مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۱۰خرداد
سر کلاس طراحی، نشسته بودیم با بچه ها غرق صحبت..اکثر بچه ها نگران امتحان طولانی نظام مهندسی..و غالبا هم سال اول شان بود که آزمون را تجربه میکردند.من و یکی دیگه که سال دوممان بود،برای رفع ابهامات بچه ها کمی توضیح کهمثلا فضا چطور است؟مدت زمان امتحان چطور سپری میشود؟پارسال چطور بود؟ و خلاصه هر چیزی که از جو امتحان میپرسیدند...یکی از بچه ها یکهو پرید وسط کهبه نظر من این نوع امتحان نامردیه! همه که شرایط جسمی مشابه ندارن که بتونن کل وقت بشینن پای کار..حرفش کاملا صحیح بود ولی من خنده م گرفت..گفتم به نظرت اصلا چرا ما باید امتحان بدیم؟انگار چشمهای بچه ها داشت میزد بیرون.دیفالت ذهن ها اینطور بود که اگر کسی بخواهد وارد کار جدی شود، باید پروانه نظام مهندسی داشته باشد.و لاغیر.یکی پرسید پس همینجوری بریم ساختمون بسازیم؟؟گفتم نه عزیزم.تا حالا فکر کردی چرا نظام مهندسی ما رو به عنوان مهندس ساختمان قبول نداره؟بچه ها گفتن چون چیزایی که ما توی دانشگاه یاد گرفتیم، هیچ بویی از ضوابط نبرده..من گفتم بچه ها اگه ما به جای اینکه سه سال بعد از لیسانس، علاف آزمون نظام مهندسی بشیم؛بهتر نیست به جای ۴سال،مثل سابق همون۶سال رو درس بخونیم و دو سال آخر یه کم واقعی تر و با ضوابط، توی دانشگاه ، طراحی یاد بگیریم؟!یعنی نظام آموزش عالی مبتنی بر نیازهای واقعی بخش اجرا باشه.هم در بخش ساختمانهم در بخش صنعتهم در بخش های دیگه..الان توی کشور ما، عملا فقط بخش سلامت ه که یه سری از نیروهاش رو براساس نیازهای حقیقی ش آموزش میده..اینجوری هم سرمایه های مادی کشور به هدر نمیره و هم بزرگترین سرمایه ی معنوی انسانی که عمر فرد هست، تلف نمیشه..به نظر میرسه اگر اینجوری پیش بریمممکنه زیادی پیشرفت کنیم،یه وقت از برنامه هایnساله ی توسعه جلو بیفتیم..حیف ه..
نرگس حسینی
۰۴خرداد
من نمیدونم چرا هروقت میرسی سر طراحی ریز فضاهای مسکونی،وقتی میرسیم به طراحی سرویس بهداشتیکلاس از دست استادها در میره..اصلا دست کسی نیست ها!!!خاصیت ش اینه.کلاس منفجر میشه از خنده..تازه بچه ها شروع میکنن به خاطره گفتن!!!
نرگس حسینی
۲۳ارديبهشت
به نام حضرت سلطان، به نام حضرت شاهبه نام نقطه ی باء ، باء صدر بسم اللهبه نام آن که اگر کوه ایستاده، ز اوستبه نام حضرت حیدر ، به نام حضرت دوست
نرگس حسینی
۲۰ارديبهشت
توی دانشگاه اساتید دو دسته بودندیا با اتوکد قهر بودندو یا از 3D هم عبور کرده بودند..کلا فضا ، فضای افراط و تفریط بود.یک استاد شیت دستی را میپرستیداستاد کلاس بغلی شیت کامپیوتری را..یکی میگفت بدون ماکت، کرکسیون نمیکنمدیگری میگفت بدون 3D کرکسیون بی کرکسیون..و این وسط دانشجوی بدبخت مانده بود در تقابل بین سنت و مدرنیته!!!دانشجوهای زرنگ هم راهکارهایی پیدا میکردند که با هر دو سری استادها تعامل کنندتا نمره ی پایانی از دست نرود..در این بین دانشجوهایی هم بودند که از ترم قبل ،دست به تحقیقات محلی برای انتخاب استاد میزدند..ولی از آنجا که تیم ما در دانشکده، معمولا با اساتید غیر آشنا و  تازه وارد کلاس بر میداشتهمیشه سورپرایز میشدیم از طبع اساتید..من هرچه از معماری دارماز ترم دو و سه دارم و کلاس مقدمات طراحی.که هر دو را هم با یک استاد پاس کردم.و همیشه هم با هم کل کل داشتیم.او همیشه میگفت بچه ها طراحی فنی را جدی بگیرید.معماری که طراحی فنی نداند، زبان کار معماری نمیفهمد..و پیشنهاد میداد که با فلان استاد طراحی فنی بردارید..و آن استاد یکی از بدخلق ترین اساتید دانشکده بود..و چهارستون بدن آدم میلرزید وقتی به کلاس ش فکر میکرد..چند بار پرتاب شدن دانشجوها و والدین شان را به بیرون از کلاس توسط او، دیده بودیم..و حسابی آب دهان غورت داده بودیم..آخرش هم قسمت من نشد که با آن استاد مذکور ، طراحی فنی بردارم..طراحی فنی هم مثل باقی دروس پاس شد..و خیلی هم خنک بود....دیروز بعد از مدتها که از فارغ التحصیلی میگذردبرای آزمون نظام مهندسی، توی کلاس طراحی فنی ثبت نام کردم.اصلا جای تعجب نداشتکه نصف حرف های استاد مهندس، را اصلا به یاد نمی آوردم..و از آنجایی که در گذشته اصلا جزوه ای برای طراحی فنی نداشتیمهیچکدام از این مباحث، در نظر تکراری نمی آمد..بعد از 5ساعت یک جا نشستنو در گرمای کلاس تنوری شدن،توی دلم به روح آن استاد طراحی فنی ام یک التفات جانانه کردم..که پدر بیامرز میمردی یک ساز و کار درست و حسابی برای تدریس انتخاب میکردی که ما حالا اینقدر پخمه نباشیم...نخبه ، پیشکش!!!و یک جمله ای از این استاد مهندس مانکه حقیقت تلخی بود..گفتبچه ها،با هم شوخی که نداریم...وزارت مسکن، مدرک شما را قبول ندارد..وگرنه این همه آزمون نداشت ورود به یک شغل.وزارت مسکن میگوید معلوم نیست توی آن خراب شده ، توی مخ شما چه چیز کرده اند.ولی باید اینهایی که من میگویم را بلد باشی بکشی ..باید از امتحان من موفق بیایی بیرون..حالا بچه هابا هم شوخی که نداریم..ولیواقعا با معلومات دانشکدهمامهندس پلاستیکی هم نیستیم...
نرگس حسینی
۱۶ارديبهشت
این عکس ها رو برای کسایی میذارم که خودشون میدونن...
نرگس حسینی
۰۶ارديبهشت
این عکس ها به صورت کاملا مستند از سفر نوروز امسال به دست بنده رسیده..
نرگس حسینی
۰۵ارديبهشت
خدا حفظ کنه بعضی اساتید دانشگاه رو..میگفت دانشجو اومده دو ترم درس معماری خونده،نصفه شم توی لابی و چمن نشسته بوده،فکر میکنه معمار شده..همچین ژست هنری میگیره،زاها حدید کم میاره!!!میگفتبچه ها همیشه یادتون باشه توی دانشگاه معمار تربیت نمیکنن..کارشناس معماری شاید تربیت کنن...پس پز بیخود ندید...!!!اینا رو گفتم کهآخرش بگمامروزی که گذشتروز معمار و بزرگداشت حضرت شیخ بهایی بود..روز معماربر معماران و دوستداران معماری انسانی مبارک...خدا حفظ کنه اون استادمون رومیگفتبچه هاهمیشه یادتون باشهاون معمار اصلیه، اون بالا بالاییهباید بپسنده کار رو....
نرگس حسینی
۲۹فروردين
توی مدرسه و توی دانشگاهحتی همین حالاو حتی تا همیشهیکی از شیوه های طرح سؤال و مسئلهاین بود:جاهای خالی را با گزینه مناسب پر کنید.هر قدر بیشتر از ایام عمر بی خاصیت م سپری میشودبیشتر ملتفت میشومکه گاهی اگر بعضی واژه هااز جمله ی زندگی بیفتندبا هیچ گزینه ی مناسب و نامناسبینمیشود جای خالی شان را پر کرد...خالی میماند آن جابرای همیشه..و این بزرگترین دروغ دنیاستکه تو بعد از مدتی سرد خواهی شد..شاید فقطساکت تر شوی ..و آن بغضسنگین تر..همین. بعضی هازندگی شانیک کتاب است..پر از حرف و محتوا..بعضیمتن اند..و بعضیتنها چند جمله..خوشا به حال آنهاکه بودن شانخاصیت دارد..و بدا به حال آنهاکه از گاو کم خاصیت ترند..و بدا به حال من..
نرگس حسینی
۲۸فروردين
از امیرالمؤمنین بیاموزیم که فرمود «والله لا اکون کالضّبع تنام علی طول اللّدم»،من مثل آن حیوان خواب آلوده نیستم،مثل آن حیوان سنگین خواب نیستم که با لالایی دشمن که به قصد شکار من و صید من انجام میگیرد به خواب بروم.نباید به خواب بروید، فریب خوردن هم امروز جرم است، دشمن را نشناختن و دوستانه و صادقانه و مخلصانه کاری را کردن که دشمن میکند هم جرم است. اولین دشمنی که بر ما میتازد، خواب و خواب آلودگی است
نرگس حسینی
۲۷فروردين
کاروان آذربایجان بود یا نهیادم نیست..فقط اینقدر یادم هست که راوی لهجه ی غلیظ ترکی داشت ولی فارسی حرف میزد..وسط طلاییه نزدیک محل علمداری حاج حسین خرازی ایستاده بودو یک جوری حرف میزدکه منی که داشتم خارج میشدم از منطقهحاضر بودم از کاروان جا بمانم ولی بشنوم روایت پر سوز او را..امروز داشتم توی عکس های راهیان آن سال غوطه میخوردمکه به این عکس برخوردم..و باز انگار ....خدا از ما نگیردراوی های اهل سوز و گداز را..آن ها که مانده اند تا زینب باشند..
نرگس حسینی
۲۳فروردين
نرگس حسینی
۲۰فروردين
بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر.سید مرتضی آوینیتصویر بزرگتر پیدا نشد.نوشته این تصویر را اولین بار توی پرسه زنی های تنهایی ام به بهشتدرست روبروی حجله ی آقا مرتضی دیدم..حالا وقتی نادر طالب زاده امشب با ابراهیم حاتمی کیا میگفت کهقرار بود سری بعد مرا با خودش ببرد فکه؛و من میخواستم ازاو فیلم بگیرم و او فقط حرف بزند. و مرتضی گفته بود خیلی خوب میشود و مخالفتی نکرده بود.و حاتمی کیا با لبخند نگاهش کرد..من یاد این ها افتادم که اخوی!آقا مرتضی اگر موافقت کرد برای این بود که میدانست هیچوقت برای بار بعد پایش به فکه نمیرسد..آدمی که معتقد است تمام اجرها در گمنامی ست،به این سادگی ها بازی نمیخورد؛ اخوی...
نرگس حسینی
۱۷فروردين
از سفر که برگشتیمبا خودم گفتم باید همه چیز را شست..ولی نمیدانستماین همه چیزشامل پول های توی جیب کت و کارت های اعتباری هم خواهد شد!!!
نرگس حسینی
۱۲فروردين
گاهیدلت میخواهدتوی صحن برادر بنشینی وفقطزمزمه کنی..و توی زمزمه هاصدای هق هقبالا میگیرد ..در حرم حضرت شاهچراغ،احمد بن موسی نایب الزیاره بودم..
نرگس حسینی
۲۹اسفند
با بهاران روزی نو می رسد  و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو.  اکنون که جهان و جهانیان مرده اند،  آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟  و یحی الارضَ بعد مَوتِها... . سید مرتضی آوینی
نرگس حسینی
۲۴اسفند
این مدتخیلی حرف برای گفتن ندارم.انگشتم روی صفحه ی کلید خشک میشود.حتیقلم هم دست نمیگیرم.حتی کمتر میخوانم.حتی کمتر بیدارم.این مدتاصلا نمیدانم که دقیقا دارم چکار میکنم..!وسط این ندانستن خویشیکی از تنگه ی هرمز به من زنگ زدو بعد از اینکه با او خاطرات تلخ و شیرین کودکی ام را مرور کردم،یک جمله ای گفت که حس کردمخدا دارد با منگردو بازی میکند..من کجام؟!لطفا یکی برای پیدا کردن من، به روزنامه های کثیرالانتشار آگهی کند...لطفا عکس م را مثل دهه 60 و اوایل 70 ، بعدازظهرها توی تلویزیون، توی بخش گمشده ها پخش کنید..یک عکس برای پاسپورت کربلا گرفته ام.. از همان استفاده کنید..اگر کسی از من خبر داشت،زودتر خودم را مطلع کند تا مرا از این نگرانی در بیاورد..!آخر سالیانگار بدجور گم شده ام...لطفا اگر کسی مرا پیدا کرد،حتما مرا به امین ترین فرد مورد نظر تحویل دهد، تا زودتر، مرابهمنبرسانند...و مژدگانی دریافت کنند..لطفاکمی عجله کنید..این شب هابارانی ست...
نرگس حسینی
۲۳اسفند
دارند اثاث کشی میکنند..همه خوشحالند از رفتنشان..نمیدانم من چرا نگرانم..خدا کند که رفتنشان خیر باشد..تا نیامده بودیم این خانهنمیفهمیدم که میگویند همسایه ی خوب نعمت است، یعنی چه؟!ولی حالا که روز و شب و نصفه شب با صدای مرافعه از جا کنده شده ام،فکر کنم که فهمیده ام... کمی....با این حالامیدوارموضع شان بهتر شود با این رفتن..اول جدایی نباشد..کاش کمی با هم مهربانتر باشند..
نرگس حسینی