غربی دست به اغتشاش زدم.
از کجاها دستور می‌گرفتی؟
- از بی‌بی‌ سی و سی ان ان
نحوه ارتباط شما با این دو شبکه چگونه بود؟
- خیلی صمیمی!
یعنی چه؟
- یعنی اینکه یکی‌شون از دوستامه که هر روز با هم می‌رفتیم شیر می‌خریدیم و صف نون وا می‌ایستادیم...
باز هم یعنی چی؟
- در واقع «بی‌بی‌سی» خلاصه شده بی‌بی جون سیمینه! و«سی ان ان» هم اسم رمز منه.«سی» یعنی تو و «ان ان»  هم مخفف ننه س، یعنی ننه جون تو!
چه دستوراتی می‌گرفتی؟
- یه روز که تو مغازه سبزی‌فروشی بودم همینجوری بی‌بی‌سی بهم گفت که اول برو رای بده و فرداش هم گفت چند تا اتوبوس آتیش بزن و شیشه مغازه‌ها رو بشکون. من هم همین کارو کردم.
جریان سی‌ان‌ان چیه؟
- شب‌ها یه کسی موسوم به «کریستین» می‌اومد تو خوابم و دستورات خرابکاری بهم می‌داد. زباله آتیش می‌زدم، سنگ پرت می‌کردم، یه بار هم خودمو زدم کشتم!
در آخر چه خواسته‌ای داری؟
- از همه کسانی که در این مدت محبتشون به این خس و خاشاک ناقابل کمک کردن که بفهمم چه موجود خودفروخته‌ای هستم کمال تشکر رو دارم و می‌خوام که هرچه سریع‌تر با من برخورد کنند.

همایون حسینیان/ اعتماد ملی

نرگس حسینی
۰۴تیر

سلام جناب رهنما
من فکر کنم مسیر فاضلاب دانشگاه قزوین این روزا فقط از روی برگه های امتحانی من رد میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
روز 25 /4/88 تحویل مکانیکی ساعت  9  !!!!!

البته اگر تا اون موقع بنده هنوز زنده باشم!!!

برام امشب دعا کن مهندس مثلا شب آرزوهاست!!

نرگس حسینی
۰۴تیر

امشب شب آرزوهاست!

اولین شب جمعه ماه رجب.

بچه که بودم وقتی بهم میگفتن آرزوت چیه بعد از اینکه میگفتم میخوام دکتر بشم  ،  چون شکمو بودم (و هستم!) میگقتم میخوام رئیس کارخونه پفک مینو بشم!!!!! اون موقع ها کارخونه مینو آخر آخر پفک بود!

بزرگتر که شدم دلم میخواست کنکور مکانیک قبول بشم! (که الحمدلله نشد..........)!!!!

ولی چند وقته یه آرزویی مث خوره افتاده به جونم ......

آرزوی من دیدن جمال صاحب این عکسه ........................

او خواهد آمد

 

آرزوی شما چیه؟؟؟

 

 

نرگس حسینی
۰۱تیر

 

 

 

 

 

 

از سالها پیش با دکتر شریعتی به واسطه تفکراتش و نوع قلمش و ارادت پدرم به او آشنا بودم. چمران را هم روایت فتحی ها و بعدتر دکترای فیزیک پلاسما می شناختم.

اما علاقه ام به سبک نوشته های شریعتی و نگاهی که او به دنیا داشت بیشتر بود. برای من شریعتی یک روشنفکر مسلمان آرمانی بود، و من او را آئینه ی تمام نمای مسلملن در زمان کنونی می دیدم. برای من شریعتی نیمچه پیامبری بود که در عصر مدرن برای بیدار کردن ذهن غفلت زده ی روشن فکران و دانشگاهیان و جوانان مبعوث شده بود.

اولین نوشته هایی که از شریعتی خواندم کویریاتش بود، و به جرأت می توانم بگویم بهترین نوشته هایی که از او خواندم همان کویریات بود. و بعد از آن بو که با دیگر آثارش چون "فاطمه، فاطمه است" ، "حج" ، "شهادت" و...... آشنا شدم. امّا هنوز و همیشه کویریات شریعتی طعمی دیگر دارد.

امّا چمران برایم مرد مبارزه بود. مرد سلاح و رزم و فتح. و البته مرد علم.

چمران را وقتی بهتر شناختم که فهمیدم با دکترای فیزیک پلاسما از امریکا به سراغ مجاهده و جنگ های چریکی رفته. و مدتی در لبنان و جبل عامل سپری کرده و چه زندگی پر حرارتی داشته. اینها را در خاطرات همسرش یافتم. همسر لبنانی اش که به جنگ میگفت : «ژنگ».....

چمران برایم بیشتر مرد جنگ و جهاد بود نه مرد قلم و اندیشه...    تا اینکه در بدو ورودم به دانشگاه هسته علمی بسیج کتاب دستنوشته های چمران را به رسم هدیه به ورودی های جدید می داد. – حتی یادم هست کتب را از همان جوانک ریشو گرفتم که چند سال بعد از روی اعلامیه ترحیمش فهمیدم نامش میرزایی است!-

کتاب اوّل به نظرم نیامد. ولی وقتی یک روز خوب وزاندازش کردم دیدم عنوان کتاب خیلی آشناست.

اوه !!! خدای من !!!!!!!    چرا یادم رفته بود؟!؟!؟!؟!

عنوان کتاب دقیقاّ مضمون یکی از نوشته های دکتر شریعتی در کتاب کویر بود. متنی که پاره ای از بودن من بود و هست.

 

در آغاز هیچ نبود

کلمه بود ،

و آن کلمه خدا بود...

 

وعنوان کتاب چمران این بود:

خدا بود و دیگر هیچ !

 

چه تشابه معنادار زیبایی!

مشعوف از این کشف بزرگ شروع کردم به مطالعه. و دریافتم این دو نفر چقدر از نظر روحی به هم نزدیک بوده اند!! نکاتی که هر دو اشاره میکنند انگشت اشاره به یک سو دارد. و هر دو به یک نگاه واحد رسیده اند.  وبعد برگشتم و دیدم این دو همدیگر را در زمان حیات میشناختند و با هم مکاتبه داشته اند. و حتی چمران کویریات شریعتی را ستوده است !

و بعد بیشتر گشتم و دیدم در دنیای متفکرین آنها که روح هاشان بیشتر به هم نزدیک است  فکرشان، راهشان و کلامشان هم به هم نزدیک است.

این دو نوشته شاید، مکمّل هم اند و شاید اصلاّ یکی هستند!!!

 

در ادامه بخشی از سرود آفرینش دکتر شریعتی و بخشی از دستنوشته ی خدا بود و دیگر هیچ دکتر چمران را می آورم. اگر قصد داشتید آنها را کامل بخوانید به کتابهایشان رجوع کنید. تضمین میکنم لذت خواهید برد

نرگس حسینی