مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۸ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۰۷تیر

#

وقتی یه نفر هر چی از دهنش در میاد به اعتقادات تو میگه،و تو به خاطر روابط خانوادگی ت بهش چیزی نمیگی،حالت از خودت بهم میخوره.
نرگس حسینی
۰۶تیر

#

وقتی یه نفر فکر میکنه من خنگم،منم سعی میکنم باهاش رفتاری کنم که فکر کنه احمقه.
نرگس حسینی
۰۵تیر
خدایاازت یه خواهشی دارمهمونطور قبلا وعده کردیبیشتر از وسعم امتحانم نکن.دارم تموم میشم.
نرگس حسینی
۰۵تیر
همسایه، یعنی مردم یک کوچه،خیلی اوپن نگاه کنی، مردم یک محلههمشهری، یعنی مردم متولد یک شهر هم وطن، یعنی مردم یک کشورملت، یعنی مردم متحد چند قومیتامّت ولی خیلی گسترده استامّت مرز نداردمیتواند از شرق عالم باشد تا غرب عالم، از شمال تا جنوب عالم..امّت خیلی موجودیت عجیبی دارد..کلی ملت را میتواند شامل شود..کلی وطن را..کلی شهر و شهروند را..دارم فکر میکنمیک نفرچقدر میتواند بزرگ باشدکه خودش به تنهایی یک امّت باشد..امام گفته بود:بهشتی یک امّت بود..
نرگس حسینی
۰۳تیر

#

دست من نیست.خودشان می آیند..بی اجازه..بی امان..بی محابا..بی تردید..خودشان می آیند..اصلا دست من نیست..اشک هایم را می گویم..
نرگس حسینی
۰۱تیر
شاید توقع بی جایی ست که از یک نفر که تازه ازدواج کرده، بخواهی، یا حتی توی ذهنت فکرش را بکنی که چرا توجه اش و نسبت به مسائلی که در گذشته داشته کم شده ؟ یا اینکه چرا برخوردهایش نسبت به آنچه بود، تغییر کرده؟در پاسخ به خودت می گویی که بهرحال او تازه وارد دنیای جدیدی شده و همه ی اینها طبیعی ست و شاید اگر تو هم در شرایط او بودی همینطور بودی. و باید به او فرصت بدهی که با شرایط جدیدش و حال و احوال جدیدش کنار بیاید و به قول خودمان بفهمد با زندگی چند-چند است..چند وقتی که میگذرد و میبینی که این حالات جدید ، دیگر بخشی از خصوصیات این فرد میشود، به صرافت جویا شدن دلایلش از خود شخص می افتی.. و تازه آنجاست که میبینی.... اوووووه!!!  چه اشتباهی کرده ای که تا حالا عقب ایستاده ای!  تازه به خودت هم بدهکار میشوی که چرا تا حالا سراغ فلانی نرفتم و اگر رفتم چرا سیریش نشدم که چه و چه! و خلاصه کلی خودت را به خاطر اهمال خودت سرزنش میکنی و حتی زیرآب خودت را پیش خودت میزنی که اگر فلان روز فلان جا فلان کار را کرده بودم الان چه بود و چه..بعد می آیی برای نفر بعدی که در شرایط مشابه است این اشتباه را نکنی ؛ که دقیقا اشتباه دوم را مرتکب میشوی و این یکی به تو میگوید که مسائلش به تو هیچ ربطی ندارد و برو سر قبر دیگری فاتحه بخوان!این میشود که کلا سیاست یک قدم به جلو و یک قدم به عقب را انتخاب میکنی و سعی میکنی آسته بروی و آسته بیایی. چرا که تجربه به تو ثابت کرده که آدم ها توی این شرایط ممکن است خیلی متفاوت باشند.ولی یک وقتهایی هست که داری از تو ذوب میشوی و فرد مذکورت هم ذوب میشود.عقب می ایستی ذوب میشوی.جلو میروی هم ذوب میشوی.او هم همینطور.طرف این بحث ها گاهی برایت آنقدر مهم است، که نمیتوانی کمتر از ثانیه ای غم اش را تاب بیاوری..خودش هم که عادت به گفتن هیچ کلمه ای ندارد.. گرچه ادعایی جز این دارد.تو او را میبینی و از حال او میشکنی و او در حال خودش فرو رفته..هیچ تلنگری هم او را به خود نمی آورد..  حتی اگر تو ساعت ها به او کلمه تعارف بزنی و تا پاسی از شب ارتعاشات نگاهش را به قلب بسپاری..این حرف هاکه مدت هاست توی سینه ام حبس کرده ام،امشببه مناسبت حلول ماه مهربانی،اجازه گرفتند که از محبس شان خارج شوند..تا ماه ضیافتبرای ما دعا کنید..شاید دلهامان، لایق دیدار شود..ببخشید اگر این پست، آهنگ پست های دیگر را ندارد و بلند است نه به بلندی قصه ی غمی که به سینه دارم..دعا میکنم آنکه به دل مینشیند، در انتهای انگشت اشاره، نیوشنده باشد. انشالله.
نرگس حسینی
۰۱تیر
+  و    +    و     +لینک هایی که بهتر است خوانده شود...
نرگس حسینی