مرثیه شهید چمران در شهادت دکتر علی شریعتی
نکته: شهید چمران در سوگ شریعتی مرثیه ای سروده است که در همان زمان توسط انجمن اسلامی دانشجویان امریکا و کانادا متن کامل آن چاپ شد. در نشریه “انتخاب” بخشهایی از آن چاپ شده که در ادامه تقدیم است.
بیاد داشته باشیم که کلاغان سالها بود که خواستند تا یاد هابیل از ذهنها فراموش شود نام او را از همه جا پاک کردند حتی از تقویمهای رسمی و غیر رسمی کشور تا نسل جدید نامی از او بیاد نداشته باشد و او را نشناسد و چه ابلهانه بود که از تاریخ درس نگرفتند و ندانستند که نور الهی قابل خاموش کردن نیست. گرایش نسل جدید به شریعتی پس از قریب به سه دهه مویّد همین نکته است. مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین
سخنرانی دکتر چمران به هنگام دفن دکتر شریعتی
ای علی؛ همیشه فکر میکردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت، و چقدر متاثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم!
ای علی من آمدهام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگوارتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی…..
ای علی گفتی که هرکس گفتنیهایی دارد – و شخصیت هر انسانی به اندازه ناگفتنیهای اوست. و من اضافه میکنم که درجه دوستی و محبت من با انسانی دیگر به اندازه ناگفتنیهای است که میتوانم با او در میان بگذارم – و از این ناگفتنیها که میخواستم بازگو کنم، بی نهایت داشتم…………..
ای علی من دردمندم، دل شکستهام، زیر کوهی عظیم از ظلم و ستم کوفته و پژمرده شدهام، دیگر صبر و تحملم به پایان رسیده است. خواستم از فرصت محالی که بدست آمده بود استفاده کنم، و در کنار تو، در پرتو روح بلند تو کمی بیاسایم، عقدههای باز نشدنی را باز کنم، ناگفتنیهای فراوان را که همچون دریا بر قلبم موج میزند با تو بگویم، عقل را به عقلان واگذارم، زمام اختیار را بدست دل بسپارم، و آنچه را که بر قلب مجروح و شکستهام میگذرد، بدون ترس و شرم بازگو کنم، میخواستم که بر بالهای خیال تو بنشینم و تا وادی نیستی پیش برانم و از درد هستی بیاسایم، خوش داشتم که وجود غم آلود خود را به سر پنجه هنرمند تو بسپارم، و تو، نی وجودم، سرود عشق، و آوای تنهایی، و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی.
میخواستم که غمهای دلم را بر تو بگشایم، و تو اکثیر صفت غمهای کثیف را بر به زیبایی مبدل کنی، و سوز و گداز درونم را به زیبایی مبدل کنی، و سوز و گداز درونم را تسکین بخشی. میخواستم که پردههای جدیدی از ظلم و ستم را که به شیعیان علی و حسین میگذرد به تو نشان دهم و کینهها و حقهها و تهمتها و دسیسه بازیهای کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایانم.
ای علی؛ شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ “بنت جبیل” رفته بودم و چند روز را در سنگرهای متقدم “تل مسعود” در میان جنگندگان “امل” گذراندم فقط یک کتاب با خودم بردم و آن کویر تو بود. کویری که یک عالم معنی و غنا داشت، و مرا به آسمان ها میبرد و به ازلیت و ابدیت متصل میکرد، کویری که در آن آوای عدم را میشنیدم، از فشار وجود میآرامیدم، به ملکوت آسمان پرواز میکردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت میرسیدم.
ای علی؛ تو نماینده به حق محرومین و زجر دیدگان تاریخی، و من ناله درد مندان را از حلقوم تو میشنوم، خروش اعتراض آنها را در فریاد رعد آسای تو مییابم، سرنوشت هزاران کارگر بدبخت را از دریچه چشم تو میبینم که زیر تازیانه جالادان فرعون جان میدهندو زیر تخته سنگها دفن میشوند، و من صدای خرد شدن استخوانهای نحیف آنها را زیر تخته سنگها میشنوم، و ضجه درد مندان و ناله زجر دیدگان دلم را به درد میآورد.
ای علی؛ دین داران متعصب و جاهلان تو را به حربه تکفیر کوفتند، از هیچ دشمنی و تهمت فرو گذار نکردند، و غرب زدگان که خود را به دروغ روشنفکر مینامند، تو را به تحمت ارتجاع کوبیدند و اهانتها کردند، و رژیم شاه که نیز که نمیتوانست تو را تحمل کند، و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می دید، ترا به زنجیر کشید و بالاخره شهید کرد.
قسم به غم که تا روزگاری که دریای غم بر دلم موج میزند، ای علی تو در قلب من زنده و جاویدی.
قسم به ناله درد مندان و آه بینوایان، و اشک یتیمان، که تا استعمار و استبداد و استثمار وجود دارد، تو ای علی در جوش و خروش زنجیریان و محرومان حیات داری.