۱۶بهمن
امشب پشت پنجره ی اتاق مادر بزرگ برف می بارد
جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۸۸، ۰۸:۳۴ ب.ظ
هرچه کردم نشد.
آخرش زدم به دل شب برفی شهر.
و شهر با همه ی تناقضاتش ، با همه ی زیگیل هاش ، با همه ی نقطه های کور ش ، با همه ی گلوگاه های تنگش ، با همه ی تابلوهای تبلیغاتی زشتش ، با همه ی پیاده رو های پر چاله چوله ش ، با همه ی خیابونای حفاری شده و چهل تیکه اش ، با طرح تفصیلی افتضاحش ، ... باز هم هنوز زنده است و جاری ..
ولی من مدتیه راکدم..
جور در نمیاد.
.
.
.
بی خودی هی این شعر میاد توی دهنم... روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبش
۸۸/۱۱/۱۶