مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
۰۵مهر
آخرش که چی؟باید بریم..باید بسپریم بریم..سپردن به ما رفتن...به وحدانیت خدا ازت نمیگذرم اگر ادامه ندی...
نرگس حسینی
۲۲شهریور
توی خواب هامدر هم برهمی..نامیزونی..پکری....امیدوارم همه شان چپ باشند....گرچهگویا برای توما چپ یمنامیزونیمکسر یم....دعا میکنمقبل از اینکه خدا از روی زمین جمع مان کند،جمع مان کند...پ.ن:من به تو مایل و تویی هر نفسی ملول تروه که خجل نمیشود میل من از ملال تو..
نرگس حسینی
۲۱شهریور
همچون انار خون دل از خویش میخوریمغم پروریم! حوصله شرح قصه نیست..فاضل
نرگس حسینی
۱۸شهریور
همچین روز رسیدیم نجف...دل آدم در نجف قرار میگیرد..
نرگس حسینی
۱۷شهریور
فقط اعلامیه ترحیم طراحی نکرده بودمکه اونم توفیق شد..همه جوره در خدمتیم..
نرگس حسینی
۰۴شهریور
توی دلم گله کردمخیلی ریز گله کردم..گفتم فکرکنم از دیدن م خوش ت نمی آید..وگرنه دیدارها اینقدر فاصله نداشت..گفتم این همه من آمدم...بچگی کردم، گفتم اصلا یک بار هم تو بیا...آمد..وسط کلاس آمدند گفتند پرچم حرم رضوی را آوردند توی حسینیه..پودر شدم..سلام بر امام مهربان..سلام بر حضرت شمس الشموس..
نرگس حسینی
۰۳شهریور
پنجشنبه گذشته با رفقای ده سال پیش دور هم جمع شدیم.بعضی را بیش از ده سال بود ندیده بودم.بعضی ازدواج کردند.بعضی بچه دار شدند.بعضی طلاق گرفتند.بعضی استاد دانشگاه شدند.بعضی معلم شدند.بعضی بیکار شدند.و خلاصه هر کدام سیری داشتند در این ده - دوازده سال..ده سال پیش وقتی کنکور دادیم،همه ما تقریبا شرایطی نزدیک به هم داشتیم.یه عده نوجوان پر شور که غالبا هدف مان را توی دانشگاه رفتن میدیدیم.از بین بچه ها فقط یکی دو نفر آن سالها به طور جدی میدانستند نمیخواهند دانشگاه بروند.و ازدواج کردند و بچه دار شدند. و از قضا حالا دانشجو هستند.غالب بچه ها رفتند دانشگاه.درس خواندند.فارغ التحصیل شدند.لیسانس یا فوق..یکی از رفقا خیلی تلاش میکرد که از بچه ها شرح این ده سال را بگیرد.که مثلا هر کدام چه کرده ..نشد.فقط سلام و علیک بچه ها دو سه ساعتی طول کشید.ولی بین حرف های بچه ها دقت که میکردی هرکدام میگفتند چه کرده اند.گاهی راضی بودند و گاه ناراضی.اکثرا هم جایی که کار میکردند خیلی ربطی به درسی که خوانده بودند نداشت.خصوصا بچه های برق..که میگفتند با آن همه درس های سخت ، این بیکاری یا شغل نامرتبط، خیلی مسخره ست.و یکی میگفت حالا با این فشار بیکاری حتی اگر منشی هم بشوم و بگویند با دیپلم ت بیا میروم.قرار نیست توی این پست به رابطه ی نظام آموزشی و نظام کار در کشور بپردازم.قرار نیست به میزان رضایتمندی شغلی و تحصیلی بپردازم.حتی قرار نیست به شرح و بست دلایل طلاق بعضی از رفقا بپردازم.-گرچه عمیقا از رخداد این حلال تلخ ، ناخرسندم..-میخواهم به موضوعی فقط اشاره کنم و رد شوم..هر کدام از ماموجودیتی داریم..موجودیتی که زمان دارد او را مصرف میکند..در این بُعدی که ناگزیر از حضور در آنیمچقدر برای سپری شدن مان برای آن هدفی که فرض کرده ایم،برنامه داریم..؟؟و آیا اگر ده سال بعد به خودمان نگاه کنیم،آنی هستیم که خدا به ما لبخند بزند؟برای من فقط همین لبخند مهم است..درس و زندگی و شغل و فرزند و هزار چیز دیگر، بدست می آید؛ولی اگر رضای او در آن نباشدآرامش و رضایتی نخواهد بود..کاش زمان رااز این منظر سپری کنیم..بالاخره روزی خواهد رسیدکه زمان میرود و ما میمانیم..آن روز با چه چیز میمانیم؟
نرگس حسینی
۲۵مرداد
از عید فطر تا امروزهیچ دیداری میسر نشده است.حتی اگر اهل استعاره هم نباشیمیفهمی که یک جای کار اساسی میلنگد..من از این سکوت، عجیب نگرانم..یعنی ما داریم خطا میرویم..آخرین دیدار و کلام اینجاست..
نرگس حسینی
۲۵مرداد
میان بوی سوسن عنبرهااو را به خانه آوردندتا بدرقه اش کنند به سوی خانه ی ابدی..و بوی سوسن عنبرها هنوز در ضمیرم جریان دارد..به علت نقص فنی قالب وبلاگ،و تا برطرف شدن آنبه این قالب نقل مکان کرده ام..
نرگس حسینی
۱۶مرداد
نمی شود که گذشت از غزل ترانه ی تواز آبشار رها در مسیر شانه ی تو دو چشم نه، دو نگاه رسیده تا خورشیدچه قدر خاطره دارد نگارخانه ی تو بهار مختصری از نفس کشیدن توستخوشا به حال درختی که زد جوانه ی تو چه حس ممتد دوری ست می وزد بر منکه تا همیشه بگیرد دلم بهانه ی تو سپرده ام تن خود را به جاده کولی وارکه گم شوم همه جا از پی نشانه ی تو تو آفتابی و من پابرهنه پای دلمنمی شود که بیایم به آستانه ی تو تو را به حال خودت می گذارم اما عشقچگونه می رسد آخر شبی به خانه ی تو؟ مدتی نخواهم بود.دعا کنیدتوان از دست رفته ام برگردد..
نرگس حسینی
۱۵مرداد
دیدن خواب بعضی ها به دلت میچسبدبیدار که میشوی انگار از مهمانی آمده ای..شاد و شنگولی..ولیبعضی خواب ها..ناآرامند.بی سر و ته اند.کلافه کننده اند.بعضی خواب ها،تمام روز آدم را خراب میکنند..گاهی خواب آدمهایی را میبینی که از آنها خبری نداری..و این خواب ها مرموزترند..و بیشتر وقت آدم را میگیرند..این ماه به نیمه رسیدهو من تا حالا کلی صدقه داده ام برای خواب های در هم بر هم م..حال فریدون جیرانی را من خوب میفهمم.رویاهای آدم که زیاد به او فشار بیاورد،آدم مجبور میشود به گفتن ش..یکی با نوشتن..یکی با فیلم ساختن..جیرانی هم در خط رویاست...
نرگس حسینی
۱۲مرداد
با این همه جداییدنیا ادامه داردتلخ است و سخت ومبهماماادامه داردمجنوناگرچهچندیستدست از جنون  کشیده ستلطفاًبه او بگویید:"لیلا ادامه دارد........"گاهی باید بگذرد.گاهی باید بگذری.چه دیر میفهمیم.چه دیر ..کاشوقتی باشد..فرصتی..مجالی..مسابقه ی میهن بلاگ مدتی ست ذهنم را به خودش مشغول کرده.شاید نه برای شرکت در مسابقهکه برای مرور خودمچیزهایی بنویسم..سال 84 برای من سال خاصی بود.رفقای نزدیک قدیم شاید یادشان باشد..سالی که ورق زندگی ام را با انصراف از دانشگاهم چرخاندم..گرچه من از خودم اراده ای نداشتم..و خدا بود که داشت همه چیز را مدیریت میکرد..شاید اگر مانده بودم در آن محیطحالا کس دیگری بودم..ولیبه یکباره دستم را گرفتو کشاند دنبال خودش..تا اینجا..
نرگس حسینی
۰۴مرداد
خواب دیدم داشت قیامت میشد..همه چی بهم ریخته بود و داشت زیر و رو میشد..خیلی وحشتناک بود..وحشتناک تر از اوناین بود که یه عده هنوز ایمان نمیاوردن...خدایاهمه ی ما رو عاقبت بخیر کن..
نرگس حسینی
۱۰تیر
آدمها در زندگی شانگاه شبهای قدری دارندکه فقط در تقویم شخصی خودشان یادداشت میشود..شبهای قدری که نوازش نسیم حضور را بر صورت خود حس میکنند..اینها در تقویم عمر آدمیشاید پنج شش تا بیشتر نباشد…ولی در هر جای تقویم که سر بزنندشب قدر ند..مثل شبی که مادرم رفت ..و شب های بیمارستان..و عرفه ی بارانی..وشب های مکتوب..و ...و حالا..و در این شب های قدرگذر تمام آن هزار سال را بر جانت حس میکنی..آن هزار سال را که گفتلیله القدر خیر من الف شهر..و در این لحظهناگزیر از سپاس حضورش خواهی بود.....الحمدلله.
نرگس حسینی
۱۰خرداد
دنیای دیگری ستدنیای دو نفره..
نرگس حسینی
۲۱ارديبهشت
دو هفته پیششب میلاد امیرالمؤمنین علیه السلامیکی از بچه بسیجی های فعال گردان گرافیکناباورانه راهی منزل آخرت شد.در وادی هنر،آن هم این روزها که حتی بچه بسیجی هاشغالباً درگیر کارهای سخیف و تیتر خبرگزاری ها هستند؛و نه مطالبات به حق رهبریجای چنین آدمهایی بسیار خالی ست.حالا بعد از گذشت این مدتوقتی بازخورد فوت این بنده ی خدا را توی صفحه های مجازی بچه های گرافیک بررسی میکنیمیبینی که فقط آهی کشیده ایم و ته دلمان سوخته است.بعضی دل سوختن هامحرک اند.موتور همت آدم را روشن میکنند.آدم را سر غیرت می آورند..اما خدا کندسوختن ها ماناز این جنس باشد.نه از جنس آن آه سردی که جز یأس چیز دیگری همراه ندارد.به هر حالآقای ما میتوانیم رفته.و این نبودنش، برای گردان گرافیک هنرمندان متعهد انقلاب سخت میگذرد.باشد که علم حرکت های ناب و خودجوش اوکه همه از عمق قلب او میجوشید،بر زمین نماند.که هنر جوششی است از سر بیخودی..
نرگس حسینی
۱۲ارديبهشت
گاهیپدر بودنبه فیزیولوژی ربط ندارد..گاهیبعضی زن هایک دنیا، پدر ند..استوار،با سایه ای سرشار از دلگرمی....شرح دیگری نیست...
نرگس حسینی
۰۳ارديبهشت
توی تقویم اعراببعضی ماه ها، حرام اند.یعنی خون ریختن در آنو جنگ در آنحرام است.قبل از تاریخ اسلام هم این ماه ها حرام بوده اند.ماه رجب،یکی از آن ماه هاست.حالا دیده اند رسیده اند به ماه حرامو هیچ کس روی برد شان حساب نمیکندو رکب اساسی خورده اند از رفقای غربی شاناین پا و آن پا میکنند برای آتش بس.هر چه بیشتر لفت ش بدهند،بیشتر در گندابی که ساخته اند غرق خواهند شد.به همان خدای کعبه قسم.شبکه افق یک نماهنگ کوتاهی پخش کرد سر شبی از صدای کودکان یمنی در پناهگاه ها...و من فقط به تو و این حجم عظیم غمی که بر سینه داری فکر میکردم...وقتش نشده بیایی مولای من؟!آیا هنوز زمانه ی ما به قدر ادراک ظهورت نرسیده؟!آیا اضطرار ما و زمانه ی ما به کمال نرسیده است؟!به ما رحم کن..بیا..هر چند ما بدیمتو ما را بدان مگیر..
نرگس حسینی
۰۲ارديبهشت
گاهی باید دوربینت را بگذاری زمینو بگذاری چشم ها ت بی هیچ واسطه ای پیرامونش را نظاره کندآن وقتخیلی چیزها دوباره به چشمت می آیند..و حتی برایت قابل لمس ترند..بعضی شان را حتی نمیشود نوشت..لااقل اینجا نمیشود..ولیمیشود خیلی حرف های دیگر را گفتاگر مجالی برای گفتو چشمی برای خواندنو قلبی برای ادراک ، هنوز، باشد....دیروز وقتی لابه لای بچه های ژیگول گوهردشت راه میرفتیباورت نمیشد که چشم هاشان تا این حد صاف باشد..اصلا حال و هوای عصرهای گوهردشت یا بوتیک های رنگارنگ، حتی به ضمیر کسی خطور نمیکرد..همه رفقای باکلاس و خوش تیپ، جمع بودند در مهمانی شهید مدافع حرم..و تو هرچه بیشتر چشمت میگشت،بیشتر می یافت..زن عکاس خوش تیپ، انگار که دوربینش کور شده بود..بس که چشم هاش باران بهاری میزد..دیوار انتظامات، پر از پسرهای خوش تیپی بود، که روی پا بند نبودند از فرط اشک...کاش قدر این قدرت نرم را بیشتر میدانستیم....عصرتوی همان خیابانکه صبح، قطعه ی دیگری شده بودبازنسیم دیگری جریان داشت..بچه های شهرهمانند که بودند..من دلخوشم به همین نسیم های کوتاه بهشتی..و یقین دارم به قدرت اقلیت..امابرای آنها که توی تجمع هایشان، چادر فله ای هدیه میکنند، هر شب غصه میخورم..کاشبه قدر بچه های کودکستان،فهم مراوده و ارتباط داشتند..
نرگس حسینی
۲۴فروردين
تنها آدمهای بی شرافت ندکه هتک حرمت دیگران را به سخره میگیرند.
نرگس حسینی