مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۳آبان
خدا رحمت کنه همه ی رفتگان خاک روبچه که بودماز مادرم پرسیده بودمچرا شام غریبان شمع روشن میکنیم؟مادرم یه جوابی داده بودکه هنوز که هنوزه وقتی باخودم مرورش میکنم جگرم میسوزهمیگفتشب که شد بچه از ترس لشکر شام فرار کردند توی دشت کربلا..نور که نبود..چراغ که نبود..امام حسین ع م مگه چقدر تونسته بود خارها رو جمع کنه...خار مغیلان میرفت توی پای بچه ها..زخمی شون میکرد..داغ که دیده بودن..اسیر که شده بودن..زخمی هم میشدن...ما شمع روشن میکنیمبه یاد اون دشت تاریک...که کاش با این شمع ها روشن میشد...حداقل خار توی پای بچه ها نمیرفت..صلی الله علیک یا اباعبدالله..صلی الله علیک یا زینب کبری..
نرگس حسینی
۰۹آبان
امروز پنجاه و چهارمین روزه که توی این وضعم.بیشتر روز رو توی تخت دراز میکشم وباقی روز صرف دستشویی، غذا و نماز و اندک کارهای قابل انجام میشه.حوصله م خیلی وقته که سر رفته، ولی کار خاصی نمیشه کرد.به خاطر نوع مبل خونه حتی نمیشه روی مبل دراز کشید و تلویزیون نگاه کرد.عملا جز کارهای در حیطه ی تخت، انجام کارهای دیگه، تحمل درد رو میطلبه.حتی غذا خوردن.اونجور که دکتر گفته الحمدلله مشکل حادی نیست و اگر یک ماه دیگه این وضع رو تحمل کنم به مرور خوب میشه.یه آرتروز.البته دو تا آرتروز؛ من قبلا آرتروز گردن داشتم. حالا آرتروز کمر هم بهش اضافه شده.نمیدونم چرا دارم اینا رو مینویسم.ولی مهم ترین دلیل ش اینه که کسایی که این روزا و این شبا میتونن توی هییت ها شرکت کنن، یه یادی بکنن از من و اونایی که نمیتونن توی این مراسم ها شرکت کنن..این مدت خیلی یاد کسایی میکنم که سالهاست توی تخت هاشون خوابیدن،بدون این که مث من غر بزنن…مریض ها…جانبازها……سلامتی نعمتی ه، که باید ادب سپاسگزاری از اون رو بلد بود.مریضی هم اتفاقی ه که باید ادب شکرگزاری شو داشت..من که خیلی آدم با ادبی نیستم...نزد طفل کربلا، مأجور باشید..
نرگس حسینی