بالاخره گذاشتی. از اون روز که گفتی روزی چندبار میومدم اما میدیدم خبری نشده.. گرچه من جزو اون دسته از ادمایی نیستم که خاطره ای با این عکسا داشته باشم ولی برام جذاب بود بدونم چه عکسایی میذاری!!!
فکر قشنگی بود.
سلام. من که فقط ی سال اونم نصفه نیمه بودم، حالم دگرگون شد.. با دل جوون های مردم چه میکنی؟ اونایی که قبل طلوع آفتاب می اومدن تا بسته های فرهنگی رو درست کنن. ما که همون مخبط قبلی هستیم..اونایی که متحول شدن... ما که همون مهندس پلاستیکی هستیم..اونایی که استاد شدن..تجربه ی اون همه خلوص در این عصر به کمتر کسی داده میشه...دلم تنگ شد.. یاد جمله ی روی دیوار ورودی افتادم.. زمان همچنان با سرعت نور داره منو با خودش میبره
فکر قشنگی بود.