مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۱۶ارديبهشت

اگه برای شما نامفهومه، واسه ما خاطره س..

سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۵۱ ب.ظ
این عکس ها رو برای کسایی میذارم که خودشون میدونن...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۱۶
نرگس حسینی

نظرات  (۱۲)

بالاخره گذاشتی. از اون روز که گفتی روزی چندبار میومدم اما میدیدم خبری نشده.. گرچه من جزو اون دسته از ادمایی نیستم که خاطره ای با این عکسا داشته باشم ولی برام جذاب بود بدونم چه عکسایی میذاری!!!
فکر قشنگی بود.
مطالب وبلاگت رو خودت نوشتی؟ با اجازت من چندتا مطالبت رو زدم توی وبلاگم . آپم مایل بودی تبادل لینک اتوماتیک هم وبلاگم داره
اگه لینکت رو توی لیست وبلاگهای دوستانم ثبت نکنی دیگه بهت سر نمیزنم گفته باشم
پاسخ:
ترسیدم..!
یاد باد ان روزگاران
یاد باد..
پاسخ:
روز وصل دوستداران یاد باد..
روزایی که ما رو با مانتوشلوار یکدست مدرسه می دیدید و مام شما رو دوربین بدست...


مرور می کنم خاطرات شیرینم را
اما مگر کپی برابر اصل میشود؟؟؟

پاسخ:
هنوز اون عکس معروف رفیق ت رو نذاشتم...
مطالب وبلاگت رو خودت نوشتی؟ با اجازت من چندتا مطالبت رو زدم توی وبلاگم . آپم مایل بودی تبادل لینک اتوماتیک هم وبلاگم داره
سلام خوبی . وبلاگ تحسین بر انگیزی دارین . امیدوارم همیشه موفق باشی . لطفا به منم سر بزن . خوشحال میشم تبادل لینک کنیم
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل...
سلام!
جقدر کم گذاشتین خب؟؟؟
(در ضمن,تا امام زمان ظهور نکنن و عقل مردم کامل نشه
دیگران لیاقت دیدن اون عکس معروف رو ندارن!)
پاسخ:
علیک سلام مشعشع فرمودین ملا.. (من میدونم، توام میدونی، قپی درکردی!)
فقط لبخند میزنم...
انگار هنوز هم در جریانن..
الحمدلله.

اما توصیه میکنم دوستان به تصویر دهم و یکی مونده به آخر خیلی دقت کنن.. !!!
احتیاج به رمز گشایی داره...
پاسخ:
میخواستم زیر هر عکس یه توضیحی بدم. ولی گفتم همینجوری بهتره..
سلام. من که فقط ی سال اونم نصفه نیمه بودم، حالم دگرگون شد.. با دل جوون های مردم چه میکنی؟ اونایی که قبل طلوع آفتاب می اومدن تا بسته های فرهنگی رو درست کنن. ما که همون مخبط قبلی هستیم..اونایی که متحول شدن... ما که همون مهندس پلاستیکی هستیم..اونایی که استاد شدن..تجربه ی اون همه خلوص در این عصر به کمتر کسی داده میشه...دلم تنگ شد.. یاد جمله ی روی دیوار ورودی افتادم.. زمان همچنان با سرعت نور داره منو با خودش میبره
آخی ......