مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۳۲ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۵آبان
گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هستباشد محل نده قسم مرتضی که هستوقتی قسم به معجر زینب قبول نیستچادر نماز حضرت خیر النسا که هستیک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنمبیرون مکن مرا تو از این خانه جا که هستاز درد گریه تکیه نده سر به نیزه اتزینب نمرده شانه دار الشفا که هستقربانیان خواهر خود را قبول کنگیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هستگفتی که زن جهاد ندارد برو برولفظ«برو»چه داشت برادر؟بیا که هستخون را بیا به دست دو قربانی ام بکشتو خون مکش به دست عزیزم حنا که هستگفتی مجال خدمتشان بعد از این دهماز سر مرا تو باز مکن کربلا که هستگفتی که بی تو سر نکنم خوب!نمی کنمبعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست
نرگس حسینی
۱۵آبان
به آنکه طناب دور گردنش می انداخت، به آنکه به اسیری او را سوار اسب میکرد،به مردی که تازیانه بالا برده بود تا تنش را سیاه کند، به مردمی که ایستاده بودند به تماشا،به هر کسی که آنجا بود التماس میکرد:« به حسین بگویید مسلم گفت نیا! مسلم گفت نیا.»به زنی که دلش رحم آمده بود و آبش داده بود،به رهگذرانی که نمیشناخت، حتی به بچه ها میگفت.شمشیر بالا برده بودند گردنش را بزنند، به مردمی که پائین دارالاماره منتظر ایستاده بودند سرش بیفتد پائینالتماس میکرد:« یکی را روانه کنید به حسین بگوید که نیا!»2. مسلم بن عقیل
نرگس حسینی
۱۵آبان
دارم مبحث مساجد جامع را میخوانم در شهرسازی دوره اسلامی.مسجد جامع جایی ست که مهمترین اتفاقات شهر در آن رخ میداده.مسجد جامع قلب شهر است..ولی برای ورود به مسجد جامع باید از مدخل ورودی آن گذشت.و مدخل ورودی چه خصوصیاتی دارد..مدخل معمولا یک هشتی ست که از دو طرف به حیاط راه دارد.بین این دو ورودی یک دیوار استکه این دیوار شرایط منحصر به فردی دارد..این دیوار پر و خالی ست..یعنی نور از آن رد میشود.و فرد میتوند قبل از ورود کامل به فضای مسجد نمایی از حیاط آن را ببیند..هشتی مسجد به لطف این دیوار تبدیل به یک فضای بینابین میشود..فرد نه کاملا درون مسجد است و نه بیرون..داشتم فکر میکردم به بدن..به قلب..به اینکه اگر بخواهی وارد قلب بشویجایی که حرم خداست،بهتر است چنین فضای بینابینی داشته باشی..
نرگس حسینی
۱۴آبان
نرگس حسینی
۱۴آبان
امام آمدند دم خیمه اش. دنبالش فرستاده بودند و نیامده بود.به فرستاده گفته بود به آقا بگو عذر دارم نمی آیم. امام دلشان رضا نشدو خودشان آمدند صدایش کنند.گفت: « آماده ی مرگ نیستم آقا! اسب قیمتی ام مال شما»نگاهی کردند که از شرم لال شد: « اسب ات را نمیخواهیم.»چشم از او گرفتند خیره شدند به خاک:« از اینجا دور شو که فریاد غربت ما را نشنوی.که اگر بشنوی و نیایی...»سوار اسب قیمتی اش به تاخت رفت و دور شد.1. عبید الله بن حر
نرگس حسینی
۱۳آبان
پای نامه صد و چهل هزار امضا بود. نوشته بود: « بشتاب. ما چشم به راه تو هستیم.»نوشته بود: « برای آمدنت آماده ایم و دیگر با والیان شهر نماز نمیخوانیم.»نوشته بود: « میوه ها رسیده و باغ ها سبز شده. منتظرت هستیم.»نامه در دستهایش، وسط بیابان روبروی سپاهی که راهش را بسته بودندایستاد: « کسی را کشته ام خونش را بخواهید؟ مالی را برده ام؟ کسی را زخمی کرده ام؟»بی دلیل هلهله کردند. گفت: « مردم کوفه مرا دعوت کرده اند. این نامه ها...»صداهای بی معنی و نامفهوم درآوردند تا صدایش نرسد.جلوتر آمد تا صورتهایشان را ببیند و ناگهان ساکت شد:« شبث بن ربعی؟! حجار بن ابجر؟! قیس بن اشعث؟!»اسم ها همان اسم های پای نامه بود.
نرگس حسینی
۱۲آبان
داشتیم دنبال وسایلمان توی یک جای مگو میگشتیمکه یکهواین بسته آمد توی دستم.چندتایی ش را با اجازه ی صاحب خانه برداشتم و شد روزی محرم امسال من و شما..مجلس تنهاییچند روضه ی خیلی کوچک استبه همت سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و فرهنگسرای خانواده.به قلم فاطمه شهیدیتصویر میثم موسویو گرافیک شاپور حاتمی.باشد که حضرت ارباب بپذیرد..
نرگس حسینی
۱۱آبان
آنچه می خوانید گزیده ای است از فیلمنامه ی زیبای « روز واقعه »نوشته ی « بهرام بیضائی » ، که فیلم آن را بارها از تلویزیون دیده اید .عبدالله جوانی است نصرانی که تازه مسلمان شده ، و در روز عروسی با راحله صدای یکی را می شنود که دیگران نمی شنوند .دهنه دار           [...]تو حسین ِ علی را چه می دانی ؟عبدالله              او پیشوای راحله است ، و همینم بس !دهنه دار           آه آری ، هنوزم این سخن در گوش است که فرمود ما برایبرداشتن بند آمدیم نه بند نهادن .سرداری از فاتحان ایران بر جمل می خندید ؛ و حسین ِ علیاو را به فریاد گفت بر تو باید گریست که جای جنگ با ستمبه جای ستمگر نشسته ای !عبدالله              [ گُم در اندیشه ] از او بسیار می گویند ؛ و آن ها که می گویند                       چرا خود چون او نیستند ؟. . .صدای یکی       [ مویان ] در وادی وحشت ، فردا مسیح بر صلیب می رود !عبدالله از جا کنده می شود –عبدالله              این چه کنایه است با من ؟زید                    جوان با تو کسی کنایه نگفت .عبدالله              یکی از شما نبود که حرفی از صلیب گفت ؟سینی بزرگ خرما و مویز و رطب می گردد . راحله نگران . تصویر پیرمرد –پیرمرد               در کوفه مرگ ارزان است . آری ؛ در کوفه مرگ رایگان می بخشند !دیگری              چگونه می توان راه کوفه بر وی بست ؟جوان بی تاب     در کوفه چنانش راه می بندند که بپرسی چگونه باید گشود !. . .یک مهمان         وای اگر دیگرش نبینیم و ندانیم برای چه رفت .. . .مهمان بی تاب   [ از جا کنده می شود ] ننگ است ! ما در خانه ی یاران راحت نشسته ایم و او در چندراهه ی غریبِ بیابان می نگرد !* * *
نرگس حسینی
۰۸آبان
نه صبر هست ما رانه دلنه تاب هجرانماییم و نیمه جانیآن همبه لب رسیده..این بیت راسال نودایام راهیاناز پیش تولیدتا بهار سال بعدشروزی هزار دفعهتکرار میکردم..حالایکهودلمهوایش را کرد..درستامشب،که دنیاتنگشده..و دارددیوارهایش رااز همه ی جهات جغرافیایی اشبه قلبمنزدیک تر میکند..تاتنگ تر شودحومه ی فضای تنفس م.....شنیده بودیممیت روی زمین نمیماند.ولیاین بندگان خدااز فردای عید قربانماندند روی زمین..تا دیروز که بالاخره دفن شدند....برای پدر و مادرشانفقط صبر دعا میکنم..دل مهوای روضه کرده..
نرگس حسینی