مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۵۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۹فروردين
به علت تغییر در نگاه ، تا اطلاع ثانوی تعطیــــل   می بــاشد...   چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید واژه باید خود باد واژه باید خود باران باشد.. یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و انهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
نرگس حسینی
۲۷فروردين
مگر میشود..پهلوی تو بود و..شکسته نبود..
نرگس حسینی
۲۶فروردين
تنها باری بود که از دیدن 20 حالم بد شد..همیشه به ما میگفتند 20 بهترین نمره ی دنیاست..همیشه قول میدادیم که 20 بگیریم..همیشه 20 هدف آمال و آرزوهای بچه محصل ها بود..میگفتند فلانی آدم بیستی ست..عجب حال بیستی دارد..یه ماشین خریدم بییست.....اما امشب20 را که دیدمچشمم سیاهی رفت....فشارش 20 بودروی 12..بردندش...
نرگس حسینی
۲۶فروردين
دیشب تلویزیون خاطرات تمام بچه های دیروز را دوره کرد...حتی اگربعضی هاجسمابین ما نبودند....همه سعی کرده بودندبیایند..بعضی با تصویرو بعضی با حضور مادرشان...
نرگس حسینی
۲۶فروردين
بهار استو گربه های کوچهمشغول گفتگو...کلا ارتباطم با گربه های کوچه خوب است..یعنی همه سعی میکنندارتباطشان با گربه های کوچه خوب باشد!!!
نرگس حسینی
۲۵فروردين
نه تنها چشمها راکه گوش ها را هم باید شست....نشانه ها در کنار ما هستند..مبادا متوجه حضورشان نشویم؟به قول یکی از دوستانکنایه فهم ها کجای مجلس نشستند؟!
نرگس حسینی
۲۳فروردين
راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده استدر پیله ابریشمش پروانه مرده استدر تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیستآن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده استیک عمر زیر پا لگد کردند او رااکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده استگنجشکها! از شانه‌هایم برنخیزیدروزی درختی زیر این ویرانه مرده استدیگر نخواهد شد کسی مهمان آتشآن شمع را خاموش کن! پروانه مرده استاگر این طور پیش برودمیتوانندراحت باشند..
نرگس حسینی
۲۳فروردين
این روزهازیاد قدم میزنم..بهارانگارآفریده شدهکه عصرهایشقدم بزنی..
نرگس حسینی
۲۳فروردين
بهترین تخریببد دفاع کردن است..
نرگس حسینی
۲۲فروردين
تا ته جگرش میسوخت..حرارت سینه اش را حتی از پشت اسپیکر میشد حس کرد....برای آمدن او فقط باید این جمله ی دو کلمه ای را رعایت کنیم:« گناه  نکنیم.»این دو کلمه حرف حساب است...
نرگس حسینی
۲۱فروردين
قدم زدن با یک دوست خیلی میچسبد..خصوصا وقتی اصلا برنامه ریزی نشده باشدو ییهو پیش بیاید..!!!..بالاخره رفتم کتاب فروشی مورد علاقه ام....اگر یک روز هیچ کاری از دستم برنیاید،یک کتاب فروشی میزنمو تلاش میکنمفاصله ی نشریات را توی کتاب فروشی ام بردارم..هر نشری بایددر کتاب فروشییک قفسه داشته باشد..کتاب فروشی های امروز ماغالباجهت دار هستندو این غلط است....بایدتقابل اندیشه ها رادر یک کتاب فروشیجدی گرفت....تا نفی نشوینمی توانی از اندیشه ات دفاع کنی..نمیتوانیبا اندیشه ای برادر شوی..یا اندیشه ای را به چالش بکشی..پس باید برای دفاع از اندیشه اتدیگر اندیشه ها را بسناسی....توی جنگ به این میگفتنداطلاعات شناسایی...
نرگس حسینی
۲۱فروردين
حرف مردبایدیک کلمه باشد..گذشت آن زمانکه مردسرش میرفتحرفش،نه!
نرگس حسینی
۲۱فروردين
خیلی کار دارم..از شنبه هم که گذشت..چرا شروع نمیشود این هفته؟!
نرگس حسینی
۲۰فروردين
نیازی به او نیست..خدا برای من کافیست..
نرگس حسینی
۲۰فروردين
از بین نمازهامغرب حال دیگری دارد....هرگز شکسته نیست..به احترام پهلوی تو..فردافاطمیه است..
نرگس حسینی
۲۰فروردين
سلام بر آن قلب بی قراری کهمولایش روی آن دست گذاشتویک سال و نیمبی صداتپید...
نرگس حسینی
۲۰فروردين
هنر تجلّی شیدایی ست.و شیدایی هرچه هست در عشق است....شیدایی را به هر کسی نمیبخشند،شیدایی پاداش از خود گذشتگی ست.....کاش جامعه ی هنری مافقط معرفت درک همین چند خط را پیدا کند..خواسته ی زیادی نیست ولی احتمالابرایشگرانتمام میشود...آن چند خط بالا را اگر جا گذاری کنید،گره های زیادی از ذهن هنری تان باز میشود..و تو فکر کنکه دنیای آقا مرتضی چه دنیای متعارفی ستاگر با فطرت پیش برویم...
نرگس حسینی
۱۹فروردين
پیش او رفتن واقعا سخت است.. از دفعه قبل تا امروز هر چه فکر میکنم میبینم .. لااقل به دانسته ها که باید عمل کنیم... ترجیح میدهم فردا بنشینم پشت سیستم و توی حرف هایت غوطه بخورم شاید بالاخره فهمیدم این لحن چرا اینقدر سوز دارد.. نزدیک مقتل، یک اشتباه کردم.. تا اشتباهم را اصلاح نکنم نمیتوانم بیایم.. . . محتوا، قالب، صورت، .. عده ای از بچه های وبلاگ نویس دارند می آیند تولدتان را تبریک بگویند هیجده ساله شدید آقا مرتضی.. مبارک باشد..
نرگس حسینی
۱۹فروردين
یاد رضا مارمولک افتادم اینروزا...لباس را که تنش کرد دری به رویش باز شدکه هیچ وقت شاید در هیچ وضع دیگر، آن حال را درک نمیکرد....خوب بودن را که تجربه کردتمام معادلات زندگی اش بهم ریخت..فقط با یک لباس..لباس دین..مسیر زندگی اش عوض شد...حالا دیگر همه او را احترام میکردند..اعتماد میکردند..میدیدندش....و اوبه اعتماد مردم اعتماد کرد..لباسی که قواره اش نبودبرگرداند به صاحبش....حالا قصه ی ماست..این لباس قواره ی من نیست..حالا که آنرا به من پوشانده اییا قواره ام کنیا به من آنقدر شجاعت بدهکه اگر دیدم آبروی این لباس به خاطر من در خطر است،آنرا پس بدهم....چه طعم عجیبی دارد ...خیلی گشتم دنبال عکس فیلم..همه را بسته بودند..آخرش این شد که میبینید..برایم عجیب است معیارهای اداره ی ارشاد در مسدود کردن ..بعضی آقایان در دولت خودشان باید مسدود شوند و بعد ..بگذریم..
نرگس حسینی
۱۸فروردين
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیمگر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم چون دلارام می‌زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که نادانیم تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم تازه تازه دارم میفهمم این شعر را...تازه تازه..و من چه دیر میفهمم...
نرگس حسینی