پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم.
اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.
سیّد مرتضی آوینی
انشالله قبل از سفر سعی می کنم حتما این عکسها را بگذارم..
واقعا از روی همه ی اعضای خانواده - دوستان - آشنایان - اهالی محل - بچه های دانشکده - بچه های خوابگاه - انجمن اولیا و مربیان دوره ی ابتدایی م - معلم هام - اساتیدم - باقالی فروش سر گذر - از آقا ابراهیم سوپری سر خ دانشگاه - علی اورامان - جامعه ی روحانیت مبارز - جمعه ی روحانیت غیر مبارز - جمعیت هلال احمر - برو بچز 125 - بچه های سریال امیرکبیر اینا -
و خلاصه حاج آقا اینا - آقا شهرام اینا - علی سوپر - کلاه قرمزی و پسر خاله...
آقا من عذر میخوام خب...!!!!!
دست خودم نیست.
وقتی برف میاد یاد اون روز میفتم که بچه بودم.
اون روز که مدرسه مون ساعت 7:15صبح تعطیل شد.
یعنی اخبار اعلام کرد.
هوا سرد بود . برف هم اومده بود ولی نه اینقدر که به خاطرش مدرسه رو تعطیل کنند.
ولی یهو آقای بابان-یا شایدم حیاتی- اعلام کرد تعطیله آقا نرید مدرسه.
آیت الله گلپایگانی فوت کرده بودند.
آقا ما از خوشحالی تعطیلی مدرسه بال درآوردیم! کیف و کتاب و پرتاب کردیم به زباله دان موقت و رفتیم لم دادیم توی لحاف تشک..!
چون عمرا نمیرسیدم به موقع برسم مدرسه. تازه اون روز امتحان ریاضی ام داشتیم!
حالا چرا یاد این خاطره کردم!
آها..
برای اینکه سه شنبه 10 صبح ژوژمان طرح4 و بنده دارم خدا خدا میکنم کاش 2-3روز عقب بیفته!
اون روزم همین دعا رو کردم که یهو آیت الله گلپایگانی مردن فرمودند!
ولی خدایا ایندفعه انصافا بدون تلفات حاجت ما رو بده!
راستی من نمیدونم چرا شما می خواید حقیقت هلو کاست رو کتمان کنید, تو خودت تو جنگ جهانی بودی که فکر میکنی هیتلر یهودیارو نمی سوزونده ...؟
هولوکاست یه بازی سیاسیه که قراره من و شما رو مشغول کنه.
در ضمیمه ی حرکت های فرهنگی جدیدی که در زمینه ی دفاع مقدس انجام شده امید هست که یک جریانات خوبی رو ببینیم.
مثلا باغ موزه ی دفاع مقدس.
مثلا بعضی از این یادمان هایی که توی شهرها سر برآوردن.
مثلا رویکردهای جدید سایر هنرها به این مقوله. و به نظرم بارزترین نمودش در سینما و تئاتر است. و تئاتری بنام شب آفتابی و ستاره ی صبح(اگر اسمش را اشتباه نکرده باشم ) .
ولی با همه ی این توضیحات ... من هم راضی نیستم.
داریم پراکنده و سلیقه ای کار میکنیم.
آخرش زدم به دل شب برفی شهر.
و شهر با همه ی تناقضاتش ، با همه ی زیگیل هاش ، با همه ی نقطه های کور ش ، با همه ی گلوگاه های تنگش ، با همه ی تابلوهای تبلیغاتی زشتش ، با همه ی پیاده رو های پر چاله چوله ش ، با همه ی خیابونای حفاری شده و چهل تیکه اش ، با طرح تفصیلی افتضاحش ، ... باز هم هنوز زنده است و جاری ..
ولی من مدتیه راکدم..
جور در نمیاد.
.
.
.
بی خودی هی این شعر میاد توی دهنم... روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبش
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زنی را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شدست
در بیتهاش مجلس ماتم بپا شدست
در اوج روضه که خوب دلش را غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وفتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه هاست
شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست
بی اختیار شد، قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان بهر خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید
در خون کشید قافیه ها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید روی نیزه غروبی نمی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آمد و بعد از آن
پبشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از ان
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچکس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس
حمید رضا برقعی
سود سود. (ع اِمص ) مهتری . داوری . (ناظم الاطباء). مهتری . (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) ج ِ اسود به معنی سیاه . (غیاث ) (آنندراج ) :
تا بزاید در جهان جان وجود
بس نماید اختلاف بیض و سود.
سود سود. (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح کیمیا) اکسید سدیوم که حاصل میشود از خاکستر نباتات بحری . (ناظم الاطباء).
سود سود. (مص مرخم ، اِمص ) آسودن . زندگی کردن . مخفف آسود : من نیارم در جهان بی آب سودزآنکه زاد و بود من در آب بود.عطار(منطق الطیر).
سود سود. (ع مص ) مهتر شدن . (منتهی الارب ). مهتر گردیدن . (از ناظم الاطباء).
- ایام السود ؛ روزگار بدبختی و نامساعدی ومنحوس . (ناظم الاطباء).
- سودالاکباد ؛ دشمنان . (ناظم الاطباء).
- سودالبطون ؛ لاغر. (ناظم الاطباء).
سود سود. [ س َ ] (ع اِ) روی کوه هموار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سطح هموار و مستوی از کنار کوه . (ناظم الاطباء). || سنگریزه های سیاه ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) خوردن آب که بر آن سواد بود. (آنندراج ). خوردن آبی را که زرد شده باشد. (ناظم الاطباء).
سود سود. [ س َ وَ ] (اِ) سبد و آن ظرفی است که از چوبهای باریک و نرم بافند. (برهان ). سبد. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ).
این رو از سایت حضرت دکتر معین گرفتم.
من باب بحث sms ی ای که چند روز است کش پیدا کرده.
سود
[ په . ] (اِ.) 1 - فایده ، نفع . 2 - ربح . 3 - حاصل ، محصول . 4 - فتح ، پیروزی .
شما درست میگی.
یعنی اون روز که گفتی حالیم نشد.
فکر کردم از سر عصبانیت و کلافگی میگی.
همون روز که عینک تو گرفته بودی دستت و هی باهاش بازی بازی میکردی و کلافه بودی از موبایلت که هی احضارت میکرد و قیافه ات عین آدمای توی دیوار رفته بود.
همون روز که یه عالمه پارچه ی سیاه و زرد و قرمز ریخته بودن جلوی بچه های گروه که برید غرفه تونو با همین پرچم پاره ها تزیین کنید و تو مدام حرص میخوردی که هیشکی به حرفت گوش نمیده و ساز خودشو کوک میکنه.
همون روز که رفتیم با هم بوفه ی دانشگاه و یه نسکافه ی گرم زدیم به بدن و با کیک خرسی یه عکس یادگاری انداختیم که فعلا اون عکس بهترین عکسیه که ازت موجوده!!
همون روز که تو راه برگشت یه گونی چی توز خریدیم برای بچه های گروه که یه وقت از گرسنگی و فشار آوردن به مخشون تلف نشن.
همون روز که توی راه رفیق قدیمی مو دیدم که داشت عین بید میلرزید و من بی تفاوت با یه سلام علیک معمولی از کنارش رد شدم و تو از این ابتکار من در معاشرت یه کم جا خوردی و من برات عوض همه ی سوالایی که توی ذهنت بود و همه ی حرفایی که دلم میخواست بگم ولی قول داده بودم دیگه راجع بهش حرف نزنم فقط یه مصرع شعر روونه کردم بهت که شعرش هنوز نوک زبونمه!
اگه یادت نیومد دیگه مجبورم برم سر اصل مطلب.
همون روز که استاد بهت زنگ زد و گفت توی جایزه معمار نفر اول شده.و تو اگه زحمتی نیست 20 کیلو کیک بگیر بیار با بچه ها جشن بگیریم..
و تو بیشتر از اینکه برای اونهمه وقتی که با متین صرف گشتن دنبال کیک کرده بودید کفری باشی از این لجت گرفته بود که چرا اسمتو مث توپ فوتبال ول داده وسط دهنش!
با یه حرص خاصی که تهش یه جور دلنشینی میخندیدی گفتی : آخه کشمشم چمبه داره!
.
.
آره مهندس تو درست گفتی.
من نفهمیدم.
کشمشم چمبه داره.
یعنی من فکر میکردم این فقط یه اصطلاحه.
ولی امروز فهمیدم که تو اون روز چی فهمیده بودی.
تا امروز حالیم نشده بود.
امروز حالیم شد که مجبور شدم 5کیلو کشمش و به خاطر چمبه اش پاک کنم و عین 4ساعتشو به این جمله ی تو فکر کنم که کشمشم چمبه داره...
راست هم میگه بنده ی خدا.
مثلا توی یه بخشی سوال داده تاثیر اسلام بر معماری ایران چی بود؟ در صورتی که تمام جلسه درباره ی تاثیر معماری ایران بر فضاهای بعد از اسلام توضیح داده! فایل صوتی تمام جلسات هم موجوده میتونید برید گوش کنید.
یعنی تو باید استدلال کنی که توی همه ی این مدتی که معماری ایران داره در قالب اسلام خودنمایی میکنه ، معمار ایرانی چطور داره سطح نگرش و تفکر خودش رو تغییر میده. یه سیر تاریخی رو دنبال کنی ببینی از بعد از معابد و آتشکده ها تا ساخت مسجد امام اصفهان این معمار چه خط فکری رو دنبال کرده. چون چیزی که کاملا مشهوده اسلام یه ایدئولوژیه ، نه یه تکنولوژی!
و تکنولوژی ای که توی دوره ی اسلامی معماری ایران استفاده میشده همون تکنولوژی ساخت تالار آپادانا و چهار ایوان بوده. که به مرور که یه مدت حذف شده بود میاد و جایگاه خودشو پیدا میکنه.
یه جورایی اسلام اومده ایدئولوژی تعریف کرده برای اون تکنولوژی !
حالا میتونه این جواب من درست باشه میتونه غلط باشه!
در ضمن جناب رهنما من منظور شما رو "ف" متوجه نشدم!!!!!!!!!!
و اونم اینه که :
غلط کردی با استاد با سواد کلاس برداشتی!! میخواستی باسواد شی کتاب میخوندی با رییسی کلاس برداشتنت چی بود!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
امشب شب امتحان مبانی نظری دکتر رییسی!
امشب شب احیاست....
این روزا توی گوش من یه صدایی مدام داره از سنت-مدرنیته-و پست مدرنیته میگه.
البته من توی این مدت بیکار ننشستم. علاوه بر نگاهی که جناب دکتر رئیسی سر کلاس مطرح میکنند به نگرشهای دیگه ای هم که در این باب هست نگاهانداختم.
یکیش رو در ادامه ی مطلب میذارم.
حاصل نگرش فکری جناب دکتر رحیم پور.