مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

وب نوشت های ن حسینی

مهرازی

اینجا
جایی ه که
بدون دغدغه ی باز نشر
از وبلاگهای دیگه،
توش مینویسم..

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۲۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

۳۱شهریور
واقعا چرا وقتی من بعنوان فردی از جامعه ی نسوان ، آزمایش خون میدهم؛جماعت مذکر، باید کیپ بنده در حال تماشای اثر فرد نمونه گیر باشند؟جواب هایی که شنیدم بسیار مشعوفم کرد...- ( نمونه گیر) خب خانوم به هر حال درسته که هرکسی یه اعتقادی داره.... ولی اینجا شرایطش اینجوریه..!- (چند تن از برادران جان بر کف) خب خانوم اگه ناراحتید ما چشمامونو میبندیم!!!- (مسئول بخش) خانوم همینه که هست..!!- (خانمی که داشت آزمایش میداد) انشالله که خدا میبخشه...!!!  اینام جای برادرهای شما!!!1. من چه جوری باید به این جماعت برسونم که مملکت اسلامیه...؟!2. من اگه برادر نخوام باید کی رو ببینم...؟!3. قربون ادب ت با مرام...!!4. آره خب! خدا نبخشه چه کنه!!! خدا واقعا کوتاهی های ما رو میبخشه؟؟؟   پس تکلیف فمن یعمل مثقال ذره شر یره چی میشه...؟؟؟؟؟!!!!از دست خودم خیلی ناراحتم که بعد از اینکه جواب آزمایش رو گرفتم عین این شنگول های احمق همه چی یادم رفت و نرفتم با مسئول آزمایشگاه یه چای تلخ بخورم...!
نرگس حسینی
۳۱شهریور
آدم توی این آزمایشگاهِ خاص،تا آشنایی نبیند،انگار چیزی کم است..از ناحیه ی دو دست آبکش شدم.........بعضی کلمه هاهنوز دم نکشیده اند..
نرگس حسینی
۳۱شهریور
صدایش را وقتی توی راهرو می پیچد ، میشناسمصدای همان رفیق قدیمیکه فقط وقتی بچه ها را میبیند؛وقتی شور نوجوانی توی رگ هایش میدود؛اینقدر حرارت میگیرد..جنس حرارتش این روزهااز جنس شوق است و شور..شوری که قطعا شعور در پس دارد..این روزها سرمان شلوغ است..دفتر مدام پر و خالی میشود..و من مدام به این همه انرژی او فکر میکنم،که خدا توی رگ هایش ریخته..انرژی ای که توی تک تک هجاهایش،امروز،حس میکردم..تمام تابستانمنتظر امروز بودمکه نشاط با بچه ها کار کردن رادوباره در او ببینم..
نرگس حسینی
۳۰شهریور
به روی خط خطر قدم زدنعادت کرده ام.در انتخاب خطراستخارهممنوع است..
نرگس حسینی
۳۰شهریور
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیستاز نقطه ای بترس که شیطانی ات کند
نرگس حسینی
۲۸شهریور
ما شاید عادت کرده ایم که سر از همه کار دربیاوریم..ما یعنی آدمهایی که بیشترمان قابلیت داریمکه هم دکتر باشیم ، هم مهندس،هم معمار، هم نقاش، هم نویسنده،هم شاعر، هم روحانی ، هم کارگردان،هم ...خلاصه ما میتوانیم در آن واحد همه ی شغل ها را با هم داشته باشیم..به قول آن دوستم که قصه ی شوهر خاله ی خارجی اش را تعریف میکرد،که وقتی سرما خورده بود تازه فهمیده بود چقدر دکتر بالقوه توی دفتر کارش وجود دارند....من هم هرچه بیشتر میگذردبیشتر میفهممکه چقدر هنرمند ، معمار، نقاش، و طراح بالقوه اطرافم دارم..و مدتی ست که به این تعداد اضافه کرده ام آدم هایی که همه گمان میکنند کارشناس مسائل دینی اند..و هر یک فتوی میدهند..خصوصا در باب حجاب و عفاف و حیا..اصلا به شما چه؟!بگذاریم هر کس کار خودش را انجام بدهد..روی نقطه ی اثر خودمان متمرکز باشیم...اینطور بهتر نیست؟
نرگس حسینی
۲۷شهریور
بعضی وقتهااین اپراتور همراه اولیک سورپرایزهایی برای آدم ایجاد میکندکه توی ته خوابهایتتوی نهایت خیال بافی هایت همآن را نمیبینی..!!الآن یکی از این اتفاقها برای من رخ داده..یکی از این دوستان قدیمی بنده که در دبیرستان با هم همدوره بودیمبرایم پیام فرستاده..2 متر پریدم هوا..بگذزیم از اینکه حالا مسیر زندگی ما،هر کدام به سویی ستو شاید همدیگر را توی خیلی مسائل نپذیریمو شاید اختلاف نظر و اختلاف عمل های عمیقی با هم داشته باشیم..ولی هنوز هموقتی دلم میگیردوقتی گذرم به قطعه شهدا می افتدمحال استکنار مزار عمو نبییادش نکنم....
نرگس حسینی
۲۶شهریور
[] یاد دکتر شایانفر بخیرتنها رفیق من بود که پای مشاعره بود..
نرگس حسینی
۲۶شهریور
این روزهابیشتر از هر وقتبه بودنتاحتیاج دارم..ولیتوسالهاستاز بودن های ماتهی شده ای....از همانجا که هستیبرای مندعا کن..
نرگس حسینی
۲۶شهریور
فهمیده امدین،زمینه ی زندگی است؛نه ضمیمه ی زندگی.
نرگس حسینی
۲۶شهریور
مشغول فکر کردنم این روزها..مشغول دعا کردن باشید این روزها..
نرگس حسینی
۲۶شهریور
این روزها توی وقتی میام که به وبلاگ سری بزنماز بس مشغول پاک کردن لینک های مزخرف هستمکه حرفم یادم میره...!به چه زبونیباید بگم من حال نمیکنم لینکشون کنم؟!جدا از میهن بلاگ بابت این دوستای ضیقی ممنونم..!
نرگس حسینی
۲۳شهریور
اجازه میدهی ام گاه زائرت باشم؟
نرگس حسینی
۲۱شهریور

#

کاش باورم میکرد..من چیزی بیشتر از این نمیخواهم..تمام این سالهازخم برداشته ام برای همین..ادراک ما از باورها..راضی ام به رضای تو..
نرگس حسینی
۱۹شهریور
اصلا حس خوبی نیست که آدم مجبور باشد توی کافی نت منتظر بنشیند و الکی با اینترنت ور برود تا مغازه ی مورد نظر باز بشود و بتواند برود و خریدش را انجام بده...اصلا حس خوبی نیست...
نرگس حسینی
۱۷شهریور
این روزهابه مفهوم ش خیلی فکر میکنم..هم برای خودمهم برای او..تجویز:فایل صوتی پیوست را بعنوان دارو، استعمال کنید..اگر دلتان آماده باشد، انشالله ، نتیجه دارد..
نرگس حسینی
۱۷شهریور

#

"من"وقتی زیادی بزرگ میشود،"تو"از یاد میروی..
نرگس حسینی
۱۴شهریور
بچه ها اگر خلف باشندآنطور فکر میکنندکه پدر ، مادر هازندگی کرده اند.....فارغ از اقتضاعات زمان..پدرش بود..
نرگس حسینی
۱۳شهریور
این مدت که تو نیستیاین مدت که تو رفته ایهنوز رفتنتباورم نشده...هنوز شب هاسر همان وعده همیشگی مانبیدار میشوموخوب که نگاه میکنممیبینمتو نیستی..تو رفته ای....تا یازده ماه دیگرآیا زنده خواهم ماند تا دوباره ببینمت..؟وقتی تو نیستینههست های ماآنسان که بایدندنه باید ها.....هر روز بی توروز مباداست..
نرگس حسینی
۱۲شهریور
از سمت چپ قبله اتاقمعجیبنسیم خراسان میوزد...
نرگس حسینی