مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۱ مطلب در خرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

۳۱خرداد

چمرانسخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده‏بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‏های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند.

یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‏ای جانکاه بودند که خمپاره‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏های صدامیان، یکی از نمونه‏های کامل انسانی که مایة‌ مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‏های علی‏گونه و یکی از یاران باوفای امام‏خمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر اصابت کرد و ترکش‏های دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند.

خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین‏حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخن‏ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگان نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.

در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکتر چمران نامیده شد، کمک‏های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‏جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»

نرگس حسینی
۲۹خرداد

نکته: شهید چمران در سوگ شریعتی مرثیه ای سروده است که در همان زمان توسط انجمن اسلامی دانشجویان امریکا و کانادا متن کامل آن چاپ شد. در نشریه “انتخاب” بخشهایی از آن چاپ شده که در ادامه تقدیم است.

بیاد داشته باشیم که کلاغان سالها بود که خواستند تا یاد هابیل از ذهنها فراموش شود نام او را از همه جا پاک کردند حتی از تقویمهای رسمی و غیر رسمی کشور تا نسل جدید نامی از او بیاد نداشته باشد و او را نشناسد و چه ابلهانه بود که از تاریخ درس نگرفتند و ندانستند که نور الهی قابل خاموش کردن نیست. گرایش نسل جدید به شریعتی پس از قریب به سه دهه مویّد همین نکته است. مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین

 

 

 

سخنرانی دکتر چمران به هنگام دفن دکتر شریعتی

ای علی؛ همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت، و چقدر متاثرم که اکنون من بر تو مرثیه می‌خوانم!

ای علی من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگوارتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی…..

ای علی گفتی که هرکس گفتنی‌هایی دارد – و شخصیت هر انسانی به اندازه ناگفتنی‌های اوست. و من اضافه می‌کنم که درجه دوستی و محبت من با انسانی دیگر به اندازه ناگفتنی‌های است که می‌توانم با او در میان بگذارم – و از این ناگفتنی‌ها که می‌خواستم بازگو کنم، بی نهایت داشتم…………..

ای علی من دردمندم، دل شکسته‌ام، زیر کوهی عظیم از ظلم و ستم کوفته و پژمرده شده‌ام، دیگر صبر و تحملم به پایان رسیده است. خواستم از فرصت محالی که بدست آمده بود استفاده کنم، و در کنار تو، در پرتو روح بلند تو کمی ‌بیاسایم، عقده‌های باز نشدنی را باز کنم، ناگفتنی‌های فراوان را که همچون دریا بر قلبم موج می‌زند با تو بگویم، عقل را به عقلان واگذارم‌، زمام اختیار را بدست دل بسپارم‌، و آنچه را که بر قلب مجروح و شکسته‌ام می‌گذرد‌، بدون ترس و شرم بازگو کنم‌، می‌خواستم که بر بالهای خیال تو بنشینم و تا وادی نیستی پیش برانم و از درد هستی بیاسایم‌، خوش داشتم که وجود غم آلود خود را به سر پنجه هنرمند تو بسپارم‌، و تو‌، نی وجودم‌، سرود عشق، و آوای تنهایی، و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی.

می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشایم‌، و تو اکثیر صفت غمهای کثیف را بر به زیبایی مبدل کنی، و سوز و گداز درونم را به زیبایی مبدل کنی‌، و سوز و گداز درونم را تسکین بخشی. می‌خواستم که پرده‌های جدیدی از ظلم و ستم را که به شیعیان علی و حسین می‌گذرد به تو نشان دهم و کینه‌ها و حقه‌ها و تهمت‌ها و دسیسه بازی‌های کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایانم.

ای علی؛ شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ “بنت جبیل” رفته بودم و چند روز را در سنگرهای متقدم “تل مسعود” در میان جنگندگان “امل” گذراندم فقط یک کتاب با خودم بردم و آن کویر تو بود. کویری که یک عالم معنی و غنا داشت‌، و مرا به آسمان ها می‌برد و به ازلیت و ابدیت متصل می‌کرد، کویری که در آن آوای عدم را می‌شنیدم‌، از فشار وجود می‌آرامیدم‌، به ملکوت آسمان پرواز می‌کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می‌رسیدم.

ای علی؛ تو نماینده به حق محرومین و زجر دیدگان تاریخی، و من ناله درد مندان را از حلقوم تو می‌شنوم‌، خروش اعتراض آنها را در فریاد رعد آسای تو می‌یابم‌، سرنوشت هزاران کارگر بدبخت را از دریچه چشم تو می‌بینم که زیر تازیانه جالادان فرعون جان می‌دهندو زیر تخته سنگ‌ها دفن می‌شوند، و من صدای خرد شدن استخوان‌های نحیف آنها را زیر تخته سنگ‌ها می‌شنوم، و ضجه درد مندان و ناله زجر دیدگان دلم را به درد می‌آورد.

ای علی؛ دین داران متعصب و جاهلان تو را به حربه تکفیر کوفتند، از هیچ دشمنی و تهمت فرو گذار نکردند، و غرب زدگان که خود را به دروغ روشنفکر می‌نامند، تو را به تحمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند، و رژیم شاه که نیز که نمی‌توانست تو را تحمل کند، و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می دید، ترا به زنجیر کشید و بالاخره شهید کرد.

قسم به غم که تا روزگاری که دریای غم بر دلم موج می‌زند‌، ای علی تو در قلب من زنده و جاویدی‌.

قسم به ناله درد مندان و آه بینوایان، و اشک یتیمان‌، که تا استعمار و استبداد و استثمار وجود دارد‌، تو ای علی در جوش و خروش زنجیریان و محرومان حیات داری.

نرگس حسینی
۲۹خرداد

دکتر شریعتی

وقتی به لطف نام خانوادگی دومش تهران را به مقصد انگلستان ترک کرد شاید هیچکس فکر نمیکرد این هجرت را بازگشتی نیست......... دکتر در ساوتهمپتون به طرز مشکوکی درگذشت ..... نتوانستند پیکرش را به تهران بیاورند او را در گورستانی در جوار حرم پیغامدار کربلا دفن کردند..... آنروز خیلی ها آنجا بودند، و دکتر را بدرقه میکردند ... خیلی ها مثل امام موسی صدر.... خیلی ها مثل دکتر مصطفی چمران

 

نرگس حسینی
۲۶خرداد

دیروز بعد از راهپیمایی آرام حامیان سبز با دخالت اغتشاشگران ۷ نفر کشته و تعدادی زخمی شدند. این تصاویر بخشی از آن چیزیست که دیروز رخ داده.....

باقیشو توی مطالعه آزاد گذاشتم

 












معترضین به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در خیابان های تهران

تظاهرات 23 خرداد / تهران - عکس از رویترز 

نرگس حسینی
۲۴خرداد

آشنایی با مسجد و مدرسه سپهسالار (شهید مطهری)

مسجد و مدرسه سپهسالار (شهید مطهری) نخستین و بزرگ‌ترین مسجد و مدرسه عالی در تهران است.

معماری این مسجد از نزدیک‌ترین تلفیق‌ها میان معماری ایرانی و معماری مساجد استانبول است. مسجد سپهسالار گنبد ویژه‌ای دارد؛ تعداد مناره‌های بیش از اندازه متداول آن که حدود 10 مناره است و گنبد دو گوش خوابیده‌اش نشان از سبک معماری مساجد ترکیه دارد.

کارشناسان معماری معتقدند که این بنا با بهره‌گیری از کاشی‌کاری‌ها و مجموعه هنرهای معماری دوره قاجار طراحی و ساخته شده است.

در سال ۱۲۹۶ قمری میرزا حسین خان سپهسالار دستور ساخت مسجدی را داد که اکنون، از زیباترین بناهای شهر تهران به شمار می‌رود.

طراحی مسجد را ممتحن‌الدوله به عهده گرفت و معمار آن حاج حسن قمی بود. ساخت هسته اصلی بنا نزدیک به 5 سال به طول انجامید.

در دوره‌های بعدی‌، تکمیل بخش‌هایی از مسجد همچنان ادامه یافت که در سال ۱۳۲۰، در محل گل‌خانه قدیمی‌، تالاری ساخته شد که امروز مجموعه دارالقرآن است‌.

در سال ۱۳۴۲، استاد لرزاده تغییراتی در شبستان زمستانی ایجاد کرد و در سال ۱۳۷۵ ، نیز مهندس سعیدی گنبد اصلی را مرمت کرد.

وجه دیگری که به این مجموعه اهمیتی دو چندان می‌بخشد کتابخانه‌ مسجد است که در سال ۱۲۹۷ قمری، سپهسالار با خرید کتابخانه‌ ۴۰۰۰ نسخه‌ای اعتضادالسلطنه آن را پایه‌گذاری کرد.

هم اینک، گنجینه‌ای با بیش از ۴۲۰۰ کتاب خطی به خط مؤلفان و نزدیک به ۱۰۰۰۰ کتاب چاپ سنگی در این کتابخانه‌ موجود است‌.

این بنا دارای 3 ورودی در بخش شمالی بوده  که به علت احداث کتابخانه ملی توسط مهندس سیحون در سال 1342 مسدود  و ارتباط این قسمت از بنا با باغ بهارستان قطع شد.

ورودی اصلی این مسجد با عقب نشینی نسبت به پیاده رو از الگوی  جلوخان تبعیت کرده و ورودی شرقی نیز چنین الگویی را به صورت ساده تری داراست.

از ویژگی‌های مهم فضای مسجد سپهسالار، که در واقع یکی از برجسته‌ترین ابداعات معماری قاجاری نیز به شمار می‌رود، وجود مهتابی‌ها و بهارخواب‌های وسیع در طبقه فوقانی است‌.

بعد از انقلاب اسلامی، مسجد و مدرسه سپهسالار به مدرسه عالی شهید مطهری تغییر نام یافت.

مسجد و مدرسه عالی شهید مطهری میزبان بسیاری از مراسم مهم مذهبی، کشوری و لشکری است و به این اعتبار می‌توان آن را بنای یادمانی دانست که در تحولات سیاسی یک‌صد ساله اخیر مطرح بوده است.

 

همشهری

نرگس حسینی
۲۴خرداد

 

کهکشانها کو زمینم ؟
زمین کو وطنم ؟
وطن کو خانه ام ؟
خانه کو مادرم ؟
مادر کو کبوترانم ؟
معنای این همه سکوت چیست ؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ای زمان ؟
کاش هرگز آنروز از درخت انجیر پایین نیامده بودم
کـــــــــاش

 

مجبورم با همه ناراحتی هام کنار بیام و به روال سابق زندگیم برگردم ولی این روال یه کم تغییر میکنه و اون هم به خاطر بینش جدیدیه که این روز ها  پیدا کردم امیدوارم خداوند به من کمک کنه تا در این راه موفق باشم راهی که اگر جز اون برم شاید به ترکستان برسم............

 

نرگس حسینی
۲۳خرداد
 

بنویسیم قرمه سبزی بخوانیم

استامبولی

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نرگس حسینی
۲۱خرداد

  

فردا انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوریه

انشالله هرکس رای آورد صادقانه به ملت خدمت کنه. و  دیگه گله نکنه از " نگذاشتن ها" !!!!!!

نرگس حسینی
۲۱خرداد

 

اندیشه های جان هیداک و آموزش معماری در کوپریونیون

مولف:آزاده شاهچراغی

 

چکیده:

 مدرسه معماری کوپریونیون که در شهر نیویورک در ایالات متحده آمریکا واقع است در دهه های اخیر در زمره بهترین مدارس معماری جهان شناخته شده است. در حقیقت از یک سو، حضور معماران شاخص و صاحب سبک همچون پیتر آیزنمن، برناردچومی، جان هیداک و... درعرصه آموزش در این مدرسه و از سوی دیگر موفقیت های چشم گیر فارغ التحصیلان آن همچون شیگروبن، توشیکوموری، دانیل لیبسکیند درعرصه جهانی به طور توأمان موجب شده است که شیوه آموزش معماری این مدرسه همتراز با دیگر مدارس مطرح معماری دنیا مورد توجه باشد.

یکی از دلایل اهمیت سیستم آموزشی در مدرسه معماری کوپریونیون، به وقوع پیوستن، اندیشه های جان هیداک درخصوص شیوه آموزش معماری است. جان هیداک که خود در سال ١٩۵٠ از این مدرسه معماری فارغ التحصیل شد از ١٩۶۴تا ١٩٧۵ در آن به تدریس پرداخت و ازآن پس به مدت ٢۵سال تا پایان عمرش(سال ٢٠٠٠) ، سرپرست مدرسه معماری کوپرینیون بود. منتقدین معماری که از جان هیداک به عنوان معمار-پژوهشگر و معمار- معلم یاد می کنند، عقیده دارند که وی نه تنها پایه گذار سیستم آموزش معماری در این مدرسه بوده بلکه افکار، عقاید و تألیفاتش بر آموزش معماری در آمریکا تأثیر بسزایی داشته است.

وی می نویسد:من به تعاملات اجتماعی اعتقاد دارم، پس آموزش می دهم. من باور دارم که دانشگاه یکی از آخرین مکان هایی است که از آزادی ،حمایت می کند و آن را نگاه می دارد، بنابراین ،آموزش علاوه بر ارزش های دیگرش یک عمل اجتماعی / سیاسی(socio/ political) نیز است.من به تألیف و نوشتن ،اعتقاد دارم، بنابر این، من آثار و کارها را با امیدی که در تألیفاتم گزارش داده می شوند، همراه می سازم. من واقع بین هستم و به ثبت گزارش ها اعتقاد دارم .من معتقدم گزارش دادن در حقیقت گواه وشهادت دادن است.

 

در این نوشتار پس از آشنایی با ،اندیشه های جان هیداک ،سیستم آموزش در مدرسه معماری کوپریونیون معرفی می گردد وتاثیر این اندیشه و برشیوه آموزشی معماری در این مدرسه مورد بررسی قرار می گیرد.

 

متن کامل این مقاله ، در فصلنامه معماری و فرهنگ، شماره٣۴ در صفحات ۶۵ تا ۶٨ به چاپ رسیده است.

نرگس حسینی
۲۰خرداد
اپیزود اول:

بچه میگه  فلانی ..............!!!!!!!!!!!!!( یه فحش آبدار )

مادر بچه میخنده (!؟!؟!؟!؟!؟؟!!)

 

اپیزود دوم :

سرشو از توی ماشین میاره بیرون میگه : اون یکی .......................!!!!!!!!!( یه فحش آبدار )

یه نفر که داره رد میشه میگه : نخیر مال خودتون .....................!!!!!!!!!!!!!!( چندتا فحش آبدار )

چند نفر که یه کم دورتر وایسادن میگن : همشون .......................!!!!!!( یه فحش آبدار )

 

اپیزود های زیادی با همین موضوع این روزها دارن اتفاق میافتن ، اما یه سوال دارم توی مملکتی که سالهای سال گلستان سعدی جز کتب درسی اون بوده چه اتفاقی افتاده که مردم اینقدر بی ادب شدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من از روی شما شرمسارم جناب شیخ............

نرگس حسینی
۱۸خرداد

امروز چندتا sms  برام اومده بود....... فقط لبخند زده بودم .............   ساعت ۶ ......!!!!!!

زدیم بیرون .........  نه برای ساعت ۶ ... یه جزوه میخواستیم که باید میرفتیم یه نقطه از شهر ...... امان از جزوه ننوشتن!!!!!!! 

ساعت ۶:۱۵ .... اینجا خبری نیست .....

چندتا ماشین از کنارمون رد میشن ........   تیپ های مختلف ....... گرایش های مختلف .........

ساعت از ۷ گذشته ..... انگار اینجا یه خبراییه ...........

وایسادیم به نگاه کردن .......

همه دست همو گرفتن .........

اینطرف پرچم سبز ..........   اونطرف پرچم ایران ...........

خبری نیست فقط وایسادن .......  از هر تیپی ....... از هر قیافه ای ...........

راه ما جلوتره ....... میریم جلوتر ...........................

واو......................................................... اینجا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اینجا انگار 22 بهمنه............. منتها فرقش اینه که به جای اینکه مردم کنارهم باشن روبروی همن!!!!!!!!!

چند دقیقه وایمیستیم به نگاه کردن ............. انگار اوضاع داره غاراش میش میشه....!!!!!!!

انگار هیچ حریمی وجود نداره........ هرکی هر چی از دهنش در میاد میگه ...... فرقی هم نداره پرچمش چه رنگیه ..............

انگار مناظره ها تمومی نداره ...............  شبها کاندیداها ..............  روزها طرفدارها.............. و همه بدون توجه به معنی کلمه مناظره....................

دیگه نمیخوام وایسم و این بی حرمتی هارو ببینم ................  از هم خداحافظی میکنیم ..............

سعی میکنم به سرعت برم خونه........ 

از فضای خیابون خوشم نمیاد......... 

پلیس ضد شورش سعی میکنه فضارو آروم کنه...................

یه صدا داره توی گوشم میپیچه ........ مث صدای آژیر میمونه .........  وسط این شلوغی منبعشو پیدا نمیکنم!!!

خدای من !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یه آمبولانس اون وسط گیر کرده ..........

راه نیست که رد شه چون جلوتر یه اتوبوس که میخواسته دور بزنه ولی به خاطر شلوغی نتونسته راهو سد کرده............

کم مونده گریه ام بگیره................  آخه خودم یه روز مصدوم یکی از همین آمبولانسا بودم ...........  امیدوارم فقط زنده بمونه ......................... ناخود آگاه فضای بین دوتا لبم پر از ذکر میشه .................

خداکنه زنده بمونه ..........

خداکنه زنده بمونه ..........

خداکنه زنده بمونه ..........

نرگس حسینی
۱۷خرداد

با توجه به انتخابات و فضای به شدت پرتنش گروه های طرفدار تصمیم گرفتم یه مطلب بذارم که هیچ ربطی به انتخابات نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!    یه مطلب درباره دوست عزیز و گلمون آقای انیشتین!!

 

دیدنی های مغز آلبرت انشتین!

 

مغز آلبرت انشتین همیشه یکی از موضوعات جالب برای تحقیق و مطالعه دانشمندان بوده چون شاید سرشناسترین نابغه  قرن بیستمه!!!
۷ ساعت بعد از مرگ آلبرت در سال ۱۹۵۵، مغز آلبرت بدون اجازه از خانواده اش توسط Thomas Stoltz Harvey بیرون آورده شد.”هاروی” مغز آلبرت را به خانه اش برد و آنرا داخل یک ظرف شیشه ای دهان گشاد نگهداری کرد، بعدشم به خاطر همین کار از محل کارش اخراج شد !

مغز، انیشتین

چند سال بعد،”هاروی” از Hans پسر بزرگ آلبرت برای مطالعه و بررسی مغز پدرش اجازه گرفت و تکه‌هائی از مغز آلبرت را برای دانشمندان مختلف در سرتاسر دنیا فرستاد. یکی از این دانشمندان به نام Marian Diamond بود که در دانشگاه UC Berkeley  بود. او با مطالعه قسمتی از مغز آلبرت متوجه شد که در مغز او در مقایسه با یک شخص نرمال، بطور قابل توجهی سلولهای گلیال که مسئول ترکیب کردن و مرتب کردن اطلاعات هست وجود دارد.
در مطالعه دیگر پروفسور ساندرا ویتسون فهمید که مغز آلبرت دارای کمبود یک چین خاصی از مغزش است که شکاف Sylvian نامیده می‌شود. ویتلسون مشاهده کرد که این استخوان بندی غیر معمول اجازه می‌دهد به اعصابها در مغز آلبرت که بهتر با دیگران رابطه برقرار کند.
نتایج مطالعه دیگری نشان می‌داد که در مغز آلبرت بزرگی آویختگی جداری زیرین که اغلب درگیر توانائی‌های ریاضیات هست، بیشتر از انسانهای معمولی بود.

 

منبع :zahra-hb.com

نرگس حسینی
۱۵خرداد

چند وقته توی برد دفاعیه های دانشکده یه اطلاعیه عجیب و غریب زدن که به عنوان سوژه خنده کل بروبچز معماری معرفی شده !!!!!!!!!!!!!!    میخواستم بذارمش روی بلگ که امروز دیدم آقای دکتر با یه نگاه طنزآلود گذاشتند روی وبلاگ شخصی خودشون ،  منم از خدا خواسته( مصداق بارز مثل  کور از خدا چی میخواد - دو چشم بینا!!!!!) میذارمش روی وبلاگ شما هم حالشو ببرید..    به هر حال سال اصلاح الگوی مصرفه دیگه!!!!!!!   ( البته آقای دکتر یکی از بخشهای جالب رو  جا انداختن : مطالعات پایان نامه نباید بیشتر از ۱۰۰ صفحه A4 باشد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!   یعنی اصلا مهم نیست چقدر مطالعه داشتید)

 

  •  

شورای آموزشی دانشکده معماری و عمران دانشکاه آزاد قزوین در پنجمین جلسه ی شورای آموزشی گروه موارد زیر را برای درس طرح نهایی دوره کارشناسی تصویب کرد:

"ساخت ماکت طرح نهایی با مصالح گران قیمت ممنوع می باشد. (مصالحی مانند پلکسی)

ماکت باید توسط خود دانشجو ساخته شود.

استفاده از انیمیشن در دفاعیه ممنوع می باشد. و ... "

 

لذا از کلیه شرکت های محترم تقاضا می شود در مناقصه ی زیر شرکت نمایند :

پلکسی ارزان قیمت چینی: 12345 ورق (تذکر: قیمت ارزان هر ورق باید به فاصله ی هر 10 سانتیمتر بر لبه ی ورق حک شده باشد.)

پشم ارزان گوسفند دشت باراجین: 6789 تن ( در راستای استفاده از مصالح بوم آورد و ابداع روشی نوین در صنعت منحط ماکت سازی)

دستگاه قیمت سنج ماکت: 4 عدد برای نصب در چهار آتلیه ی قضاوت طرح نهایی ( تبصره، اگر شرکتی این دستگاه را بصورت قابل حمل بسازد، بیشتر خریداریم. شاید برای هر استاد یک دستگاه)

دستگاه دروغ سنج برای  سنجش اقرار دانشجو به ساخت ماکت: 8 عدد ( چهار تا برای نصب در آتلیه ها و چهار تا به عنوان زاپاس. تا اگر در هنگام دفاع یکی از آنها از تعدد دروغ سنجی، مخش سوت کشید، جایگزین داشته باشیم.)

میز متحرک برای قراردادن ماکت ها بر آن. ( در سه سایز متفاوت برای ماکت های کوچک، متوسط و بیگ.) تذکر: این میز نباید حس و حال انیمیشن را بوجود بیاورد.

چون ما اساتید معماری با دیدن رنگ و لعاب شیت ها و ماکت های حرفه ای و تصاویر متحرک، دل و دین از دست داده و دیگر نمی توانیم به قضاوت منطقی بپردازیم، لذا از دانشجویان محترم تقاضا می نماییم که ضمن رعایت مواد بالا، بهترین لباس خود را هم نپوشید و زیاد میک آپ نکنید تا نمره ی واقعی تان را بگیرید.

تازه همه ی این کارها رو هم اگه بکنین، فقط 1.5 نمره بالاتر از میانگین معدل دوره خواهید گرفت.

سنت بهتر از تکنولوژی است.

 

به نقل از  onsa

نرگس حسینی
۱۴خرداد
 

این روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می بیند
از دور می گوید :
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری !
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال ، از تقویم
از روزنامه بی خبر هستم
حس می کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم
حتی اگر می شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می پرستم
دیشب دوباره
من کاملا تعطیل بودم
اول نشستم خوب
جورابهایم را اتو کردم
تنها - حدود هفت فرسخ - در اتاقم راه رفتم
با کفشهایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم
رفتم تمام نامه ها [ کتابها ] را زیر و رو کردم ....

اما با همه ی این حال و احوال ....

من مثل هر روزم
با آن نشانی های ساده
و با همان امضا ، همان نام و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام ...

نرگس حسینی
۱۴خرداد
یکی از دوستای قدیمیمو بالاخره پیدا کردم!!!!!

چه میکنه این facebook !!!!!!!!!

نرگس حسینی
۱۳خرداد

امام دیشب فوت کرد.   بیست سال پیش.   هنوز هم خیلی ها فکر میکنند امام فردا فوت میکند......

اما امام خیلی وقت است با نفس مطمئنش در ملکوت خوش و خرم است........

و تمام حجت من بر حق امام همین نفس مطمئنه است.....

بیست سال است امام رفته ولی هنوز جامعه ما او را و فکر او را و منش او را درک نکرده..

از ما خواسته اند که امام را اسطوره ببینیم نه یک انسان!   وچون همه اسطوره ها افسانه اند، دلیلی برای شناختشان وجود ندارد!

امام بزرگترین مجهول انقلاب است. و ما برای شکوفایی انقلاب ناگزیر باید امام را بشناسیم.

نرگس حسینی
۱۰خرداد

این پست به افتخار مهندس رهنما که الآن با چماق بالای سرم نشسته که برای افتخارش یه حرکتی بکنم!!! منم چون ایشون دارن روی پروژه طراحی موزه  آیدین آغداشلو که هیچ ربطی به توکا نیستانی نداره این پست رو میذارم . البته بازم میگم که موضوع پروژه آیدین آغداشلو هست !!!!

انشالله نمره خوب بگیره ترم دیگه به قول خودش ۲۴ واحد برداره زودتر شرشو از دانشگاه بکنه!! 

الآن کلت کمریشو در آورده سمتم نشونه رفته....   اگه این وبلاگ آپ نشد  این منو کشته.......... 

افتتاحیه: جمعه 8 خرداد 1388، ساعت 17 تا 21

9 خرداد تا 19 خرداد ساعت 10 الی 13 و 16 الی 20

14 و 15 خرداد گالری تعطیل است.

 

نرگس حسینی
۰۸خرداد

از اندیشیدن باز نایستید چون ممکن است فراموش کنید که آنرا از سر بگیرید.
کونفوسیوس

نرگس حسینی
۰۸خرداد
شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من

***

طعم دهانم تلخ ِتلخ است
انگار سمی قطره قطره
رفته میان تاروپودم
این لکه ها چیست؟
بر روح ِ سرتاپا کبودم!
ای وای پیش از آنکه از این سم بمیرم
باید که از دست خودت دارو بگیرم
ای آنکه داروخانه ات
هر موقع باز است
من ناخوشم
داروی من راز و نیاز است
چشمان من ابر است و هی باران می آید
اما بگو
کِی می رود این درد و کِی درمان می آید؟

***
شب بود اما
صبح آمده این دوروبرها
این ردپای روشن اوست
این بال و پرها

***
لطفت برایم نسخه پیچید:
یک شیشه شربت، آسمان
یک قرص ِخورشید
یک استکان یاد خدا باید بنوشم
معجونی از نور و دعا باید بنوشم


عرفان نظرآهاری

نرگس حسینی
۰۸خرداد

 

یک چیزی هست که به من میگوید پشت این حرفهای خانم ریاحی یک تحول بزرگ هست. انگار خانم ریاحی دارند یک جور دیگر میشوند. یک جنس دیگر را تجربه میکنند. چیزی که باید دید آینده اش چه خواهد بود. به هر حال هرچه باشد من برای او دعا خواهم کرد. برای او و هر که در جست وجو حقیقت باشد.

متن کامل نامه کتایون ریاحی درباره زلیخای سینمای ایران

بنام خدا
ـ گاهی اوقات زندگی طوریه که آدم نون امروز رو واسه شکم فرداش نمی‌خواد. اون‌وقته که رویاهای آدم به تعویق می‌افته.
ـ گاهی اوقات آدم از سرنوشت، رودست خوبی می‌خوره، که فکر می‌کنه داره تصمیم می‌گیره. اون‌وقته که آدم ادعاهایی می‌کنه که تو رودربایستی انجامش گیر می‌افته.
ـ گاهی اوقات آدم از آرزوهاش جا می‌مونه.
ـ گاهی اوقات آدم می‌خواد بازی کنه، بازیگر می‌شه.
ـ گاهی اوقات داره می‌خنده، وقتی تو دلش خونه، گاهی گریه می‌کنه وقتی داره از زور خنده می‌میره.
ـ گاهی اوقات شوخی شوخی همه چیز جدی می‌شه.
ـ گاهی اوقات آدم وقتی زیاد می‌خواد کم می‌آره، گاهی وقتی کم می‌آره زیاد می‌خواد.
ـ گاهی اوقات با ترس و لرز برمی‌گرده به پشت سرش نگاه می‌کنه، می‌بینه چه شجاعتی!
ـ گاهی اوقات با شجاعت می‌تونه ترساشو نگاه کنه.
ـ گاهی اوقات آدم دنبال خوشبختی، زندگی رو گم می‌کنه، گاهی هم با انتظار زندگی رو معنا می‌کنه.
ـ گاهی اوقات آدم برای پیدا کردن یه گنج الکی، گوهر خودشو گم می‌کنه، گاهی هم گوهر حقیقت رو پیدا می‌کنه.

گویا زمان برآورده شدن آرزوی من و پسرم فرا رسیده و لازم است که زائر سفر به سرزمین قصه راهی شود. اینک که عازم سفرم، سفری به دیگر سوی زندگی، برخود لازم می‌دانم تا از دوستانم و استادانم که آنقدر به من نزدیک بودند که در من بودند، تشکر کنم. پروانه ماهان، زهرا عروس خوب پدرسالار، خانم بس، فاطمه ملاصدرا، فخرالزمان، میهن مشرقی، تارا، ثریا اردلان ... و زلیخای عاشق. گرچه همه این عزیزانم عاشق بودند، ولی عشق زلیخا خود یک معجزه بود.
این زنان و تنها دوستان نازنینم گاهی تشویقکی شدند و اگر تنبیه نشدند، خدا را شکر که البته باور نمی‌کنم بازیگر زنی در جهان باشد که شماتت، تحقیر و تنبیه نشود، اما همواره بزرگ‌ترین مشوقم مردم بودند با مهر آریائیشان و ایمان به‌خدا.

بسیار بسیار مفتخرم که در تمام طول زندگی بازیگریم، تنها و تنها یک حامی داشتم و به قول جماعت سینمایی، آنان که با کمان حلاجی پنبه‌ام را زدند، خواسته یا ناخواسته به‌دنبال چیزی بودند که سهم من ورای آن بود.
در طول بیش از دو دهه هرگز نه افتتاحیه و نه اختتامیه جشنواره فجر را ندیدم. کارت دعوت به دستم نرسید! و خلاصه به قول «ولتر» خدایا! مرا از شر دوستانم در امان بدار، خود با دشمنانم می‌دانم چه کنم!

در مقطعی که سینما را جایگاهی شایسته برای خود نمی‌دیدم، رسانه ملی (تلویزیون) پایگاهی شد تا مهرم را با مردم مهربان تقسیم کنم.
و باز به قول حافظ کیمیای سعادت رفیق بود رفیق، رفقایی که همچنان هستند و من قدردانشان و آنان که رفتند خدا به همراهشان و اما این همه تنهایی، برکتی بود برای خلوت انس و اینکه یدالله فوق ایدیهم، که ترجمه سینمایی آن می‌شود: به‌راستی خدا بزرگ‌ترین کارگردان است.

آنچه می‌بایست از جادوی سینما و بازیگری بیاموزم، آموختم تا شاید ره توشه‌ای برای نوشتن باشد و در پی تجلی معجزه عاشقانه زلیخا در زندگیم، اینک برآنم تا با اعجاز کلمات، پیوندی دیگر با شما نه از جنس نقش آفرینی، بلکه با آفرینش نقش داشته باشم.
اراده امروز من برای نوشتن، پنداری مجالی برای بازیگری نخواهد گذاشت، اما باید دید اراده خدا چه تقدیری برایم رقم خواهد زد.
باشد که از این آزمون سربلند و دست پر بیرون آیم. به امید خدا و التماس دعا.
17 اردیبهشت 88 کتایون ریاحی

نرگس حسینی