مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۳۲ مطلب در بهمن ۱۳۸۹ ثبت شده است

۱۵بهمن
بهمن که میشود دیگر نمیشود صدایش را نشنید..مدام روی مخ آدم راه میرود..راه میرود و مدام تقویم را نشانم میدهد و میگوید : « خب پس کی؟من دارم میمیرم..!پاشو دیگر..چرا اینقدر دست دست میکنی؟!»قلبم را میگویم..دلم را..این روزها مثل مرغ پرکنده ست..میزند به این در.. که قفس بگشاید وبپرد بیرون..برود آنجا که یکسال است دارد برایش تمام صدم ثانیه ها را هم میشمارد..حالا انگارخدابخواهداین شمارشش دارد تمام میشود..چمدان پیدا نکردم..یک کیف پلاستیکی بود که در آخرین سفر مشهد خریده بودم..دارم پُرش میکنم..یک سری وسائل و لوازم سفریک سری کتابوحضرت حافظ..مدتی نخواهم بود..مدتیشایددر این نبودن،هست شدم..همیشه این جمله ی شریعتی توی ذهنم مرور میشودهر کسی، به اندازه ای که احساسش میکنند هست..هر کسی را نه بدانگونه که هست ، احساسش میکنند..بدانگونه که احساسش میکنند، هست..حالمیدانمکه برای "هست" شدنباید بروم..هجرتی که اینباربا همیشه فرق دارد..باید از دروندر درونهجرت کرد.....عمری اگر بوددوباره شما را خواهم دید..حلال کنید.
نرگس حسینی
۱۵بهمن
نرگس حسینی
۱۴بهمن

#

ویندوز سیستم را عوض کردم. برای اولین بار !!! چه هیجان کاذبی داشت!!!!!!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
بعد از مراسم معمولا میماند که مثلا سر به سرم بگذارد.. من هم که پایه ی شیطنت! آنقدر شلوغ میکند که آخرش مجبور میشوم از پا بگیرمش و بچرخانمش.. و او حسابی حال می کند از اینکه سرش گیج میرود! . . آخرش هم بهش میگم: این سری اومدی، بدون قوطی بگیر بنشون نیایا!! راهت نمیدم! . . و او باز هم انگار که حس کند رکب خورده باشد با حالتی حق به جانب میگوید: نه خیرم! من نمیارم!! . . بعد از اولین بار که با این قوطی تاریخی سرکارش گذاشتم ، پدرش برایش یک قوطی درست کرد، و رویش نوشت "قوطی بگیر بنشون" !!! بعد هم گذاشتش بالای کمد.. حالا هر وقت میآید میگویم برو قوطی ت را بیار.. اینبار گفتم اصلا بیار ببینم اصل است یا قلابی!؟! او هم در حالی که چشمهاش گرد شده بود گفت نخیرم، راسته! و من هم شروع کردم به بافتن تخیلاتم! که کجای کاری؟! قوطی مذکور، پین کد دارد!! تازه اگر زیرش را باز کنی سه تا نخودِ سیاه هم هست، که هر کدامشان یک رمز زیرش دارد! و اینکه قوطی بگیر بنشون هر کس، منحصر به فرد است ، نکند چینی اش را بهت انداخته باشند!!!!! . . بنده خدا دیگر مات مانده بود و فقط به مادرش که غش کرده بود از خنده نگاه میکرد! مادرش خیلی خودش را کنترل میکرد که با دمپایی دنبالم نیوفتاده بود..!! . . ولی برایش جالب است که من از پس زبان این بچه برآمده ام! تقریبا یک مدرسه از دستش به تنگ آمده اند!!! . . بچه ی دوست داشتنی ای ست... کمتر بچه ای با من توی این سن و سال عیاق میشود... معمولا آبم با بچه های ابتدایی توی یک جوب نمیرود.. ولی این یکی را خیلی دوست دارم... او هم بعضی وقت ها حرف هایی میزند که ما ، دسته جمعی شاخ هایمان در میآید... نمونه اش اینکه، اصلا منها نمیکند!!!!!! جمع میکند.. به عدد و حروف مینویسد، ولی منها نمیکند! کم کردن را دوست ندارد.. کریم است دیگر!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
لوله خودکار شکست....! ولی هنوز هسته ی این خرما در نیامده ! همیشه فکر میکردم خرماهای این مدل، باید خیلی نرم تر باشند... ولی تمام معادلاتم امشب ریخته بهم!!! خصوصا با این خرما های خشک!!!!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
10 نفر توی آشپزخانه اند...!!! برای چای ریختن و چای دادن، دقیقا چند نفر لازم است؟ . . با انگشت حساب کنی بیشتر از دوتا نمیشود... پس بقیه دارند چه کار میکنند؟! . . ده دقیقه که میگذرد... تازه معلوم میشود، بقیه آمده اند با هم حرفهای باقی مانده ی دیروز را تمام کنند!!!!!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
شالم رفت توی شعله ی اجاق گاز!! حواست کجاست!!! سوخت!!!!!!!!!!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
آبدارخانه، حوزه ی استحفاظی من است.. ورود هر گونه اجنبی به آن اکیدا ممنوع است!!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
خودم اگر روضه بخوانم بهتر است!!! از روضه باز هم باز تر است اینها!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
صاحب خانه از همه شلوغ تر است!! بابا !!!   آرام تر با مهمانها خداحافظی کنیم بد نیست! مداح تقریبا دیگر از ته حنجره میخواند!!!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
صندلی ها را که چیدیدم دور تا دور، حاج خانوم میگفت، اینجا فلانی میشیند، اینجا فلانی، اینجا فلانی، . . یاد کنفرانس های رسمی افتادم.. که جلوی میز هر کس از قبل اسمش را نوشته اند..... !! انگار توی جلسه های حاج خانوم ها هم رسم است جاها از قبل مشخص باشد!!!!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
این را میگویند ته شانس! بلندگو کار نمیکرد! جمعیت مدام ذکر گفتند... راه نیوفتاد که نیوفتاد.. بلندگو از تو قطعی داشت!! رفتیم از سرکوچه بلند گوی سیار گرفتیم از همسایه ها...
نرگس حسینی
۱۴بهمن
دکور ریخت پایین! وسط مراسم! دهنم باز مانده بود.. و داشتم میترکیدم از خنده.. حاج خانوم و من ! فقط لبهایم را گزیدم که نخندم... و حاج خانوم که سر تکان میداد و میخندید...
نرگس حسینی
۱۴بهمن
یک دوستی بود که اینترنتشان قطع بود.. ما هر چه پیگیری میکردیم، جواب نمیآمد... حالا من هم خودم دچار شده ام.. عجب حکایتی ست!
نرگس حسینی
۱۴بهمن
حلقه ی محاصره.. این تو را یاد چه می اندازد... این مرا یاد این روزها می اندازد.. همین روزها که یکی یکی، می آیند و می روند....
نرگس حسینی
۱۱بهمن
به سرم زده یک کار جدید شروع کنم..از آن کارها که میماند..از آن کارها که اگر بشود... چه میشود!!!چاله اش را هم توی ذهنم کنده ام..نگاهشان اگر باشد،و عمرم کفاف اگر بدهد،از سفر اگر برگردم،میروم سراغ این کار...یک دوره ی مطالعاتی میخواهد ویک دنیا معرفت..معرفتش که نیست انصافا..ولی..شایداین قدمدری باشد به باغ بینشی که در مسیر ایشان باشد..
نرگس حسینی
۱۰بهمن
بوی هجرت می آید..بالش منپر آواز پر چلچله هاست....
نرگس حسینی
۰۹بهمن
یادم نبود که کوچه ی شما اینقدر خطری ست..این رفیق شاعرمان گفته بود قبلا..من فقط زمزمه میکردم..باورم نبود..دارد باورم میشود..دارد باورم میشودکوچه ی شما با همه ی کوچه ها فرق دارد..این را از سر م میفهمم..که شکسته...ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذریبر حذر باش که سر میشکند دیوارشحضرت لسان الغیب
نرگس حسینی
۰۹بهمن
صبر کن..درست میشود..آن نقطه را خالی میکنیم..جا میگیرد..روشن است دلم..به تو اعتماد دارم..و به نگاهت..حتی حالا که گنگ است....صبر داشته باش...در صبوری صبح در راهست..کاش همیشه اینقدر مستجاب الدعوه بودم...
نرگس حسینی
۰۹بهمن
همه ی سیب ها لک شده بودند..لک له شدگی..لک ضربه..معلوم نیست حواسش کجاست...!توی کوچه خورده بود زمین..پلاستیک سیب ها هم ولو شده بودند کف زمین...فقط توانستم با روغن کمی ماساژش بدهم..مچ دستش ولی هنوز درد داشت..
نرگس حسینی