مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۸مرداد
رسم " خوب " ها همین استحرف آمدنشان شادت می کندو ماندنشان...با دلت چنان می کندکه هنوز نرفته...دلتنگشان می شوی!پ.ن: عنوان از دعای وداع با ماه مبارک رمضان از صحیفه سجادیه: بدرود  که هنوز نرسیده از آمدنت شادمان  بودیم و هنوز رخت  برنبسته از رفتنت اندوهناک!
نرگس حسینی
۲۷مرداد
باز هم تو بردی.همیشه تو میبری.اشرف مخلوقاتت منم،وتو با همه ی علاقه ای که به من داریکارهایی میکنیکه منهر لحظه از شرمآب شوم پیش چشم های تو..توی چشم های منتوی چشم های ماچه دیده ای؟!هیچ وقت نه از توو نه از عاشق ترین بنده اتجواز حضور نخواستم..همیشهفقطبا یک دنیا حسرتخیره شدم به پشت سیم هایی که نسیمعطر حضور را با خود می آورد..دریچه قلبم را باز میکردمو نسیم را به سمت قلبی کهفقط حسرت داشتو نه لیاقتو نه اشکو نه هیچ چیز دیگر...   هدایت میکردم..که نههدایت نمیکردمکه هدایت میشدم..و بعدتمام سالدل خوش بودمبه آن نسیم..و آن حسرت که همیشه بود..ولی فقط حسرت..و نه چیزی بیشتر..که اگر بخواهی چیزی طلب کنیبایدداشته ای داشته باشیو منجز بار گناهانمچیزی نداشتم..و چیزی ندارم..حتی از آن پیرزن کلاف بدست توی بازار برده فروش ها هم کمترم..او لااقلهمه ی دنیایشتوی کلافی جا میگرفتو آن کلافلیاقت داشتکه توی صف خریدارهای یوسف باشد..من ولیبا این همه گناهبا این عمری که بر باد رفتهحتی کلافی ندارم..منفقط یک دنیاگناه دارمو یک دنیاحسرت..وآه..حالا که مینویسمانگار کهبازدریچه ی قلبم گشوده شده..و سخت میسوزد..و بغضکه خودش را به در و دیوار این گلو میزندولیرخصتیبرای راهپیمایی به سمت چشم ها ندارد..و باید همانجاتوی گلو بماندتا همیشههمیشههمیشهسنگین باشدحجم گلویم..منزخم و زیلی ام خدا..محتاج آغوش توام..بغلم کن..رمضانتمهمانی اتداردتمام میشود..قبل از اینکه مهمان ها را بدرقه کنیآنها را بغل کن..مرا ببخشبرای این همه گناه که "من" کردم..بدون هیچ وسوسه ای..فقط خودم..فقط خودم..ولی توبازبه این خودیکه خوب میشناسی اشنگاه کرده ای..به حسرتم..به حسرتم..به حسرتم..
نرگس حسینی
۲۵مرداد
وقتی بعد از افطاردعای وداع را از تلویزیون میشنومبغض گلومو سفت میچسبه...
نرگس حسینی
۲۵مرداد

#

نشستم یک تحقیق میدانی کردم من باب بخش نظرات.تا حالا1106 بار به بنده مرحمت کردید و نظر گذاشتید..مشعشع شدم.
نرگس حسینی
۲۵مرداد
سلامراست تر از همیشه ..راست تر از تمام لحظه ها که بوده ام..فقط برای تواعتراف میکنم.تمام بود های من،نبوده است..کجای این حیاتپرت کرده امتمام بود های خویش راکه با تمام بود یاب های عالمینمیشودذره ایکمتر ز ذره اییافت کرد از آن.من در کجای هستی زمینیافت میشوم...؟من کجای هستی ام..که گم شدم...؟تو بگو..تو ..که تمام لحظه لحظه های بودن و نبودنم..زیر ردی از نگاه تو ..روز و شب عبور میکند...تو بگو..من کم م..برای این مکاشفه...
نرگس حسینی
۲۴مرداد
داره همینجور روزا رو میشمره...وقتی اینجوری با شعف روزا رو میشمره دلم میخواد بزنم له ش کنم..با خودش بسته که 11 ماهی که بیرون از زندانه چه بلایی سرمون بیاره..
نرگس حسینی
۲۴مرداد
آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟   فامیل دور: واسه بهار. از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه. وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست که در ُباز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون ‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه. در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطر این‌که بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در. دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه. یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس. این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.  آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟  فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز می‌شه
نرگس حسینی
۲۴مرداد
یارب امان ده! تا باز بیندچشم محبان روی حبیبان
نرگس حسینی
۲۳مرداد
مزه لواشک های مادرم رو میدادبا بغضی که ته گلوم نشسته بودسهم مو خوردم..خیلی ساله که کسی نتونسته بود مزه چیزایی که مادرم درست میکرد رو برام زنده کنه..
نرگس حسینی
۲۳مرداد
باور کردن کار بدی نیست.باور شدن کار سختی ست ولیغیر ممکن نیست.به فرآیند باور شدن عادت دارم.باور نکردی ملالی نیست.میگذارم به پای قصور کلام من.چشم ها،مهمترین وسیله برای باورمند سازی اند.باور خواهی کرد.عجله ای نیست..
نرگس حسینی
۲۰مرداد

#

نوشتنم نمیاد.نمیدونم چرا شبای قدروقتی بلند میشم که قرآن سر بگیرم،پاهام میلرزه..
نرگس حسینی
۱۸مرداد
مسلمدلشو تو مشت حسین گذاشت ورفت کوفه..دیگه دلی نداشتکه تو غربت کوفه بگیرهیا تنگ بشه..اگر مسلمیچرا تسلیم نیستی؟اگر دل دادیچرا بی دل نیستی؟
نرگس حسینی
۱۷مرداد
نمی فهممنمی فهممنمی فهممنمی فهممنمی فهممنمی فهممنمی فهممنمی فهمم.......آنان که خدا را میدانند شهید نمیشوندآنان که خدا را میبینند، شهید میشوند...
نرگس حسینی
۱۵مرداد
باید حتما صد بار یک چیز را بگوید تا ما بشنویم؟
نرگس حسینی
۱۴مرداد
بهم گفته بودن حتما پرسه در مه رو ببینگفته بودن خیلی قشنگ و معنا گراستگفته بودن واقعا معرکه ست..وقتی دیدمشفقط یه پریشانیتوی همه ی فیلم بودو تعلیقی که مخاطب رو میکشت..برای آنهایی که خودشان پریشانندو برای آنها که عذاب میکشند از روح بی خدای هنرو برای آنها که سردند، حتی کمیپیشنهاد میکنمسراغ یک فیلم دیگر بروند..این فیلم آدم را پریشان میکند..متعالی نیست.گرچه ساختار سینمای ماحرکت به سمت تعالی نیست..ساختار سینمای ما غیر متعالی ست..و از این سینمااین فیلم ها بعید نیست.سینمای متعالی پیش از هر چیز هنرمند متعالی می سازد...در هنر، اصالت با هنرمند است...چون روح اوست که دارد به کار جان میدهد..هنرمند غیر متعهد و غیر متعالی،اثر متعهد و متعالی تولید نمیکند...
نرگس حسینی
۱۰مرداد

#

و قرار در بی قراریست...
نرگس حسینی
۰۷مرداد
بعضی وقتا فکر میکنم کهاشتباه کردم..برای بعضی کارهادارم خیلی دیر اقدام میکنم.همیشه از اینکهانجام دیر یه عمل باعث بشه که یه زمان و انرژی و بیشتر از همه یه اعتمادی از دست برهمیترسم..حالا جون کسی و از این دست نگرانی ها که مال موارد خاصه بماند..بعضی وقتها تو فاعل یک اقدامیو بعضی وقتها تو بیشتر مفعول اون اقدامی..وقتی که مفعولی، تو دو سره باختی..
نرگس حسینی
۰۶مرداد
قلبمطاقت کامنت های بی اسم ندارندلطفا اسم خودتان را درج کنید.این فقط یک خواهش استاز طرف قلبی که الآنخیلی درد میکند.
نرگس حسینی
۰۵مرداد
یادت هست؟وقتی فاصله بین دفتر تا سه راه را پیاده گز میکردیممن مثل انیمیشن های والت دیزنیبوی جگرهای به سیخ کشیده ی جگرکی سر سه راه را بو میکشیدم..و تو همیشه به این کار من میخندیدی..و هیچوقت راضی نشدیم حتی یک سیخ از آن جگرها بخریم..حالانیازی به جگرکی سر سه راه نیست..از جگر خودم،دارد همان بو به مشامم میرسد..
نرگس حسینی
۰۴مرداد
وقتی خدا برایمان قصه می گوید
نرگس حسینی