۳۱ارديبهشت
خدا رحمت کند!مادر بزرگی داشتم که سید بود وخیلی شوخ و شنگ.دختر آسد محمود بود؛ شیخ ده شان در تفرش.کرامت ها داشت این آسد محمود..مادر بزرگ م را ، مامان جون صدا میزدیم.جد مامان جون، امام موسی کاظم علیه السلام بود،ولی همیشه میگفتمن با این امام جوادعلیه السلام بیشتر حال میکنم.اصلا آدم فکر که میکند این امام چقدر جوان است و خوش تیپ ، کیف میکند..!اکثر توسل هایش را به امام جواد علیه السلام میکرد.هر روز صبح که پا میشد، یک سلام مشتی رو به قبله میداد به امام جواد علیه السلام و بعد روزش شروع میشد.همه ی عشق ش این بود که راه کربلا باز بشود ، پرچم کاروان را بگیرد دستش و یک نظر کاظمین را ببیند..آخرش هم اجل مهلتش نداد.چند ماه بعد از فوت شراه کربلا باز شد..