مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۰ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۶مهر
آدم وقتی تازه میرسد،فاصله بین هتل تا حرمانگار هزار سال میشود..تمام راه باید لا حول ولا قوه الا بالله خواند تا به تو رسید......بی تاب لحظه ای هستمکه توی خیابان امام رضاایستاده ام روبروی بارگاه توو سعی میکنم بغضم را آرام آرام بخورم و تمام اشک هایم را بگذارم برای صحن انقلاب..از مشرق اتاق منهر روزنسیم خنکی میوزد..
نرگس حسینی
۲۰مهر
حالا تو بیا دو ساعت برای فلانی توضیح بده که پدر بیامرز اگر برای فلان کار طلبه ی کار بلد بیاوری ، خودش میشود قدرت نرم تو..حالا تو بیا شیرفهمش کن..وقتی طرف فقط به فکر خودش است نه دانش آموز ،و نه اعتقادی دارد به جنگ فرهنگی و نه اعتقادی دارد به قدرت نرم،و نه اینکه میشود با همین بچه ها که از نظر تو دیوار راست را میروند بالا ، کار فرهنگی توپ کرد،و ..و..و..چه توقعی ست که او بفهمد...بعضی وقتها دعا می کنم کاش اینقدر که دم از امام _ره_ میزنیم ،حداقل سر سوزن ،جان خودم فقط سر سوزن، بیشتر نه-!-مثل او فکر میکردیم و عمل میکردیم..به جان تو،به جان خودم،آنوقت کارمان خیلی جلوتر بود..همین حالا به نظر تو ما چند تا شهید همّت بالقوه داریم..؟و من ایمان دارمکه وعده الهی حق است..ما باید بخواهیم..قومی که بخواهدمیتواند..این روزها که صحبت از کار فرهنگی و جنگ فرهنگی و قدرت نرم داغ داغ است، دیدن این صحنه ها برای من،حسابی دلچسب است..کاش بعضی ها بفهمند..عکس، سفر اخیر ره بر است به سرزمین پهلوانان؛ کرمانشاه.
نرگس حسینی
۱۸مهر
دیشب زنگ زده بودمیگفت فکر این قصه ها نباش..ساعت ها را بشمار..لحظه ها را..می گفت این نیز بگذرد....فقط یک جمله گفتم..رفت توی فکر..گفتم همیشه میگذرد،اینکه چطور بگذرد مهم تر است.....حالا چند ساعتی مانده..برای چطور گذشتنش دعا میکنم..برای خشت اول..
نرگس حسینی
۱۷مهر
آدم با خودش فکر میکندچنین شبی چقدر حرف میتواند برای گفتن داشته باشد..فکر میکند چقدر دعا و نیایش دارد..فکر میکند ...فکر میکند ......
نرگس حسینی
۱۶مهر
تولدتون مبارک حضرت شمس الشموس..پ.ن: چقدر خوب است که آدم، زندگی اش را با شما ، با برکت وجود شما شروع کند..
نرگس حسینی
۱۶مهر

#

بعضی ها فقط میخواهند آدم را توی لباس سفید ببینند..مهم نیست این سفیدی،سفیدی لباس عروس است،یا خلعتی..
نرگس حسینی
۱۴مهر

#

یک وقت هایی بود که از در و دیوار اتاقم مجله میبارید..اوقات فراغتم بخش میشد بین مجله ها..بین مقاله ها و گاهی فقط طراحی مجلات....یکهو نمیدانم چه مرگم شد ، با خودم گفتم وقتت دارد با مجلات زیادی پر میشود..تصمیم گرفتم نخرم شان..نخریدم شان..حالا مدتی ست مجله نمیخوانم..اخبار نمیبینم..در سکوت خبری و مقاله ای و تحلیلی بسر میبرم..کمی فکرم متمرکزتر است....به این فکر میکنم که باید با جمع هایی که نظرات متفاوت دارند بیشتر تعامل کنم..باید به حرف های آنها بیشتر گوش کنم..به نگاه آنها بیشتر توجه کنم..و به راهی که برای خودم انتخاب کرده ام بیشتر یقین پیدا کنم..برای ادامه ی مسیر، باید از نگاه آنها استفاده کرد..باید شناخت..باید در دل ماجرا بود..باید توکل کرد..باید تسلیم خالق بود..
نرگس حسینی
۱۲مهر
پ.ن :آقا مرتضییک نگاه عجیبی به هنر دارد....توی آن کتابی که توی مقتلش بدستم رسیدنوشته بود؛هنر ، جوششی ست، از سر بی خودی....من تمام بودنمدر تلاش است که در بی خودی باشد....حالا اگر به کسی بر خوردضمن عذر خواهیپیشنهاد میکنمجمله آقا مرتضی را چند بار بخواند...
نرگس حسینی
۱۱مهر
این روزهاکه هرجا میرویم میگویندمگر سرتان درد میکند که دنبال این کارهایید؟!و میگویند : سری را که درد نمیکند برای چه ببندیم؟!بیشتر میفهمم چرا بچه های جنگ پیشانی بند داشتند....انگار باید پیشانی بند ببندیم تا باور کنند.....تبارک الله ازین فتنه ها که در سر ما ست..
نرگس حسینی
۱۰مهر
بدو بدو رفتیم سر کلاس..دیر شده بود..دم در، توی پذیرشآقای عباسی داشت فرم میداد دست بچه ها..فرم برای ثبت نام راویان بود..یک سری اطلاعات کلی..و شاید تکراری..میشد کمی ریزتر اطلاعات میگرفتند..بیشتر به درد میخورد..حالا اگر همین آدم ها هم بعدا بدرد بخورند خودش کلی ست..من چشمم از این جماعت آب نمیخورد..همان طور که از خود کلاس ، آب نمیخورد..توی خانم ها بهانه تراشی یک استعداد ذاتی ست..   من هم دارم!!اصلا خانمی نیست که ته ته وجودش، بهانه تراشی نداشته باشد..حتی بهانه های جدی..شوخی ها و مسخره ها که به کنار..ولی این جمعی که من امروز دیدم بیشتر سیاهه ی لشکر اند..تا آنها که واقعا دستگیر باشند...خدا آخر و عاقبت ما را بخیر کند.....برای اولین بارتوی قسمت متاهل و مجرد،قسمت متاهل را تیک زدم..زهرا سادات با نیش گون حسابی مستفیض فرمودند این روزها..
نرگس حسینی
۰۹مهر
از بچگی حرصش از دست من در می آمد..میگفت از صبح رفتی مدرسه ، آمدی، یک کلمه هم تعریف نداری؟!لا اقل یک چیز کوچکی، حرفی، حدیثی؟!..اصلا عادت نداشتم چیزی بگویم..عادت ماند سرم..ماند تا یک روز که از سفر برگشتم..رفته بودم مشهد..از سفر هم چیزی نگفتم..یعنی اصلا نکته خاصی به ذهنم نمیرسید که بخواهم تعریف کنم....ناراحت شد..کلافه شد..گریه اش گرفت..فکر میکرد دارم با او غریبی میکنم که نمیگویم....ولی اصلا اینطور نبود که او فکر میکرد..من کلا اهل تعریف کردن نبودم..تصمیم گرفتم برایش از ساده ترین اتفاقات بگویم تا بزرگترین ها..و شروع کردم..ساعت ها با هم مینشستیم روی پشتی جلوی در ورودی و حرف میزدیم..حتی از خاطرات همان مهد کودک هم میگفتم..او هم میگفت..تازه فهمیدم چقدر اشتباه میکردم که چیزی نمیگفتم..چقدر او بزرگ بود که اینهمه سال سکوت مرا تاب آورده بود..چقدر حرف داشت برایم.....اما حیف..از تمام آن هفده سالانگار فقط همان چند ماه را با هم زندگی کردیم.....حالا عادت کرده ام به اینکه بگویم..لااقل به یک نفر بگویم..حتی اگر آن یک نفر فقط یک قلم باشد و یک کاغذ..یا ....همیشه چراغ خاموش بودن ، خوب نیست..همیشه حرفی نگفتن و رد شدن خوب نیست..شاید هنوز هم حرف زدن برایم سخت باشد،ولی لااقل حالا میدانم فرق اینبا آن را.....بعضی وقتها باید با چراغ روشن حرکت کرد...اینجاچراغی روشن است..
نرگس حسینی
۰۹مهر
امروزاولین روز است...ممنونم که بودی..ممنونم که همیشه فکر این امّتی..برای ما دعا کنکه با تو باشیم..تا آخرین نفس......
نرگس حسینی
۰۷مهر
امشبآخرین شب است.....نمیدانم چرامدام در یاد تاسوعا م..هیچ ربطی هم به موضوع ندارد..
نرگس حسینی
۰۷مهر
دوستی داشتمکه خیلی با هم کارد و پنیر بودیم..ولی دست برقضاخیلی دلش میخواست خودش را یک جوری جا کند توی دل آدم..نتوانست که نتوانست..توی چند سالی که مثلا با هم دوست بودیمهر چند وقت یکبار برایم طالع بینی ماه تولدم را میخواند..و مدام توی گوشم انواع طالع بینی ها را از چینی گرفته تا افغانی زمزمه میکرد...من هم که کلا گوش استماع ندارم برای این الفاظ..یادم هست بعد از مدتی که دید من اصلا گوشم بدهکار نیست،صفت هایی که در من واقعا وجود داشت،با آن کتب مطابقت میداد و کلی هم ذوق میکرد!!..یکی از آن ها،ثبات بود.ثبات شخصیتی....بگذریم از چیزهایی که او میگفت..ولی من کلا خیلی سخت تغییر میکنم..خیلی طول میکشد تا با یک تغییر ارتباط برقرار کنم..بعضی وقتها خوب است و بعضی وقتها بد....حالا من با این همه سر سختی در برابر تغییردر معرض یک عالمه تغییرم...
نرگس حسینی
۰۵مهر
شرح تصویر سخت است برای من.از مشرق بخوانید..
نرگس حسینی
۰۴مهر

#

ادای بعضی واژه هاخیلی سخت است..بعد از این همه سال....باید از تو اجازه بگیرم..
نرگس حسینی
۰۳مهر
اگر نمیپوشاندی و نپوشانی این همه عیب را..منانگشت نمای دایره خلقت خواهم شد..
نرگس حسینی
۰۳مهر
بعد مامان،فقط یه دفعه تونسته بودم بیارمش خیابون قزوین..که اونم حالش بد شد و بردیمش خونه..امروزتقریبا بعد 8سال و اندی با هم رفتیم خیابون قزوین..هول برم داشته بود که نکنه بازم حالش بد شه..این دفعه هیچ کس م نیست..سپردمش به خدا و اصلا به روی خودم نیاوردم.....نیم ساعت اول منتظر بودم هر آن بیفته..سکندری میرفت..دم اذان که شدفقط تونسته بودیم  چهار - پنج تا مغازه رو بریم..گفتیم فعلا بیخیال..50 قدم جلوتر مسجد..رفتیم....بعد نمازحالش زیر و رو شده بود..نه که بگم الآن دیگه با آرنولد طرفم ها!!!نه..ولی دیگه سکندری نمیرفت....فایل ضمیمه رو تجویز میکنم..این روزها برای من که تنها دارو همینه..شاید خیلی هم گوشش نمیدم..ولیمیشه باهاش زندگی کرد..امتحانش بی ضرره..
نرگس حسینی
۰۲مهر

#

همیشهتوی زندگی آدمبعضیا هستنکه هیچ وقت نیستن...
نرگس حسینی
۰۲مهر
هیچ بنده مومنی نیست جز اینکه در قلب او دو نور وجود دارد:نور بیم و نور امید.
نرگس حسینی