مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۰۸خرداد

وقتی زلیخا دست به قلم میشود........

جمعه, ۸ خرداد ۱۳۸۸، ۰۱:۰۷ ق.ظ

 

یک چیزی هست که به من میگوید پشت این حرفهای خانم ریاحی یک تحول بزرگ هست. انگار خانم ریاحی دارند یک جور دیگر میشوند. یک جنس دیگر را تجربه میکنند. چیزی که باید دید آینده اش چه خواهد بود. به هر حال هرچه باشد من برای او دعا خواهم کرد. برای او و هر که در جست وجو حقیقت باشد.

متن کامل نامه کتایون ریاحی درباره زلیخای سینمای ایران

بنام خدا
ـ گاهی اوقات زندگی طوریه که آدم نون امروز رو واسه شکم فرداش نمی‌خواد. اون‌وقته که رویاهای آدم به تعویق می‌افته.
ـ گاهی اوقات آدم از سرنوشت، رودست خوبی می‌خوره، که فکر می‌کنه داره تصمیم می‌گیره. اون‌وقته که آدم ادعاهایی می‌کنه که تو رودربایستی انجامش گیر می‌افته.
ـ گاهی اوقات آدم از آرزوهاش جا می‌مونه.
ـ گاهی اوقات آدم می‌خواد بازی کنه، بازیگر می‌شه.
ـ گاهی اوقات داره می‌خنده، وقتی تو دلش خونه، گاهی گریه می‌کنه وقتی داره از زور خنده می‌میره.
ـ گاهی اوقات شوخی شوخی همه چیز جدی می‌شه.
ـ گاهی اوقات آدم وقتی زیاد می‌خواد کم می‌آره، گاهی وقتی کم می‌آره زیاد می‌خواد.
ـ گاهی اوقات با ترس و لرز برمی‌گرده به پشت سرش نگاه می‌کنه، می‌بینه چه شجاعتی!
ـ گاهی اوقات با شجاعت می‌تونه ترساشو نگاه کنه.
ـ گاهی اوقات آدم دنبال خوشبختی، زندگی رو گم می‌کنه، گاهی هم با انتظار زندگی رو معنا می‌کنه.
ـ گاهی اوقات آدم برای پیدا کردن یه گنج الکی، گوهر خودشو گم می‌کنه، گاهی هم گوهر حقیقت رو پیدا می‌کنه.

گویا زمان برآورده شدن آرزوی من و پسرم فرا رسیده و لازم است که زائر سفر به سرزمین قصه راهی شود. اینک که عازم سفرم، سفری به دیگر سوی زندگی، برخود لازم می‌دانم تا از دوستانم و استادانم که آنقدر به من نزدیک بودند که در من بودند، تشکر کنم. پروانه ماهان، زهرا عروس خوب پدرسالار، خانم بس، فاطمه ملاصدرا، فخرالزمان، میهن مشرقی، تارا، ثریا اردلان ... و زلیخای عاشق. گرچه همه این عزیزانم عاشق بودند، ولی عشق زلیخا خود یک معجزه بود.
این زنان و تنها دوستان نازنینم گاهی تشویقکی شدند و اگر تنبیه نشدند، خدا را شکر که البته باور نمی‌کنم بازیگر زنی در جهان باشد که شماتت، تحقیر و تنبیه نشود، اما همواره بزرگ‌ترین مشوقم مردم بودند با مهر آریائیشان و ایمان به‌خدا.

بسیار بسیار مفتخرم که در تمام طول زندگی بازیگریم، تنها و تنها یک حامی داشتم و به قول جماعت سینمایی، آنان که با کمان حلاجی پنبه‌ام را زدند، خواسته یا ناخواسته به‌دنبال چیزی بودند که سهم من ورای آن بود.
در طول بیش از دو دهه هرگز نه افتتاحیه و نه اختتامیه جشنواره فجر را ندیدم. کارت دعوت به دستم نرسید! و خلاصه به قول «ولتر» خدایا! مرا از شر دوستانم در امان بدار، خود با دشمنانم می‌دانم چه کنم!

در مقطعی که سینما را جایگاهی شایسته برای خود نمی‌دیدم، رسانه ملی (تلویزیون) پایگاهی شد تا مهرم را با مردم مهربان تقسیم کنم.
و باز به قول حافظ کیمیای سعادت رفیق بود رفیق، رفقایی که همچنان هستند و من قدردانشان و آنان که رفتند خدا به همراهشان و اما این همه تنهایی، برکتی بود برای خلوت انس و اینکه یدالله فوق ایدیهم، که ترجمه سینمایی آن می‌شود: به‌راستی خدا بزرگ‌ترین کارگردان است.

آنچه می‌بایست از جادوی سینما و بازیگری بیاموزم، آموختم تا شاید ره توشه‌ای برای نوشتن باشد و در پی تجلی معجزه عاشقانه زلیخا در زندگیم، اینک برآنم تا با اعجاز کلمات، پیوندی دیگر با شما نه از جنس نقش آفرینی، بلکه با آفرینش نقش داشته باشم.
اراده امروز من برای نوشتن، پنداری مجالی برای بازیگری نخواهد گذاشت، اما باید دید اراده خدا چه تقدیری برایم رقم خواهد زد.
باشد که از این آزمون سربلند و دست پر بیرون آیم. به امید خدا و التماس دعا.
17 اردیبهشت 88 کتایون ریاحی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۳/۰۸
نرگس حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی